کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
خودکاوی

عشق چیست ؟ (قسمت اول)

۱۱ آذر ۱۳۹۵
عشق چیست ؟ (قسمت اول)

درباره ی عشق ، سخن بسیار است ولی آنچه که اینجا می نویسم با استناد به مقاله ای ست که از دکتر نیما قربانی خوانده ام و برایم آموزنده و قابل تأمل بود .

.

.

پیش نوشت :

نظریه های روانشناسی این تجربه ی انسانی را مستقیم و غیر مستقیم توصیف و تبیین کرده اند ولی هیچوقت به طور مستقیم مفهوم عشق تعریف نشده .

اینجا عشق را از سه منظر بررسی می کنیم :

۱_ عشق ، بنیادی ترین نیاز روانی ست که کامیابی از آن ، اسیدهای آمینه ی ساختمان روانی را می سازد .

در فرایند کامیابی و ناکامی عشق ، دو هیجان همبسته با مهر و قهر متولد می شود.

 

۲_ عشق یک هیجان همبسته با خشم است که احساس گناه و همدلی ، سنتز یا نتیجه ی آن است .

 

۳_ عشق یک خصیصه ی انسانی ست که حرکت و تکامل از خودشیفتگی به شفقت را منعکس می کند.

یعنی انسان ها به شکلی عادت وار ، از تمرکزگرایی خود برای مهر دیدن آغاز می کنند و در فرایند ناکامی بهینه و آسیب زا در این گذار ، به سوی تمرکز زدایی از خود و پرورش ظرفیت مهرورزی تا پایان عمر ادامه می دهند .

 

 

متن اصلی :

شکی نیست که عشق و مهر از مهمترین تجربه های زندگی انسانی ست . تجربه ای که انسان ها بخاطر آن می میرند و می کشند . در واقع با زندگی همه ی ما گره خورده است .

از جوانی که بر صورت معشوقش بخاطر اینکه از او در خواستگاری جواب رد شنیده و اسیده پاشیده است تا حافظ و مولوی ؛ همه خود را عاشق می نامیدند .

آیا این فقط یک اشتراک لفظی ست ؟

 

مثل کلمه ی “شیر ” : که هم شیر آشامیدنی را شیر می گوییم ، هم شیر درنده ی جنگل را و هم شیر لوله کشی را .

بین این سه واژه ارتباط منطقی وجود ندارد ، اما ارتباط روانشناختی و زبانشناختی باهم دارند .

شیر آشامیدنی را شیر می گوییم چون ماده ای مغذی ست و اگر بخوریم مثل شیر قوی میشویم.

به شیئی که از آن آب می آید شیر می گوییم چون زمانی که تازه آب آشامیدنی لوله کشی شده بود ، شیرهای آب دسته های بزرگ داشتند که از دور شبیه سر شیر بودند .

بنابراین با اینکه به نظر، این سه واژه هیچ ارتباطی باهم ندارند اما به لحاظ زبانشناختی دلایلی هست که لفظ شیر به هر سه اینها اطلاق میشود .

عشق هم بی شباهت به این مثال نیست.

اگر آن بیمار روانی را که در واقع دچار جنون عشق شده و همچنین حافظ و مولوی ، همه را عاشق مینامیم حتما شباهت و قرابتی بین آنها وجود دارد. میخواهیم بدانیم دلیل اشتراک لفظی این واژه چیست ؟

شاید بتوان ادعا کرد که تجربه ی آن جوان اسیدپاش و تجربه ی حافظ و مولوی از یک جنس و از یک طیف است و بی سبب نیست که در هر دو تجربه ، واژه ی عشق را بکار می بریم .

نکته ی دیگر اینکه وقتی به ادبیات عرفانی خودمان نگاه می کنیم  تأکید بسیاری بر تعریف ناپذیر بودن عشق می بینیم :

در اواسط قرن بیستم ، که روانشناسان دغدغه ی تبدیل روانشناسی به علم را داشتند ، بسیاری از دانشمندان تأکید داشتند که دانش را از ارزش جدا کنند و آنجا که عشق مفهومی ارزشی و غایت تجربه های انسانی ست ، روانشناسان از نظریه پردازی درباره ی عشق و مفاهیمی از این دست اِبا داشتند .به همین دلیل در ادبیات پژوهشی روانشناسی مطالب کمتری درباره ی عشق وجود دارد مگر در سال های اخیر که بعضی روانشناسان در این مورد به نظریه پردازی و پژوهش پرداختند و این خط پایانی بود بر فرضیه ی تعریف پذیر نبودن عشق .

تعریف نکردن عشق ، آدمی را که در تمام عمر با عشق در وجوه مختلف آن سرو کار دارد ، سردرگم می کند .البته بسیاری از تجربه های انسانی قابل تعریف نیستند همانطور که نمیتوان شیرینی ، تندی ، خشم یا غم را تعریف کرد . پس بی دلیل نیست اگر ادعا کنیم عشق تعریف ناپذیر است ولی این بدین معنا نیست که روانشناسان نباید درباره ی عشق و تجربه هایی از این دست نظریه پردازی کنند .

برای اینکه بفهمیم عشق چیست اول نگاهی به معنا و ماهیت آن می اندازیم و سپس به تاریخ نظریه پردازی پنهان و آشکار در خصوص عشق در روانشناسی می پردازیم .

 

  • عشق به مثابه ی یک نیاز

 

با تولد روانکاوی، فروید از مفهوم لیبیدو برای آن دسته گرایشها و تمایلات ج.ن.س.ی استفاده کرد که به شکلی خام و کودکانه از ابتدای تولد فعال اند و در بزرگسالی به تمایلات ج.ن.س.ی بزرگسال بدل می شوند.

تا سالها در دنیای روانکاوی عشق همان لیبیدو بود و لیبیدو، همان تمایل ج.ن.س.ی یا گرایشی که ارگانیسم های زنده به صورت فطری برای جفت گیری و تولید مثل دارند.

بعد از فروید، از صاحب نظران برجسته این حوزه ها باید به جان بالبی اشاره کرد که مفهوم دلبستگی ،برترین دستاورد فکری اوست.

غالب نظریه پردازان روانکاوی با این سؤال مواجه شدند: “چرا کودک مادرش را دوست دارد؟”

برای فروید، پاسخ این بود: مادر کودک را تغذیه میکند، از کودک مراقبت می کند، نیازهایش را رفع میکند و غیره. رابطه کودک- مادر از کارکرد ارضاکنندگی مادر منشعب می شود و عشق کودک به مادر ناشی از این است که مادر ابزاری برای ارضای لیبیدو و نیازهای ایگو (خود ) است .

اما خط پژوهشی دیگری که بیش از هر چیز، متکی بر مطالعات عینی و روش شناسی علمی بود نیز به دنبال پاسخ به پرسش مطرح شده، دست به آزمون جالبی زد.

هری هارلو ضمن مشاهدات دنباله داری توانست نشان دهد که رابطه ی بچه میمون با مادرش صرفاً برمبنای تغذیه و رفع نیازهای جسمی نیست.

او در مشاهدات متعدد بچه میمون ها را در نزدیکی عروسک هایی که جانشین مادر بودند قرار داد.

یکی از عروسک ها که به وسیله شیشه شیر متصل به آن وظیفه تغذیه نوزاد را انجام می داد بدنی سیمی و فلزی داشت، و بدن عروسک دیگر (که به منبع شیر متصل نبود و تغذیه نمی کرد) با پارچه پوشانده شده بود. علیرغم اینکه بچه میمون برای تغذیه از مادر فلزی استفاده میکرد اما مادر پارچه ای را ترجیح می داد.

کنترل متغیرهای مختلف (تغییر مزه ی شیر و شیرین تر کردن آن و…) نیز درنتیجه تأثیری نداشت.

بچه میمون مادر پارچه ای را که آسایش تماسی مورد نیاز او را تأمین می کرد، بر مادر سیمی که صرفاً تغذیه می کرد وآسایش تماسی ای به همراه نداشت ترجیح می داد .

img_0596

فقدان تماس با مادر در بچه میمون هایی که به هنگام تولد از مادر جدا شده و صرفاً تغذیه شده بودند با آسیب های جدی همراه بود؛

این میمون ها منزوی بودند، از برقراری ارتباط با دیگر میمونها ناتوان بودند، نمی توانستند در بزرگسالی از بچه های خود مراقبت کنند و نسبت به دیگر میمونها بسیار پرخاشگر بودند .
ادامه دارد…

.

.

پی نوشت :

عشق چیست ؟ ( قسمت دوم )

عشق چیست ؟ ( قسمت سوم )

 

۰ نظر
1
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
ازدواج یا خودکشی ؟
نوشته بعدی
عشق چیست ؟ ( قسمت دوم )

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

چگونه می توان تمرکز را کسب و آن...

۸ شهریور ۱۳۹۶

«بازی با کلمات»: راهی برای افزایش تسلط کلامی

۱۳ فروردین ۱۳۹۷

مرز بین همدلی یا همدردی کجاست ؟

۱۱ آبان ۱۳۹۵

چرا حسادت می کنیم ؟

۲۹ آبان ۱۳۹۵

الان نه؛ بعداً !

۴ اردیبهشت ۱۳۹۶

چرا زور واقعیت ،‌ به ذهن آدم نمی‌رسه؟

۲۵ آذر ۱۳۹۸

استعداد ذاتی چقدر مهمه توی رشد ما آدما؟

۲۶ اسفند ۱۳۹۸

دقیقاً الان وقتشه !

۱۲ اردیبهشت ۱۳۹۶

فلو شدن – نهایت رضایت و شادی

۱۴ فروردین ۱۳۹۹

ازدواج یا خودکشی ؟

۷ آذر ۱۳۹۵

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کارنامه (۱۳)
  • کافه کتاب (۶۴)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۵۵)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • شب‌های روشن – داستایفسکی
  • نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها
  • شاید امروز،‌ پایانش باشد…
  • با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • تو وارث یک تاریخی
  • فاوست – گوته
  • کفر و ایمان چه به هم نزدیک است…
  • درباره فیلم The Father
  • رنج بازگشت
  • واحه‌ای در لحظه – داریوش شایگان

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • دکتر محمودی فر در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • شهلا صفائی در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • شادي در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • امید هیچ معجزی ز مرده نیست.. | کوچ - شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • شهلا صفائی در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • یلدا در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • محسن در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.