کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
فلسفه‌بافی

فلسفه ی زندگی

۲ مهر ۱۳۹۵
فلسفه ی زندگی

فقط یک اشتباه مادرزادی وجود دارد،

و آن این است که می پنداریم زندگی می کنیم تا خوشبخت باشیم…

تا زمانی که بر این اشتباه مادرزادی پافشاری کنیم ، جهان پر از تناقض به نظرمان می رسد؛

زیرا در هر قدمی، در مسائل کوچک و بزرگ، مجبوریم این امر را تجربه کنیم که

جهان و زندگی قطعا به منظور حفظ زندگی سرشار از خوشبختی آرایش نیافته اند…

به همین دلیل سیمای تقریبا همه افراد سالخورده حاکی از احساسی است که

ناامیدی خوانده می شود.

 

 

آلن دوباتن
تسلی بخشی های فلسفی_ ترجمه عرفان ثابتی (ص۲۳۶)

۳ نظر
2
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
چرا باید بدونیم که همکارانمون ، چه میزان حقوق دریافت می کنند ؟
نوشته بعدی
Hard Time

۳ نظر

احسان میرزائی ۲۰ مهر ۱۳۹۵ - ۱:۲۵ ق٫ظ

فکر میکنم خوشبختی مثل عاشقی میمونه همانطور که عاشقی نداریم اما لحظات عاشقانه چرا ، و خوشبختی نداریم اما لحظاتی که احساس خوشبختی کنیم وجود دارد.
از نوشته لذت بردم ممنون.

پاسخ
شهلا صفائی ۱ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۵۲ ق٫ظ

خوشبختی یه حسه . و المان های آدم ها برای تعریف این حس متفاوته .

پاسخ
احسان ۶ آذر ۱۳۹۹ - ۵:۱۰ ق٫ظ

خوش در لغت با سرخوشی و بی‌خیالی و خوش‌گذشتن در اصطلاح عمومی در معنای گنگ‌ی که موجودیت پیدا می‌کند ، هم معناست.
و بخت هم تمام گذشته‌ را مد نظر دارد.
خوش‌بخت کسی‌ست که لحظات الکی شاد بودن را در لحظاتش داشته باشد.
ما انتظارمان شاید از موجودیت دنیای‌مان بیشتر است که آن را خوش یا خوب و یا شاد نمی‌یابیم.
اگه لحظات شاد در زندگی زیاد باشه دیگه دیده نمی‌شن و برای افراد متعقلی مثل ما آدم‌ها روتین‌ها رو زیاد می‌کنه و رضایت رو ازمون می‌گیره.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

پس از مرگم، پرنده خواهم شد…

۴ خرداد ۱۳۹۶

کوله باری از امّاها و چراها…

۲۸ مرداد ۱۳۹۶

روحیه ی پرسش گری کودکیمان کو؟

۵ شهریور ۱۳۹۶

باید هرشب، روی رازی پرده بندازم که نیست.

۲۴ تیر ۱۳۹۶

این توهم زندگی‌گونه ارزشش را دارد؟

۶ دی ۱۳۹۸

هربار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند

۱۷ فروردین ۱۳۹۹

من در میان جمع و دلم جای دیگر...

۲۶ دی ۱۳۹۵

همان احساسِ آشنای قدیمی

۲۴ دی ۱۳۹۵

گاهی دیوانه بودن یادم می رود…

۶ دی ۱۳۹۷

روز مقدسِ جنون

۱۴ اسفند ۱۳۹۶

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کارنامه (۱۳)
  • کافه کتاب (۶۴)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۵۵)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • شب‌های روشن – داستایفسکی
  • نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها
  • شاید امروز،‌ پایانش باشد…
  • با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • تو وارث یک تاریخی
  • فاوست – گوته
  • کفر و ایمان چه به هم نزدیک است…
  • درباره فیلم The Father
  • رنج بازگشت
  • واحه‌ای در لحظه – داریوش شایگان

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • دکتر محمودی فر در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • شهلا صفائی در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • شادي در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • امید هیچ معجزی ز مرده نیست.. | کوچ - شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • شهلا صفائی در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • یلدا در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • محسن در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.