کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
خودکاوی

عشق چیست ؟ ( قسمت ششم )

۱۳ آذر ۱۳۹۵
عشق چیست ؟ ( قسمت ششم )

پیش نوشت : این آخرین قسمت از سری نوشته های “عشق چیست “در کوچ است . قسمت های قبلی را می توانید از لینک های زیر مطالعه کنید :

عشق چیست ؟ ( قسمت اول )

عشق چیست ؟ ( قسمت دوم )

عشق چیست ؟ ( قسمت سوم )

عشق چیست ؟ ( قسمت چهارم )

عشق چیست ؟ ( قسمت پنجم )

 

متن اصلی :

.

‎کودک دیر یا زود ناکام می شود، در او غیظ ایجاد می شود، با مهر و مراقبت والدین مواجه می شود و ظرفیت مهرورزی پیدا می کند.

مادر در این فرایند هیجانات را سم زدایی می کند و به آنها برچسب می زند و اینگونه به کودک کمک می کند تا هیجانات خود را مدیریت کند.

مسئله اینجاست که کودک از کسانی غیظ به دل دارد که به شدت به آنها دلبستگی دارد.

زیرا والدین منبع تغذیه نیاز روانی کودک به عشق هستند.

تعارض بین غیظ و مهر به موضوعی واحد، دیالکتیک غیظ و مهر را می سازد، فرایندی که حاصل آن احساس گناه است .

احساس گناه یعنی پشیمانی از آن نیت، احساس، یا رفتاری که من نسبت به کسی داشتم که دوستش دارم . برخی از محققین معتقدند احساس گناه دردناک ترین و سخت ترین احساسی است که آدمی می تواند تجربه کند.

تجارب رابطه با مادر به قدر کافی خوب ‎باعث متناسب و متعادل شدن احساس غیظ و به تبع آن احساس گناه می شوند.

در مقابل، واکنش های خشونت آمیز و ناپخته ی والدین به هیجانات کودک، عامل تشدید احساس غیظ و گناه کودک است.

روان کودک ظرفیت پردازش و تجربه ی احساس گناه بیش از حد را ندارد. اگر غیظی که کودک تجربه می کند بیش ازحد شدید نباشد، احساس گناه ایجاد شده نیز شدید نخواهد بود و کودک توان تحمل و تجربه آن را خواهد داشت. در این صورت احساس گناه مفیدی تولید می شود که به کودک توان همدلی می دهد.

گویی کودک چنین می اندیشد: “من با غیظی که نسبت به مادرم داشتم به او آسیب نرساندم چون مادرم را دوست دارم! باید او و شرایطش را درک کنم”

و از اینجاست که احساس گناه بدل به همدلی می شود و کودک می آموزد محدودیت های طرف مقابل (مادر, پدر و در آینده همسر, همکار و…) را درک کند.

 img_0708

ظرفیت همدلی از مشخصه های پختگی افراد و عامل رشد دلسوزی و شفقت است.

فرد مشفق، انسانی مهربان, پخته، واقع بین و آگاه است که توان مهروزی به خود، خانواده و دیگران را داراست .طبعاً این مهرورزی و فداکاری درجاتی دارد.
‎روانشناسان تکاملی در سبب شناسی زیست شناختی فداکاری معتقدند شفقت مکانیسمی تکاملی دارد:

فرزندان ما حامل ژن های ما هستند و رفتار مشفقانه نسبت به فرزندان تضمین می کند که ژن های ما به نسل بعدی منتقل شود. از اینجاست که به طورمعمول رفتار مشفقانه نسبت به غریبه ها کمتر است و هرچه نسب خونی کمتر و دورتر می شود تمایل ما برای رفتار مشفقانه کمتر.

البته به تجربه شاهد رفتار فداکارانه افراد نسبت به اشخاصی غریبه بوده ایم و فداکاری صرفاً مبنای زیست شناختی و تکاملی ندارد.

به هر حال در سطح فردی و درون شخصی، تجربه ی احساس گناه و شکل گیری ظرفیت همدلی و شفقت متعاقب آن، پی درپی و در تعامل با یکدیگر حاصل می شوند.

کودک با نیاز به عشق و دلبستگی به دنیا می آید. محیطی که توان ارضای این نیاز را (به سبب فقدان والدین، مشکلات روانی و آسیب های دلبستگی والدین) ندارد، کودک را با ناکامی آسیب زا مواجه می کند .

این آسیب با واکنش شدید درونی غیظ شدیدی همراه می شود. در اینجا می توان شاهد درهم ریختگی غیظ و نیاز به دلبستگی بود که طیف وسیعی از رفتارهای پرخاشگرانه (جرائم جنسی و…) را در برمی گیرد.

هر چه غیظ بیشتر باشد، احساس گناه حاصل از آن نیز به نسبت بیشتر می شود.

به عبارتی هر چه غیظ نسبت به انگاره دلبستگی بیشتر باشد احساس گناه دردناک تر می گردد زیرا ضربات (خیالی و واقعی) وارده به رابطه و چهره دلبستگی بیشتر است.

آسیب های روانی بیشتر با احساس گناه بیشتر همراه است.

از طرفی آسیب های روانی بیشتر به معنای فقدان آن اعمال مراقبتی (سم زدایی، ذهنی سازی، شکل گیری دلبستگی ایمن و…) است که خود سبب شکل گیری ظرفیت پردازش احساس گناه است.

اینجاست که درمانگر متخصص با تناقضی غیرقابل اجتناب روبروست: همایند احساس گناه شدید فرد، ظرفیت روانی پایین برای تجربه ی این احساس است.

آسیب به دلبستگی غیظ شدیدی ایجاد می کند که راه علاج و حل وفصل آنها، تجربه ی احساس گناه ناشی از آن غیظ است؛ تجربه ای که ظرفیت تحمل آن به سبب خود این آسیب ها، در ابتدای امر برای بیمار وجود ندارد.

فراموش نکنیم که احساس گناه سالم ؛ متمایز از قضاوت، وسواس فکری و سرزنش خود است.

احساس گناه سالم، واقع بینانه و مسبب آزادی و رهایی فرداست. فرد با احساس گناه سالم توان پردازش و حل و فصل ‎احساسات عمیق خود را باز می یابد و از اینجاست که می تواند از مشکلات قبلی خود گذر کند. تجربه ی کامل احساس گناه چرخه ی معیوب رفتارهای مرضی را مختل می کند و سبب می شود تا احساس گناه، منجر به سرزنش خود و گرایش های خودآزارانه و خود ‎تنبیهی نشود.

در این شرایط روان درمانی تنها گزینه ی موجوداست.

فقدان مداخلات درمانی در چنین شرایطی زمینه ساز شکل گیری عشق ناسالم است.

img_0710

عشق ناسالم عامل انتخاب اهداف عاشقانه غیرقابل دسترس، انتخاب های غیرواقع بینانه، رفتارهای افراطی، سلطه جویی، میل به کنترل دیگری، و تسلیم و انفعال است.

در چنین روابطی شناخت افراد از یکدیگر مخدوش و تحریف شده است.در این شرایط وظیفه درمانگر پیش از هر چیز ارتقاء ظرفیت تجربه ی احساسات دردناک، ولی شفابخشی است که فرد در دل خود دارد. تجربه این احساسات دردناک چرخه ی عشق ناسالم را متوقف می کند. این تغییر فرایندی دشوار است و لاجرم نیاز به همکاری سخت و جدی مراجع و درمانگر دارد و
‎باید با توجه به ظرفیت مراجع، و قدم به قدم انجام شود.

.
‎در مجموع، عشق چیست؟

.
‎عشق بنیادی ترین نیاز روانی انسانی است. سازمان روان انسان با عشق رشد می کند. این نیاز در فرایند دلبستگی به مادر در آغاز زندگی، آغاز به کامروایی می کند، و تا مرگ در دلبستگی به همسر، فرزند، بستگان، دوستان، و آدم ها ادامه می یابد. در فرایند کامروایی این نیاز، ظرفیت عشق ورزی به دیگری رشد می کند. ناکامی در ارضاء این بنیادی ترین نیاز انسان گریزناپذیر است و اینجاست که نیاز به عشق، در اثر ارضاء و ناکامی به ظهور دو هیجان بنیادی عشق و خشم می انجامد.
‎ در معنای دوم عشق یک هیجان است که آن روی سکه آن خشم است و در فرایند کامیابی و ناکامی نیاز به عشق متجلی می شود.
‎ در منظر سوم، عشق یک خصیصه شخصیتی انسانی است که از طیف خودشیفتگی آغاز و به ظرفیت عشق ورزی می انجامد. از مکش آغاز می شود و به دَهش می رسد. از میل به مهر دیدن آغاز و با میل به مهرورزی دوام می یابد.

آدم ها در سراسر زندگی در این طیف در‎حال حرکت اند و افتان و خیزان به مکش و دَهش عشق مشغول.

 

۴ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
عشق چیست ؟ ( قسمت پنجم )
نوشته بعدی
قدم زدن های بی مقصد

۴ نظر

لیلا خالوزاده ۱۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰:۰۴ ق٫ظ

پس از شش پست
تعریف متفاوتت از عشق و معرفی سرچشمه اش خیلی جذاب و عالی بود.
تعریف ات از احساس گناه خیلی واقعی بود.
عشق نیروی معجزه گری که بسیاری از حس های بد ما را دگرگون میکنه.
و سوال اینکه چه رفتاری با کودکان داشته باشیم تا عاشقان بهتری باشند در بزرگسالی؟
و برای رشد خودمون که ناکامی در عشق به خشم تبدیل نشود؟
تفاوت و جایگاه تنفر و خشم ؟؟؟

پاسخ
شهلا صفائی ۱۴ آذر ۱۳۹۵ - ۰:۳۹ ق٫ظ

در مورد رفتار با کودکان فکر میکنم توضیح دادم اگر کافی نبود بهم بگو که پست دیگه ای هم اضافه کنم .

ما خیلی اوقات خشم رو تجربه میکنیم و فکر میکنم نباید ازش اجتناب کنیم و یا سعی کنیم سرکوبش کنیم چون مثل آتش زیر خاکستر، بعدها زندگی و حال خوبی برامون باقی نمیگذاره و فقط یک جرقه ی کوچک لازمه که دوباره همه چیز از نو ، برامون بازسازی بشه و این بار بزرگ تر و خشن تر از قبل . بنظرم باید باهاش مواجه بشیم و لمسش کنیم تنها راه رهایی از چنین احساسی اینه که دردش رو بکشیم ./

خشم و تنفر باهم فرق دارند از نظر من .
ما خشمگین میشیم و فریاد میزنیم بخاطر اینکه دنبال ترمیم و بهبود اون ارتباطیم و اون ارتباط برامون ارزشمنده که عصبانیتمون رو از رفتاری که پیش اومده نشون میدیم. در غیر اینصورت مسلما بی تفاوت بودیم.

ولی تنفر بیشتر شبیه غیظ هست . نفرت شبیه آدمیه که چشمشو روی همه چیز می بنده و حاضره به خودش هم آسیب بزنه ولی انتقام بگیره از کسی که ناکام گذاشته اونو . کسی که متنفر میشه از همه چیز می بُرّه و دیگه شخص مقابل براش ارزش و اهمیتی نداره .
خشم ، شرط لازم نفرته ولی کافی نیست .
یه جور محرک و کاتالیزوره که فرایند نفرت رو تسهیل و تسریع میکنه .

فکر میکنم کسی که تنفر رو تجربه کنه ، یک جورایی بدبخته .

پاسخ
ishto7 ۱۴ آذر ۱۳۹۵ - ۹:۰۴ ب٫ظ

عالی بود شهلاجان.
الان احساساتمو بهتر می‌تونم درک کنم.
ممنونم ازت.

پاسخ
احسان میرزائی ۵ دی ۱۳۹۵ - ۱۱:۲۸ ب٫ظ

سلام شهلای عزیز

برای ما حرفی باقی نگذاشتی.
ممنون از ارائه عشق یا بهتر بگم ارائه مطالب جامع در باب عشق.
پیروز و سربلند باشی.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

ایکیگای شما در زندگی چیست؟

۱ مرداد ۱۳۹۸

آیا فرار از ابهام و عدم شفافیت، ریشه...

۲ آذر ۱۳۹۷

عشق چیست ؟ ( قسمت سوم )

۱۲ آذر ۱۳۹۵

الان نه؛ بعداً !

۴ اردیبهشت ۱۳۹۶

ازدواج یا خودکشی ؟

۷ آذر ۱۳۹۵

چطور استرس را شکست دهیم؟

۱۱ اردیبهشت ۱۳۹۶

مهارت تحمل ابهام

۱۲ فروردین ۱۳۹۹

استعداد ذاتی چقدر مهمه توی رشد ما آدما؟

۲۶ اسفند ۱۳۹۸

چگونه می توان تمرکز را کسب و آن...

۱۰ شهریور ۱۳۹۶

مرز بین همدلی یا همدردی کجاست ؟

۱۱ آبان ۱۳۹۵

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کارنامه (۱۳)
  • کافه کتاب (۶۷)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۵۷)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • سکوت دریا – ورکور
  • پیرمرد و دریا – ارنست همینگوی
  • آینه در آینه – هوشنگ ابتهاج
  • درباره نسل جدید
  • شب‌های دشوار
  • شب‌های روشن – داستایفسکی
  • نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها
  • شاید امروز،‌ پایانش باشد…
  • با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • تو وارث یک تاریخی

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در سکوت دریا – ورکور
  • سمیه در سکوت دریا – ورکور
  • شهلا صفائی در سکوت دریا – ورکور
  • شهلا صفائی در سکوت دریا – ورکور
  • ابی در سکوت دریا – ورکور
  • محسن در سکوت دریا – ورکور
  • ابی در پیرمرد و دریا – ارنست همینگوی
  • سمیه در پیرمرد و دریا – ارنست همینگوی
  • محسن در پیرمرد و دریا – ارنست همینگوی
  • صادق در آینه در آینه – هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.