امروز مطلب جالبی میخواندم راجع به Hard Time .
کلمه ای که آمریکایی ها در زبان محاوره ی خود ، زیاد استفاده می کنند .
به فارسی شاید بشود “زمان دشوار ” ترجمه اش کرد که ظاهراً مفهوم ناقصی به خود می گیرد . ولی همین مفهوم ناقص هم مرا به فکر فرو برد .
زمان مگر دشوار میشود ؟ چرا حسی مثل سخت و دشوار را میتوان به زمان نسبت داد و از جنس آن دانست ؟
به زندگی خود و رفتارهایم در موقعیت های مختلف فکر کردم . همین طور به تأثیرات این رفتارها روی دیگران .
دیروز با دوستی صحبت میکردم و علی رغم حق به جانب بودنم در تمام روزها و ماه هایی که گذشت، متوجه شدم چقدر او را در موقعیت هارد تایم قرار داده بودم و از خودم برای او ، موجود دیگری خلاف آنچه در قلبم بود ساخته بودم .
اگر بخواهیم تعریف مناسبی برای این کلمه ی ترکیبی ارائه دهیم شاید بگوییم :
هارد تایم ، زمان سختی نیست که در اثر یک اتفاق ، تصادف یا عامل خارجی و حتی درونی فرد بوجود آمده باشد . هارد تایم را یک انسان به انسان دیگر میدهد .
زندگی پر از اتفاقات ناخوشایند و غیرمنتظره است و ما آدم ها دارای نقاط ضعف فراوان.
عکس العمل ما در برابر پدیده های ناخوشایند ( از نظر ما ) و کیفیت روبرو شدن با آن است که هارد تایم مشخص میشود .
مثال جالبی برای روشن شدن این مفهوم زده شده بود که من همان را عیناً اینجا نقل میکنم :
مادرى در حال بیدار کردن فرزندش براى رفتن به مدرسه است . بچه در خواب عمیقى فرو رفته و زمان در حال از دست رفتن است . موقعیت براى مادر کمى اضطراب اور است ، چون ٢٠ دقیقه دیگر ، سرویس مدرسه زنگ اپارتمان را به صدا در خواهد اورد و یه عالمه کار مانده است .
مادر اول : هى پاشو دیگه ، تنبل ، الان اقا سرویس میاد و تو اماده نیستى میره ، کیفت که اماده نیست ، صبحانه که اصلا وقتش نیست ، لباسهات کجاست ؟ پاشو دیگه ؟ چقدر میخوابى ؟ خوش بحال فلانى که بچه اش اینهمه حرص و جوش به مادرش نمیده .
( اشیاء اطاق را به هم میزند ، با دستش محکم تکانش میدهد ، خشم و اضطراب از صورتش هویداست …)
مادر دوم : بلند میشى عزیزم ؟ صبح قشنگت بخیر ، ابمیوه که دوست داشتى روى میزه ، اگه بلند نشى یه فرشته شکمو منتظره تا سهم تو را بخوره ….
( مادر نرمه ى گوش فرزندش را نوازش میکند ، پیشانى اش را لمس میکند و با استفاده از کلام و نگاه و حس لامسه ، یه انرژى عالى براى شروع یک روز خوب به جگر گوشه اش میدهد …)
مادر اول متاسفانه در موقعیت هارد تایم قرار دارد ، یعنى عرصه را به فرزندش تنگ میکند ، شاید دلیل بیدار نشدن کودک اولى این است که نمیخواهد چشمش را به روى یک روز تلخ و سیاه باز کند و زیر آوار خشونت کلامى خرد شود . البته در این موقعیت هم مانند موقعیت دیگر ، مادر عاشق بچه اش است ، حاضر است جانش را برایش بدهد ، بچه هم بنا بر غریزه عاشق مادرش است . در هر دو موقعیت عشق و مسئولیت پذیرى و غیره وجود دارد ، اما هارد تایم نمى گذارد که در موقعیت اول ” فرهنگ عشق ورزیدن ” هم در کنار عشق بوجود آید .
حداقل در مورد خودم میتوانم بگویم در زندگى ، هارد تایم هاى زیادى به اطرافیانم دادم . علت آن ریشه هایى از خشم ، اضطراب و افسردگى است که به درجات متفاوت در همه ى ما وجود دارد .
اگر بدبینى داشته باشیم ، همه ى انسانها را یک تهدید بالقوه بدانیم ، مرتبا نیمه ى خالى لیوان را ببینیم ، همیشه منتظر اتفاقات بد باشیم ، دائم از چیزى بنالیم و مدام از چیزى انتقاد کنیم و ایراد بگیریم ، دیگران از غرغر ما به ستوه در خواهند امد و با انکه ممکن است عاشقانه دوستمان داشته باشند اما به دنبال راه نجاتى براى فرار از موقعیت hard time خواهند گشت .
خوشبختى داشتن پول و خانه و اتومبیل شیک نیست .
خوشبختى آن است که به همدیگر در موقعیت هاى دشوار انسانى Hard time ندهیم .
پی نوشت : معمولاً ، Hard Time ، به عنوان اصطلاحی عامیانه و برای اشاره به تنگناها و فشارهایی که افراد در مواقعی خاص ( مثلِ زندانی شدن یا قرار گرفتن در موقعیت هایی که مجبور به تحملِ تنبیه و مجازات باشند ) موردِ استفاده قرار می گیرد . دیده شده که از این عبارت ، برای اشاره به دورۀ محکومیت و زندانیِ فردِ زندانی هم استفاده شده : “He was sentenced to ۹۰ days’hard time in the county jail” . در حالتِ کلی و در فرهنگِ غربی ، عبارتِ “Giving somebody a hard time” به مفهومِ تنبیه کردن ، تحتِ فشار قرار دادن ، سرزنش کردن یا مجازات کردنِ یک فرد ، بابتِ انجامِ کاری اشتباه با هدفِ جلوگیری از تکرارِ آن اشتباه ، بکار می رود ؛ مثلاً ” My mom gave me a hard time for one bad grade ” به این معنی که ” مادرم بابتِ یک نمرۀ بد ، من رو موردِ سرزنش قرار داد ” .