کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

قوی سیاه – نسیم طالب

12 مرداد 1397
قوی سیاه – نسیم طالب

پیش از کشف استرالیا مردم دنیای کهن، بی چون و چرا باور داشتند هر قویی سفید است. چون تجربیات ایشان پیوسته این باور را تأیید می‌کرد. دیدن قوی سیاه برای چند پرنده‌شناس باید شگفتی جالبی بوده باشد. اما اهمیت داستان در این نیست. اهمیت داستان در این است که شکنندگی دانش ما را نمایان می‌کند و نشان می‌دهد آموختن ما از تجربیات و مشاهده‌ها با چه محدودیت‌های شدیدی روبه‌روست. تنها یک مشاهده کافی است تا گزاره‌ای کلی که دستاورد هزاران سال تماشای میلیون‌ها قوی سفید است بی‌اعتبار شود. تنها با دیدن یک قوی سیاه.

آنچه در بالا آمده، سطرهای نخستین از مقدمه کتاب معروف نسیم طالب، یعنی «قوی سیاه» است. کتابی که در همان ابتدا، غیرمستقیم به مخاطبش هشدار می‌دهد که قرار است بسیاری از باورهای پذیرفته شده او و بسیاری دیگر از آدم‌ها را زیر سؤال ببرد.

کتاب قوی سیاه ، چنان‌که نویسنده آمریکایی-لبنانی آن هم می‌گوید، درباره «عدم قطعیت» است. درباره وقایع بزرگ و مهم، اما کمیاب و نادری که اتفاقا تحولات بزرگ و اساسی زندگی بشر را رقم می‌زند.

پدیده‌هایی که به زعم نسیم طالب، نه کسی می‌تواند آن را پیش‌بینی کند و نه حتی از وقوعش پیشگیری کند. پدیده‌هایی که نسیم طالب بر روی آن‌ها نام «قوی سیاه» می‌گذارد.

ویژگی های قوی سیاه

به جز مقدمه، کتاب شامل سه بخش کلی و مجموعاً نوزده فصل است. در ادامه باهم بخش‌های مهم این کتاب را مرور می‌کنیم:

در بخش نخست کتاب که نام جالب «ناکتابخانه اومبرتو اکو» بر آن گذاشته شده، به طور کلی به واکاوی مسأله‌ی قوی سیاه به لحاظ تاریخی و محتوایی پرداخته می‌شود.

نسیم طالب در این فصل به نحوه برخورد بشر با «دانش» می‌پردازد و به شرح سوگیری‌ها و خطاهایی می‌پردازد که نهایتا به سرپوش گذاشتن و پنهان کردن قوهای سیاه منجر می‌شود.

در ابتدای این بخش، نسیم طالب به روایتی تلخ از چگونگی تحول زادگاه خود یعنی لبنان می‌پردازد. لبنان، سرزمینی که برای سال‌هایی بسیار طولانی مذاهب و فرقه‌های گوناگون بر اساس مدارا به یک همزیستی مسالمت آمیز کنار هم رسیده بودند، ناگهان دچار یک جنگ داخلی میان مسلمانان و مسیحیان می‌شود و به تعبیر خود نسیم طالب، «بهشت لبنانی ناگهان دود شد».

طالب در ادامه توضیح می‌دهد که؛

انسان‌ها در مواجهه با تاریخ دچار سه توهم هستند:

۱.توهم درک

انسان‌ها گمان می‌کنند جهانی به شدت پیچیده را می‌فهمند و آن‌چه را که در این جهان می‌گذرد، درک می‌کنند.

 

۲.تحریف پس‌نگرانه

ما تنها بعد از وقوع یک پیشامد می‌توانیم وضعیت را ارزیابی کنیم و احتمالاً به تحلیل آن رویداد بپردازیم.

 

۳.قائل بودن اعتبار بسیار زیاد برای «اطلاعات» مربوط به رویدادها

مثالی که در جامعه خود ما بسیار رایج است تمایل شدید افراد به پیگیری اخبار از طریق شبکه‌های اجتماعی، رسانه‌ها و بعضاً روزنامه‌هاست. نسیم طالب در بخش‌هایی از کتابش این رفتار را به شدت مورد انتقاد قرار می‌دهد و معتقد است که این کار هیچ چیزی به دانش ما برای تحلیل وقایع پیرامون اضافه نمی‌کند و حتی از دانش ما می‌کاهد.

 

در ادامه،طالب به دو نوع متفاوت از پدیده‌ها اشاره می‌کند و بر روی هرکدام یک نام ساخته و پرداخته خود را می‌گذارد:

به طور کلی، پدیده‌هایی را که محدود به «فیزیک» هستند، با تعمیم و استقرا قابل ارزیابی و پیش‌بینی‌اند و هر عضو، تأثیری برابر در کل دارند، میانستان (Mediocristan) نام دارد. مثلاً شاخص‌هایی مثل قد، وزن و مصرف کالری از این جنس هستند.

در مقابل، پدیده‌های دیگری وجود دارند که محدود به پدیده‌های فیزیکی (مثلا گرانش) نیستند. بیش‌تر از جنس «اطلاعات»اند تا ماده؛ نابرابری در آن‌ها بسیار شدید است و نمی‌توان آن‌ها را لمس کرد. طالب این دسته پدیده‌ها را کرانستان (Extremistan) نام‌گذاری می‌کند. مثال بارز این دسته از پدیده‌ها «دارایی» انسان‌هاست.

برای درک این پدیده، به راحتی می‌توانیم تصور کنیم که مثلا حذف دارایی اشخاصی مثل بیل گیتس یا استیو جابز از جامعه بشری چه تأثیر شگرفی بر میانگین ثروت جهانی می‌تواند داشته باشد.

عقیده طالب بر این است که آن‌چه که به نام قوی سیاه از آن صحبت می‌کنیم، متعلق به کرانستان است و نه میانستان.

در کرانستان است که نه تنها پیش‌بینی آینده عملا ممکن نیست، بلکه برای درک و فهم آن‌که واقعا چه می‌گذرد، نیاز به زمان بسیاری است.

فصل‌های پنجم تا نهم کتاب عمدتاً به موانعی می‌پردازد که باعث نادیده انگاشتن قوی سیاه می‌شود.

 

فصل پنجم درباره سوگیری تأیید است.

طالب معتقد است بر خلاف آن‌چه که بزرگانی مثل کارل پوپر درباره اهمیت «ابطال‌گرایی» در علم گفته‌اند، ما انسان‌ها بیشتر به دنبال شواهد و مدارک برای «تأیید» دانسته‌ها و فرضیاتمان هستیم.

فصل ششم هشداری است درباره خطا یا مغلطه‌ قصه‌ای (Narrative Fallacy) و اینکه چگونه انسان‌ها خود را با داستان‌ها و روایت‌ها فریب می‌دهند.

نسیم طالب می‌گوید داستان، نوعی فریب است برای توجیه رویدادهای گذشته. در عین حال،به عقیده طالب، داستان‌ها با برجسته‌سازی بخش‌های احساسی، برآورد ما را از احتمالات مختلف بر هم می‌زند.

در این فصل، طالب از سیستم یک و دو که دنیل کانمن در کتاب «تفکر، سریع‌ و کند» درباره‌اش صحبت کرده بهره می‌گیرد و معتقد است برداشت نادرست ما از قوی سیاه، در کاربرد سیستم شماره یک (سیستم شهودی) ریشه دارد.

فصل هفتم کتاب نیز درباره تأثیر هیجانات بر تصمیمات و نهایتاً نتیجه‌گیری‌های انسان است.

در فصل هشتم نیزمغلطه‌ای دیگر به عنوان «شاهد خاموش» مورد بحث قرار می‌گیرد.

نسیم طالب می‌گوید برای آدم‌ها همیشه شاهد آوردن از گورستان آسان است. نقل کردن از سخنان بزرگانی چون نیچه، هگل، مارکس و دیگران همیشه جذاب است. ولی همواره مانع از فهم دقیق ما از تاریخ، به تبع آن قوی سیاه می‌شود.

و بالاخره در فصل نهم و پایانی بخش یکم، طالب به مغطله‌‌ای دیگر به نام «بازی‌انگاری» (Ludic Fallacy) می‌پردازد.

خلاصه صحبت او این است که فضای واقعی و بیرونی، نسبتی با جایی که قواعد یک بازی خاص (مثلا در کازینوها) وجود دارد تفاوت بسیاری دارد و هیچ نسبت و ارتباط مستقیمی نمی‌توان بین آن‌ها برقرار کرد.

او معتقد است قواعد بازی در کازینو کم و بیش شناخته شده است اما در جهان واقعیت نه برآورد واقعی ما از احتمال وقوع یک رویداد مشخص است و نه سرچشمه‌های عدم قطعیت آنقدرها واضح.

مجموع این مسائل، آنچنان که طالب می‌گوید، انسان‌ها را به سمت چیزی می‌کشاند که به عقیده طالب اساساً شدنی و امکان‌پذیر نیست و آن،«پیش‌گویی» است. موضوعی که بخش دوم کتاب را تشکیل می‌دهد.

پیش گویی

در ابتدای این بخش طالب بر روی دو نکته اساسی تمرکز می‌کند:

نخست توضیح می‌دهد که ما انسان‌ها تصور می‌کنیم از آن‌چه که واقعا می‌دانیم کمی بیشتر می‌دانیم و همین مسأله دردسرهای جدی برای ما درست می‌کند.

دوم، پیامدهای این تصور باطل است که نهایتاً به پیش‌گویی‌های باطل منجر می‌شود.

در پایان نیز طالب معتقد است پیش‌گویی بدون احتساب خطا، حاوی سه نوع مغلطه است:

  •  بیش از حد جدی گرفتن پیش‌گویی و توجه نکردن به میزان دقت آن
  •  به حساب نیاوردن فرسایش پیش‌گویی در طول افزایش زمان پیش‌بینی شده
  •  کج‌فهمی در مورد ماهیت «تصادفی» بودن متغیرهایی که درموردشان پیش‌بینی صورت می‌گیرد.

برای در امان ماندن از خطاهای پیش‌گویی، نسیم طالب از «راهبرد وزنه»  استفاده می‌کند و آن را در قالب پنج ترفند ساده توضیح می‌دهد:

  • جدا کردن پیشامدهای مثبت از منفی
  • دقیق و موضعی عمل کردن (پاستور کاشف بزرگ متوجه شده بود که هر روز صبح انسان به دنبال چیزی خاص نمی‌گردد. بلکه حداکثر تلاشش را می‌کند تا مسیر «پیشامد»ها را در زندگی‌اش باز کند.)
  • شکار فرصت‌ها (فرصت‌ها بسیار کمیابند. برای قوهای سیاه مثبت، یک گام نخست هست که باید به ناچار برداریم. باید در مسیر و رهگذرش قرار داشته باشیم.)
  • بی‌اعتنایی به آنچه دولتمردان به عنوان «پیش‌بینی» مطرح می‌کنند.
  • تلف نکردن وقت برای دست انداختن یا اثبات خطای کسانی که مدام پیش‌بینی می‌کنند. (تحلیل‌گران بورس،دانشمندان علوم اجتماعی و…)

در اینجا وارد بخش سوم و پایانی کتاب می‌شویم.

آنچه که نسیم طالب ابتدا مطرح می‌کند، ماندگاری و حرکت هرچه بیشتر جهان واقعی به سمت «کرانستان» است.به همین جهت نقش مسأله «بخت» (به عبارتی دیگر می‌توان گفت قوهای سیاه مثبت) در موفقیت یا پیشی‌گرفتن گروهی از گروهی دیگر بسیار پررنگ است.

یکی از انتقادات نسیم طالب به کسانی که به دستمزدهای کلان چهره‌های مشهور نقد وارد می‌کند نیز همین است که آن‌ها نقش «بخت» را در جلو زدن افراد معروف از افراد معمولی نادیده می‌گیرند.

برای توضیح این موضوع، طالب از یکی از توزیع‌های معروف آماری به نام دُم‌بلند (Long Tail) کمک می‌گیرد.

در توزیع دم‌بلند، همواره یک گروه محدودی، نقش بسیار پررنگی در فرهنگ و داد و ستد را برعهده دارند (مثل عملکرد گوگل در اینترنت، یا افراد ثروتمند و قدرتمند در جهان).

طالب توضیح می‌دهد که بر این اساس، اولاً با میزانی بسیار بالا از «نابرابری» روبرو هستیم،

ثانیا، نقش دُم‌بلند در دگرگون ساختن دینامیک موفقیت بسیار مهم خواهد بود. این دینامیک هم همان ناپایدار کردن جایگاه برنده‌ای با برنده‌ی دیگر است.

به همین جهت در مفهوم کرانستان، هرکسی می‌تواند با قرار گرفتن در معرض قوی سیاه مثبت، به جایگاه یک فرد موفق دست پیدا کند.

به عبارت ساده، تا زمانی که زندگی هست، امید هم هست.

ما در حال حرکت به سوی بی نظمی هستیم

در بخش‌های پایانی بخش سوم کتاب، نسیم طالب به طرح برخی از انتقاداتش از فیلسوفان و تحلیل‌گران و آمارگران می‌پردازد. طالب به عنوان کسی که خود را «عمل‌گرا» می‌داند، معتقد است ما بایستی از «مسأله» به سمت «کتاب» برویم و نه برعکس.

به علاوه، او بر کسانی که تمام شک و تردید خود را علیه باورهای مذهبی به کار می‌برند به شدت انتقاد می‌کند که چرا همان تردیدها را به سمت تحلیل‌گران اجتماعی، اقتصاددان‌ها و آمارگران نشانه نمی‌روند.

فصل پایانی کتاب، با عنوان «پنجاه،پنجاه:چگونه با قوی سیاه مساوی کنیم» فصل کوتاهی است که شامل برخی توصیه‌ها و پیشنهاد‌های نسیم طالب به عنوان نکات پایانی کتابش است.

او می‌گوید باید تلاش کرد تا در مواقع لازم بی‌پروا بود و در مواقع لازم بسیار محتاط. بایستی کوشید تا سهم انتخاب‌ها را در زندگی بیشتر کرد.به مقصد آنقدرها توجه نداشت. مثل زمانی که «خودمان» تصمیم می‌گیریم از یک شغل پردرآمد استعفا بدهیم.

طالب می‌گوید انتخاب این معیارها باعث می‌شود کنترل بیشتری بر روی زندگی خود داشته باشیم. اگرچه که نسیم طالب خودش از یاد نمی‌برد که خود انسان نیز یک «قوی سیاه» است. چیزی از جنس همان رویدادی که وقوع و پایانش غیرقابل پیش‌بینی است.

زنده بودن ما یک قوی سیاه است

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
هنوز آلیس – لیزا جنوا
نوشته بعدی
مبهم رفتارکردن؛ پایانی سخت برای یک ارتباط عاطفی

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

آزادی و خیانت به آزادی – آیزا برلین

12 دی 1401

گزارش به خاک یونان – نیکوس کازانتزاکیس

18 دی 1398

امروز، زادروز امید است

10 اسفند 1398

باران بگیرد می رویم _ واهه آرمن

23 دی 1395

پارادوکس زمان – فیلیپ زیمباردو

12 مهر 1399

ماجرای سفر من و زوربا

18 تیر 1403

توافق با خود – ویلیام یوری

3 آذر 1397

شیب _ ست گادین

30 شهریور 1395

سفرنامه اروپا – تأملات زمستانی بر تأثرات تابستانی

14 شهریور 1401

جلوگیری از قطع درختان جنگل در کتابفروشی؟!

17 فروردین 1396

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.