کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

بصیرت های بیهوده (نامه هایی به ایلیا)- عبدالحمید ضیایی

2 مرداد 1398
بصیرت های بیهوده (نامه هایی به ایلیا)- عبدالحمید ضیایی

چه پیش از چاپ این کتاب، که نامه‌ها، تک‌‌ تک و با فاصله منتشر می‌شد و چه بعد از آن؛ اگر بگویم دست کم صدبار تمامش را با عمق جان، دوره کردم، اغراق نکرده‌ام. کتاب بصیرت‌های بیهوده فقط نامه‌هایی به ایلیا نیست. تک تک ما، مخاطبان این کلماتیم که از تار و پودِ جانِ یک مردِ عمیق، تنیده شده.

این نامه‌ها چنانچه عبدالحمید ضیایی می‌گوید؛ شرحِ بی قراری‌های صادقانه و جستجوی امید، عشق و رهایی، آن هم در ژرفای نومیدی، تردید و سرگشتگی است؛ خیره شدن به خالی، زل زدن در مغاک هستی و آدمیانش؛ بدون پرده‌های رنگارنگ و نقاب‌های اضطراری…

یکی از نامه‌ها را باهم بخوانیم؛


نامه شصت و پنجم

سلام ایلیا

دشوار است نوشتن از «دوست داشتن»!

که مثل ترکشی کنار نُخاعمان یا دشنه‌ای دندانه‌دار در پهلویمان جا خوش کرده است؛

نه می‌شود به رنج‌اش خو کرد نه می‌شود بیرونش آورد.

دشوار است به تصویر کشیدن دوست داشتن!

مثل نشستن به انتظار کسی که آمدنش، رفتن و رفتگان را از یادمان ببرد.

یا مثل این که سرمان را همان سنگی بشکند که سال‌ها به سینه می‌زده‌ایم!

حباب است دوست داشتن؟ باشد!

مثل حباب‌ها، که بوسه‌های ماهیانند در آب‌های تاریک.

یا نه! اصلا شاید آشنایی و هماغوشی آب‌های روشنِ جان‌ها باشد؛

آب‌هایی روشن که زیر زرورق‌های تاریک تن‌هامان، ساکنِ روانند.

ایلیا! دوست داشتن، شاید همان امید باشد.

با همان کلماتی که آناگاوالدا در کتابش «من او را دوست داشتم» توصیف کرده است:

«…آدم‌هایی که از بازداشتگاه‌های اجباری برگشته‌اند دوباره زاد و ولد کردند. مردان و زنانی که شکنجه دیده بودند، که مرگ نزدیکانشان و سوخته شدن خانه‌هاشان را دیده بودند، دوباره به دنبال اتوبوس‌ها دویدند، به پیش‌بینی هواشناسی با دقت گوش کردند و دخترهایشان را شوهر دادند. باور کردنی نیست اما همین‌گونه است. زندگی از هر چیز دیگری قوی‌تر است…
باید یک‌بار به خاطر همه چیز گریه کرد. آن قدر که اشک‌ها خشک شوند، باید این تن اندوهگین را چلاند و بعد دفتر زندگی را ورق زد. به چیز دیگری فکر کرد. باید پاها را حرکت داد و همه چیز را از نو شروع کرد…!»

راست می‌گوید آناگاوالدا!

ایلیا! ایلیا!

ایلیا! حتی اگر نخواهیم، زندگی ما را ادامه خواهد داد؛ در نُت‌های ترانه‌ها، در هجاهای کلمات و در خطوط تصاویر!

و دوست داشتن که مثل صدای دوست شاعر رفته‌ام «رضا بروسان»

بعد از مرگ، هنوز زنده و تپنده است:

«تو را دوست دارم

چون صدای اذان در سپیده دم

چون راهی که به خواب منتهی می‌شود…»

۱ نظر
12
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
ایکیگای شما در زندگی چیست؟
نوشته بعدی
چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه ها تشخیص دهیم؟

۱ نظر

احسان ۴ آذر ۱۳۹۹ - ۹:۴۱ ب٫ظ

همه چیز پوچی رو فریاد میزنه.
اما همه چیز معنی داره.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

هربار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند

17 فروردین 1399

حق با منه، تو اشتباه می‌کنی – تیموتی...

22 فروردین 1399

اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟ نوشته نیکلاس...

3 فروردین 1399

در یک چشم بهم زدن – ملکوم گلدول

2 شهریور 1397

جاناتان مرغ دریایی_ریچارد باخ

12 اسفند 1395

چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه ها...

14 مرداد 1398

نغمه هایی از آتش و یخ – جورج...

6 تیر 1397

مهره حیاتی – ست گودین

16 آبان 1398

بارون درخت نشین_ ایتالو کالوینو

26 دی 1395

پیرمرد و دریا – ارنست همینگوی

17 مرداد 1401

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.