کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

دلبستگی های کوچک یا ترس های بزرگ؟

29 اسفند 1395
دلبستگی های کوچک یا ترس های بزرگ؟

حالا که تنها یک روز به بهار مانده، خیلی اتفاقی چشمم به نوشته ی یکسال پیش افتاد.

“از پشت این حصار

آمدن بهار را به انتظار می نشینم…

یک روز، چشمم به آمدنت سفید می شود،

درست همرنگ همین شکوفه هایی

که مهمان دو روزه ی

قلب بهارند!”

 

“مهمانِ دو روزه ی قلب بهار” خبر از ناپایدار بودن همه چیز می داد که حتی آنروزها نیز به خوبی از آن آگاه بودم.

چقدر برای کش دادنِ لحظات کوتاه شادی ها و خوشبختی ها تلاش کردیم؟

چقدر بر ناپایدار بودن اینها آگاه بودیم؟

اگر باور داریم که نمیتوان هیچ چیزی را ماندگار و جاودان برای خود داشت پس این تلاش های بیهوده برای چیست؟

چند درصد از ما میدانیم در یک خوابِ عموماً دردناک پرسه می زنیم و زندگی را نمیتوان در دست فشرد و انباشته اش کرد؟

چقدر برای خواسته هایمان می جنگیم؟ و این خواسته ها بر چه اساسی در ذهن و رویای ما جای گرفته اند؟ ارزش مادی دارند یا معنوی؟

چقدر زندگی روی هم انباشته کرده ایم؟

چقدر بر آن افزودیم؟

چرا که معتقدم “فرق است میان افزودن و ازدیاد.”

من هرازگاهی این پرسش ها و هزاران پرسش دیگر را بر خود تکرار میکنم.ولی در پاسخ، شاید تنها یک کلمه است که مشترکاً پررنگ و پررنگ تر میشود و مرا به این دنیا وصل میکند. سه حرفی که آن را به خوبی زندگی کرده و میکنم.

و اِلا

هیچ چیز مثل این زندگی، مرا از زندگی کردن بیزار نکرد و از طرفی همانقدر نیز نخنداند!

اینبار شما از خود بپرسید.

 

۲ نظر
2
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
باز هم بهار را به من هدیه دادی
نوشته بعدی
درک یک پایان_ جولین بارنِز

۲ نظر

مریم ۲۹ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۵۵ ب٫ظ

قبول کردن سال جدیدِ امسال از هر سالی برام دشوارتره، شاید بهتره اینطوری بگم بهترین تجربه و بدترین تجربه ی زندگیم در شش ماه دوم این سال چپانده شده بود!
من نوشته ی پارسالم رو داشتم میخوندم به خیلیاش رسیده بودم بدون اینکه حواسم باشه تیک بزنم جلوش و از لیست حذف کنم…
سوالای خوب تورو از خودم نپرسیدم هنوز … تردید دارم که دیگه به هر گونه سوال شروع شونده با “چ” به خودم پاسخ بدم …

پاسخ
احسان ۳ دی ۱۳۹۹ - ۸:۳۶ ب٫ظ

پایداری و ناپایداری هر چیزی در دنیا با انتخاب‌های‌مان در هر فرهنگ بستگی داره.
نمیشه گفت همه چیز ناپایداره و نمی‌شه هم گفت که پایداره.
ما چی میفهمیم و چی بازخورد می‌دیم؟
اینه که تعیین کنندست.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

دنیای دیوونه ها از همه قشنگه

6 دی 1395

روزی که فهمیدم وسواس فکری دارم

7 آبان 1398

مهارت تحمل ابهام

12 فروردین 1399

فردا نوبت کدام تماشاچی‌ست؟

14 آبان 1401

پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟

20 دی 1402

با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!

26 دی 1400

می دویدم … میان گندمزاری بی انتها

28 اسفند 1396

هر انسانی که نمی توانم دوستش بدارم ..

17 دی 1395

کوچ تو،اوج ریاضتم بود…

5 بهمن 1395

مرز بین همدلی و همدردی کجاست ؟

11 آبان 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.