کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

معجزه یا امید؟

9 فروردین 1396
معجزه یا امید؟

دردهایش را پُلی کردیم برای گذشتن،

آنزمان که چشمانمان را بر معصومیت نگاهش بستیم و

عبور کردیم.

او درخت بود که نه در بهار،

بلکه هرشب جوانه زد و در اوج سرمای زمستان،

شبانه دردهایش را آتش زد

و خود را گرم کرد؛

تا شاید فردا روز دیگری باشد.

او هیچگاه دچار روزمرگی نشد

چرا که در دل به معجزه ایمان داشت.

و معجزه یعنی امید.

 

پی نوشت: این تصویر مرا به یاد تمام مهربانی هایی انداخت که در گوشه ای از این سیاهی ها و زشتی ها، کورسوی امیدی را روشن نگه می دارند و فریاد انسانیتشان را از زبان کودکان و “حیوانات”،هنوز هم میتوان شنید.

بله حیوانات؛ همان جانداران بی ادعا.

و ما، همان جانوران متمایز پُرمدعا.

همدلی و همدردی را در خود نکُشیم که دیگر نمیتوان پس از آن به دنبال انسانیت بود.

?پیش از این در کوچ مطلبی راجع به همدلی و همدردی نوشته شده که خواندنش خالی از لطف نیست:

مرز بین همدلی و همدردی کجاست؟

 

راستی! امید یعنی معجزه؟ یا معجزه یعنی امید؟ کدامیک را در دل خود زنده نگه داشته ایم؟

من فکر میکنم تمام کسانی که زندگی میکنند و نفس میکشند امیدی هرچند کوچک در دل دارند. و برخی هم امیدِ به معجزه. ولی معجزه به اعتقاد من این است که تو “امید” را هرچند سخت، زنده نگاه داری و مراقبش باشی.

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
ما لیاقتِ رنج هایمان را داریم؟
نوشته بعدی
می خواهم شمعی روشن کنم…

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

فردا نوبت کدام تماشاچی‌ست؟

14 آبان 1401

اضطراب منزلت

28 آبان 1397

حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.

24 اسفند 1401

فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست.

14 فروردین 1396

در ستایش تنهایی

27 آذر 1398

داستان ها با هویت و معنای زندگی ما...

15 آبان 1398

در باب رمانتیسیزم – قسمت دوم

16 آبان 1397

قضاوت، نوعی خودافشایی ست.

31 فروردین 1396

چیزی به اسم “رهایی”

11 بهمن 1395

روزی که با خدایم چای نوشیدم

19 آبان 1398

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.