کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

هربار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند

17 فروردین 1399
هربار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند

پیش‌نوشت: امروز دوست دارم از کتاب دانیل مارتین کلاین حرف بزنم؛ هربار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند.

این کتاب را سه سال پیش خواندم. و این روزها فرصتی شد که نگاهی دوباره به قسمت‌هایی از این کتاب که دوست داشتم بیندازم.


کلاین معتقد است از فلسفه می‌شود به طنز رسید و با همین نگاه، دست به نگارش کتاب زده است و در آن سعی کرده نگاهی طنزآمیز به فلسفه داشته باشد.

همین رویکرد طنازانه سبب شده که هر کس با هر دانش فلسفی بتواند کتاب او را بخواند و دچار ملال و خستگی نشود.

با این کتاب می‌توان سفری به جهان فلسفه داشت. خصوصا فلسفه غرب که بخش عمده‌ این کتاب را به خودش اختصاص می‌دهد.

در واقع گستره بیشتر کتاب، مربوط به فلاسفه یونان و ادامه مسیرشان در غرب امروز است، جز اشاراتی کوتاه که به فلسفه شرق و آیین بودا می‌شود.

مطالبی که کلاین از سخنان این فلاسفه استخراج کرده، دقیقا همان دل‌مشغولی‌ها و دغدغه‌های ذهنی‌اش از ۴۰ سال پیش تا امروز هستند.

هر کدام از بخش‌های کتابِ کلاین با یک جمله قصار از یکی از فلاسفه بزرگ نظیر اپیکور، آریستپیوس، آلبرکامو، ژان‌پل سارتر و…  آغاز می‌شود.

و در ادامه، کلاین با زبان ساده‌ و خودمانی و گاه بانمک به تحلیل آن جمله و تأثیری که روی زندگی‌اش در برهه‌های مختلف داشته می‌پردازد و گاهی در کمال صراحت اعتراف می‌کند که من هم نفهمیدم چه گفت!

نویسنده در بخش‌های مختلف کتاب، برای تحلیل‌های فلسفی‌اش از همسرش، دوست قدیمی‌اش، سگش  و… بهره می‌برد و با ذکر مثال هایی از زندگی‌ شخصی‌اش فضای سنگین فلسفه را صمیمی و خودمانی‌تر می‌کند.

هر بار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند ما را با بسیاری از پرسش‌ها و پاسخ‌های فلسفی‌ در طول زندگی روبه‌رو می‌کند.

 پرسش‌هایی مثل:

هستی مقدم بر چیستی است؟

هنر زندگی، کام‌جویی در هر لحظه و مکان است؟

مهندسی ژنتیک و نانوتکنولوژی، رنج‌های زندگی احساسی را منسوخ خواهد کرد؟

 نخستین مرحله اراده آزاد، اعتقاد به اراده آزاد است؟

لذات ذهن حداقل به اندازه لذات جسم مهم هستند؟ 

«هر بار که معنای زندگی را فهمیدم، عوضش کردند.» جمله‌ای متعلق به راینولد نیبور؛ استاد الهیات و فیلسوف اجتماعی آمریکایی است که توسط کلاین به عنوان اسم کتاب نیز انتخاب شده.

کلاین با زیرکی با انتخاب این اسم و این حسن ختام می‌خواسته بگوید که در هر لحظه فلاسفه و اندیشمندان با هم‌دستی رویداها، اتفاقات و اطرافیان‌مان ممکن است معنای زندگی را برای ما تغییر دهند؛ چنانچه خود او بارها در طول زندگی‌اش دچار این تغییر نگرش درباره معنای زندگی شده‌است!

کلاین با وجود این اعتراف در هفتاد سالگی و پس از سال‌ها مطالعه فلسفه باز هم کتمان نمی‌کند که هنوز شوق پرسش و پاسخ درباره چگونه زیستن را دارد:

«همیشه مجذوب پرسش‌هایی بودم که فلاسفه مطرح می‌کردند، همچنین پاسخ‌هایی که برای این پرسش‌ها پیشنهاد می‌دادند؛ اما همزمان به هر فیلسوفی که گمان می‌کند تمام جواب‌ها را در آستین دارد بدگمانم.

این توالی را بیشتر دوست دارم: پرسش، پاسخ و شک درباره صحت پاسخ… پرسش بعدی لطفا! این کاری است که فیلسوفان حرفه‌ای به صورت تمام وقت انجام می‌دهند.»

در قسمتی از کتاب می‌خوانیم:

 

 زندگی مانند پاندولی است که مدام بین رنج و ملال در نوسان است.

 

 آرتور شوپنهاور

«بله، قبول می‌کنم که خیلی وقت‌ها من هم مثل خیلی‌های دیگر محتاج دریافت یک دوز بدبینی هستم.

به خصوص در یک دوران سخت وقتی درگیر یک مشکل لاینحل مخ‌پیچ هستم.

به قول روان‌کاوان، اینکه فکر کنی وقتی زندگی برای من گند و گه است، برای عالم و آدم گند و گه است، یک جور سم شیرین ذهنی است.

در چنین حالتی چه کسی بهتر از استاد و خدای مالیخولیا- آرتور شوپنهاور- را می‌توانید پیدا کنید؟

درست خاطرم نیست که چه موقع این را در دفترچه یادداشتم نوشتم اما مطمئنا در یکی از آن دوره‌هایی بود که احساس می‌کردم زمین و زمان دست به دست هم داده‌اند تا مرا به زمین بزنند.

باورش سخت است ولی یک جورهایی شوپنهاور یک لذت‌گرا محسوب می‌شود چون شادی و خرسندی را هدف اصلی زندگی می‌دانست.

خوب البته از طرف دیگر معتقد بود دستیابی به این هدف عملا ناممکن است.

درست مثل اپیکور، آرتور هم شادی و لذت را در غیبت رنج و ترس می‌دید و باز هم مثل اپیکور، معتقد بود که کاستن آرزوها و انتظارات‌مان شیوه قطعی شکست و تضعیف غم‌ها و حرمان‌هایمان است.

و می‌گفت: «ایمن‌ترین شیوه برای خیلی بدبخت نبودن این است که انتظار نداشته باشیم خیلی خوشبخت شویم.» (دقت کنید! شوپنهاور از کلمه بدبخت و بیچاره استفاده می‌کند نه مثلا ناشاد و غمگین.)

او در کتاب معروفش «جهان و اراده» می‌نویسد:

 کوتاهی عمر که اغلب مایه تاسف است، شاید بهترین نکته آن باشد.

و در کتاب «بیهودگی وجود» اشاره می‌کند:

 زندگی بشر نوعی اشتباه است. حقیقت این ادعا آشکار و بدیهی است،

 اگر تنها توجه کنید که انسان ترکیبی از نیازها و ضرورت‌هایی است که به سختی ارضا می‌شوند و  هنگامی که ارضا می‌شوند تبدیل به مسائل ملال‌آور و خسته‌کننده می‌شوند؛ دلیل واضح بر این که وجود و هستی هیچ ارزش واقعی و حقیقی در خود ندارد.»

 

کتاب «هربار که معنی زندگی را فهمیدم، عوضش کردند»؛ نقطه آغازی بر مطالعه‌ی فلسفه برای خیلی از خوانندگان خواهد بود.

چراکه به دور از پیچیدگی و سخت‌فهم بودن فلسفه، ابتدا شیرینی آن را برای خواننده به تصویر می‌کشد، سپس فرد را جذب متون فلسفی و دیدگاه‌های فلاسفه مختلف می‌کند.

 

این نوشته را با جمله‌ای از صفحه ۶۲ این کتاب به پایان می‌برم:

هم‌نشینی همراه‌تر از تنهایی نیافتم،

قابل معاشرت و شایسته‌ی رفاقت

۱۰ نظر
6
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
گرگ‌ها و سگ‌ها
نوشته بعدی
نازنین و بوبوک – داستایوفسکی

۱۰ نظر

صادق ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۱:۱۸ ق٫ظ

از فلسفه متنفرم وقتی بهش فکر میکنم سرم درد میگیره خیلی ناجور من دلم میخواد سعی کنم هر لحظه رو با تمام ظرفیت وجودیم زندگی کنم اما کشف معنای زندگی کاری حوصله سربر و بی نتیجه است حالا مثلا فرض کن تمام هستی ما در بین کاغذ های یک کتاب باشه آیا این چیزی از شکوه زندگی کم می‌کنه ؟

پاسخ
شهلا صفائی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۰۱ ب٫ظ

چیزی که از شکوه زندگی کم نمی‌کنه. ولی برای من شگفت‌انگیزه. من بر خلاف تو عاشق فلسفه‌ام!

پاسخ
نسیم ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۰:۳۶ ق٫ظ

باور کن به جز عنوان کتاب چیزی ازش نفهمیدم ..‌.
نمیدونم چرا اسم فلسفه میاد سخت میشه .یه جور پیچیدگی که نمیشه ازش فاصله گرفت . دوست داری هرجور شده مفهومشو بفهمی و راحت بیانش کنی . ولی بازم سخت میشه .
اما اگه همه ی نوشته ها به زیبایی و رسایی این جمله باشه .بی صبرانه منتظر خوندن کتاب می مونم …
هم‌نشینی همراه‌تر از تنهایی نیافتم،

قابل معاشرت و شایسته‌ی رفاقت

پاسخ
شهلا صفائی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۰۲ ب٫ظ

نسیم اگه نسبت بهش گارد داشته باشی شاید نتونی بخونیش. ولی نسبت به متون فلسفی کاملا روان و فصیحه.
ولی با جمله اولت کلی خندیدم:))

پاسخ
محمد برهانی ۱۹ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۲۷ ق٫ظ

عرض سلام و احترام
از فلسفه شاید بتوان به طنز رسید ولی الحق که چه طنز تلخی است
طنز تلخی که هم نشین همراهش تنهایی است و بهترین نکته عمرش کوتاهی است و دست یابی به هدف لذت گرایانه اش ناممکن.
ذهن درگیر فلسفه در چرایی های می زید که جوابهای آن را در کنج عزلت تنهایی مرهم توان گذاشت و بس.
ولی من با برابری لذت ذهن و جسم بیشتر مانوس ترم
و با هدف گذاری شادی و خرسندی برای عمر کوتاهم
و همینطور هم نشینی با عوام خواب زده را بیشتر می پسندم
باشد که معنی زندگی ام عوض شود.
با درود فراوان

پاسخ
شهلا صفائی ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۲۵ ب٫ظ

درود بر شما

کامنت شما مصداق حرفی‌ست که سال‌ها بر خودم تکرار می‌کنم:
«یا باید زیست و یا به زیستن اندیشید.»

شاد و برقرار باشید:)

پاسخ
ابی ۱۹ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۲:۱۳ ب٫ظ

من برعکس صادق جان عاشق فلسفه ام ولی مثل نسیم خانوم کامل نمیفهم و همیشه باهاش درگیرم:)))
منطق فلسفه هست که منو به خودش جذب میکنه (به شدت آدم منطق گرایی هستم انقدر که بعضی وقتها حال خودم از خودم بد میشه ؛) )
ولی برام جالبه عاشق چیزی باشی که خیلی ازش نمیفهمی نمیدونم اگه یه روز فهمیدمش عاشقتر میشم یا متنفر؟؟

پاسخ
شهلا صفائی ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۲۸ ب٫ظ

نمی‌دونم ابی. فکر نمی‌کنم روزی برسه که بفهمیش! نه تو؛ که هرکسی که قدم در راه پرسشگری می‌گذاره.
ولی با خوندنش و ایجاد پرسش‌هایی عمیق‌تر و بزرگ‌تر، لذت ببر. 🙂

پاسخ
علی ۱۰ تیر ۱۳۹۹ - ۱۲:۴۵ ب٫ظ

من آخرای کتابم.. واقعا فوق العاده ست این کتاب..به خصوص برای کسایی مثل من که مدت کمیه به فلسفه علاقه مند شدن..
جدا از تلفیق فلسفه و طنز و بحث در مورد کاربرد های عملی فلسفه تو زندگی خودش بهترین چیز در مورد این کتاب آشنا کردن من با خیلی فلاسفه بود که تا حالا نشنیده بودم ولی کاملا با فلسفه شون توافق نظر داشتم؛ مثل سم هریس، جاشوا گرین، اپیکور، آلدوس هاکسلی، دیوژن (که الان واقعا مریدشم) و چند نفر دیگه…
از نظراتش درمورد فلاسفه مورد علاقه خودمم واقعا لذت بردم مثل ویلیام جیمز، سارتر، کامو، نیچه و یکی دو نفر دیگه. اون قسمت از شوپنهاور هم که گذاشتید واقعا از بهترین قسمت های کتاب بود👌
تو کتاب در مورد خیلی چیزا حرف زد ولی فکر میکنم مهمترین بحثی که داشت، لذت گرایی بود که خیلی به تفصیل ازش حرف زد و نظراتش برای من خیلی جالب بود👌😄

پاسخ
شهلا صفائی ۹ مرداد ۱۳۹۹ - ۸:۱۷ ب٫ظ

علی جان چقدر خوشحالم که این کتاب رو دوست داشتی. من خودم به فلسفه سال‌هاست علاقمندم و می‌دونم برای کسانی چون تو که به تازگی در این مسیر قدم گذاشتن چقدر این کتاب می‌تونه سرنخ‌های خوبی برای ادامه مسیر داشته باشه.
راجع به لذت‌گرایی هم من اولین بار حدود ۱۱ سال پیش بود که با اپیکور آشنا شده بودم اون موقع نظر خاصی راجع بهش نداشتم ولی این کتاب بامزه در موردش حرف زد:))

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

سفرنامه اروپا – تأملات زمستانی بر تأثرات تابستانی

14 شهریور 1401

ماجرای عجیب سگی در شب – مارک هادون

12 فروردین 1397

ماجرای سفر من و زوربا

18 تیر 1403

آزادی و خیانت به آزادی – آیزا برلین

12 دی 1401

پشت پرده ریاکاری – دن اریلی

26 مهر 1399

باز هم بهار را به من هدیه دادی

29 اسفند 1395

مهره حیاتی – ست گودین

16 آبان 1398

بصیرت های بیهوده (نامه هایی به ایلیا)- عبدالحمید...

2 مرداد 1398

شیرجه در خوشبختی – دنیل گیلبرت

5 آبان 1397

آینه در آینه – هوشنگ ابتهاج

16 مرداد 1401

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.