کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

من خودم جهانم را خلق می کنم.

13 اسفند 1395
من خودم جهانم را خلق می کنم.

کولی وار چرخ می زنم و

می رقصم و

میان سرگیجه ای از آواز،

در خلسه ای شورانگیز،

مست میشوم…

پرده ی هراس را

با هر چرخی که روی پنجه ی پا بلندم می کند و

میان موهای مواج در باد رهایم میکند،

میدرم.

سبک می شوم،

رهاتر از پرهای آن فاخته ای که

بر شاخه ی لختِ  سرنوشت نشسته و

دل نگران،چشم به جوجه هایش دوخته.

میچرخم و با هرچرخش، اسمت را صدا میزنم و

اشک هایم که فرصت فرود آمدن ندارند،

هر کدام پرت میشوند به گوشه ای و

زندگی ای از زیر خاک جوانه می زند…

و قطره ای دیگر و باز، جوانه ای دیگر.

شاید روزی

میان تمامشان،کولی وار برقصم…

من می چرخم و آنها به دور من،

و صدایمان و اشک هایمان

جهانی جدید را خلق می کند.

جهانی که هیچ کس برای تماشا نیامده و همگی

کولی وار در آن می رقصیم و

مدهوش بر زمین می افتیم..

 

۲ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
ساده ها سطحی نیستند.
نوشته بعدی
به لذت همین لحظه_ برای شیوا

۲ نظر

مریم ۱۳ اسفند ۱۳۹۵ - ۹:۱۹ ب٫ظ

تصور هر کلمه برام به راحتی دیدن بود

پاسخ
علی هشیار ۲۰ اسفند ۱۳۹۵ - ۱۱:۳۲ ق٫ظ

شهلا این توصیفت من رو یاد کار های خودم میندازه ، گاهی وقت ها ( وقت یا خوشی ) عرفانی بهم دست میده ، شاید کمی شبیه دیوانه ها ولی شاید کمی هم غیر معمول باشه این حال خوب .

قبلا مشابهش رو شنیده بودم که بعضی ها با دیدن یک خوشه انگور همه ی قوانین طبیعت رو میبینن و این دیدن معرفت براشون این قدر با شکوه هست که حالشون رو عوض میکنه .شاید هم همون بحث هوش هیجانی در ارتباط با تجلی انسان و دنیای اطرافش و شناختی از طبیعت نه به عنوان موجودی که دارای حیات نیست بلکه خودش صاحب حیات هست و این گفتو گو ها با عناصر طبیعت درخت – سیب ترش- عطر یک شکوفه ی بهاری – مثالی از هوش هیجانی در ارتباط با اجزا طبیعت باشه .

شاید دنیای این روز ها از توصیف این خاطرات دور شده باشه اما با نگاه مینیمالیستی هم میشه دنبال چنین لذت های کوچک و عمیق گشت.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

ما خیالِ یارِ خود را پیشِ خود بنشاندیم

10 اسفند 1396

دوستی من و براونی

30 خرداد 1398

روزی که با خدایم چای نوشیدم

19 آبان 1398

آه از آن رفتگان بی‌برگشت

26 فروردین 1399

فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست.

14 فروردین 1396

چگونه می توان تمرکز را کسب و آن...

10 شهریور 1396

جخ امروز از مادر نزاده‌ام…

28 مهر 1401

من عاشق چشمت شدم…

25 اسفند 1395

به مقصدِ هیچ

11 بهمن 1395

اولین روز از آخرین سال این قرن

1 فروردین 1399

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.