کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

کوله باری از امّاها و چراها…

28 مرداد 1396
کوله باری از امّاها و چراها…

در این قحطیِ معنا،
کوچ کردن از این زندگی،
شاید تنها تسکینِ درد بی درمانِ
این بی جهانی باشد.
ولی ترس از سقوط،
در یک بی مکانی و بی زمانی دیگر،
که شاید این روزها
یادگار دور لحظاتِ بهشت گونه اش باشد،
مرا اندکی به عقب هل می دهد…

این روزها حس می کنم
به قدر روزهای اول خلقت،
رنج سرگردانی،
بند بندِ وجودم را از هم می گسلد..

مسافر همیشگی جاده های
غریب و بی مقصدی ام
که کوله بارم انباشته شده ی انبوهی از
امّاها و چراهاست..

دلتنگم
دلتنگ همان روزهایی که
آرزوی گذشتنش را داشتم..

در این جاده ی یکطرفه،
فقط شاهد رنج ها و جهنم هایی عمیق تر خواهم بود.
و درود بر این روحِ کرگدن مانند،
که بازهم پوست کلفت تر از همیشه
برمیخیزد و
به استقبال یک سقوط شکوهمند،
آغوش می گشاید.

این جهان،
هرچه هست،
داستان وهم آلود یک نویسنده ی مست است
که از سر ناچاری
ما را به اسارت وهمِ خود درآورده،

شاید مرگ،
این رویای طولانی و بی جواب را معنا کند.
شاید هم نه..
و این نه، سیلی یک حبس ابدی است
در سلولی بی روزن.

 

۱ نظر
2
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
فرزندان_ جبران خلیل جبران
نوشته بعدی
دنیای بعد از تو

۱ نظر

احسان ۶ آذر ۱۳۹۹ - ۴:۴۵ ق٫ظ

در واقع اطلاعات رو باید دسته‌بندی کرد. درحالی که زنان عموما جزئیات را بیشتر از کلیات ملاحضه می‌کنند ، در سردرگمی بیشتری حضور پیدا می‌کنند. و ابعاد ساختار شکل‌گرفتن خودشان را دارند ، در حالی که شبیه به هم تصور می‌شوند.
ما برای زیستن و فعالیت‌کردن ساخته شدیم و هر بار دوباره بعد از هر شکست و پوچی و فقدانی ، بازهم برمیخیزیم. و به فعالیت‌کردن‌ها ادامه می‌دهیم. و ذات ما دارای هر خصوصیتی باشد ، آن را پیگیری می‌کنیم.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

چیزی به اسم “رهایی”

11 بهمن 1395

می خواهم شمعی روشن کنم…

12 فروردین 1396

داستان اندوه

30 مرداد 1401

من از نزدیک بودن های دور می ترسم.

26 بهمن 1395

ولگردی در کوچه پس کوچه های ذهن_٢

20 مرداد 1396

هیچ

12 بهمن 1395

ببخش که ما انقدر زیادی بدیم…

7 بهمن 1395

مسافر

12 اسفند 1401

شب‌های دشوار

16 تیر 1401

چرا دخترا صورتی می پوشن، پسرا آبی ؟

20 دی 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.