کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
دسته بندی:

یادداشت‌ها

نوشته های گاه و بی گاه من

  • یادداشت‌ها

    دلبستگی های کوچک یا ترس های بزرگ؟

    29 اسفند 1395

    حالا که تنها یک روز به بهار مانده، خیلی اتفاقی چشمم به نوشته ی یکسال پیش افتاد. “از پشت این حصار آمدن بهار را به انتظار می نشینم… یک روز،…

    ادامه مطلب
  • کافه کتابیادداشت‌ها

    باز هم بهار را به من هدیه دادی

    29 اسفند 1395

    چند پست قبل، مطلبی نوشتم با عنوان بهشت من که خاطره ی چند روز قبل را برایم ساخت و چه زیبا به یادگار گذاشت. __ داریم کجا میریم؟   ++ میبرمت…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    من عاشق چشمت شدم…

    25 اسفند 1395

    رفتن غیر منتظره ات مرا به باورِ بیهودگی این زندگی نزدیک تر کرد. به همان که خیلی وقت است می دانیم؛ ولی در تقلا برای پنهان کردنش، در هرچیزی معنایی…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    جسارت عاشقی

    25 اسفند 1395

    میان من و تو هیچ نبود جز جسارت عاشقی. تو گذشته ات را پشت در جا گذاشتی و من تمام قوانین و باورهایم را بیرون آورده و روی میز گذاشتم.…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    زانکه دیوانه همان بِه که بُود اندر بند

    23 اسفند 1395

    گاهی دلتنگ روزهایی می شوم که فارغ از هیاهوی دنیا، دل میدادم به عاشقیِ گل ها و درختان باغچه و غرق در بازی رنگ ها و عطرها، به بازیگوشی پروانه…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    به لذت همین لحظه_ برای شیوا

    19 اسفند 1395

    پیش نوشت: ده روز پیش بود که بعد از ماهها، با شیوا تجدید دیدار کردم. شیوا از آن دست آدم های پرتلاش و دوست داشتنی ست که از معاشرت با…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    من خودم جهانم را خلق می کنم.

    13 اسفند 1395

    کولی وار چرخ می زنم و می رقصم و میان سرگیجه ای از آواز، در خلسه ای شورانگیز، مست میشوم… پرده ی هراس را با هر چرخی که روی پنجه…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    ساده ها سطحی نیستند.

    12 اسفند 1395

    زندگی را با چیزهای بسیار ساده، پُر باید کرد. ساده ها، سطحی نیستند. خرید چند سیب ترش می تواند به عمق فلسفه ی ملاصدرا باشد. مشکل ما این نیست که…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    هیچ نظر درست و غلطی وجود ندارد.

    11 اسفند 1395

    گاهی اوقات در اوج درد و ناامیدی، در اوج یأس و بُریدن، یک لحظه احساس میکنی به شهود رسیدی؛ همان یک لحظه، همان جرقه، همان حس عمیقِ کشفِ  چیزی که میدانی…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    تکرار بی امانِ رفتن و هرگز نرسیدن

    6 اسفند 1395

    سالها طول کشید تا فهمیدم “زندگی”، که گمان میکردم یک بازی و شبیه یک خواب طولانی ست، بیشتر شبیه قصه است! و ما راوی دنیایی از ماجراییم که فقط “ترین…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    درد جاودانگی

    30 بهمن 1395

    دیشب، غرق پرسش هایی فلسفی، خواب را از دیگران هم دریغ کردم. با حوصله به من پاسخ میدادند ولی از آغاز می دانستم، منبعِ درایت و آگاهی و تحلیل هایشان،…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    من از نزدیک بودن های دور می ترسم.

    26 بهمن 1395

    وقتی از من دوری دنیا را بهتر می بینم. بودنت، دیدگانم را بین وسعت بازوانت، محدود می کند.. آنجا که من سالها چون کودکی خسته معصومانه در آن به خواب…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    دنیای غریب دیوانگان و تنهایان

    23 بهمن 1395

    برخلاف تمام اوقاتی که سکوت، تنها همدم لحظات زندگی من بوده است، و اگر گفتگویی بوده، ساعت های خلوت شب، در درونم اتفاق می افتاد، با تو که صحبت می…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    برای لیلا_ فاصله ی میان دو احساس

    21 بهمن 1395

    پیش نوشت:لیلا دیشب شعری از اریش فرید برایم فرستاد که مرا یاد مطلبی انداخت که مدتی قبل ذهنم را به خود مشغول کرده بود و در موردش مطالعه کرده بودم.…

    ادامه مطلب
نوشته های جدید
نوشته های قدیمی

درباره من

درباره من

شهلا صفائی

عاشق سرخپوست‌ها و سفر و آموختنم.

همراه من باشید

فیس بوک توییتر اینستاگرام لینکدین

دسته بندی مطالب

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

کافه کتاب

  • ماجرای سفر من و زوربا

  • هوای قریه بارانی‌ست

  • آزادی و خیانت به آزادی – آیزا برلین

  • آزاد بودن، همان کنشگر بودن است

  • آزادی – جان استوارت میل

کتاب‌هاي قبلي کافه‌کتاب

اینستاگرام

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز
  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج
  • شهلا صفائی در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • سهیل در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • شهلا صفائی در هوای قریه بارانی‌ست
  • ابی در هوای قریه بارانی‌ست
  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.