کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
دسته بندی:

یادداشت‌ها

نوشته های گاه و بی گاه من

  • یادداشت‌ها

    ببخش که ما انقدر زیادی بدیم…

    7 بهمن 1395

    زمانی که به این آگاهی برسیم که حیوان متمایزی نیستیم و همه ی موجودات از حقوق یکسانی برای زندگی برخوردارند؛آنوقت می توانیم ادای آدم ها و به قول دوستی، انتِلِکت…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    دردها همچون شادی ها ناپایدارند.

    7 بهمن 1395

    باور دارم، تنها راه رهایی از درد و رنج ، “تجربه” ی آن است. مادامی که در صدد “انکار” بر می آییم، دردی به مراتب بدتر را به جسم و جان…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    ما تربیت نشدیم.

    6 بهمن 1395

    پیش نوشت: امروز مطلب جالبی خواندم از رضا بابایی، که تمام آنچه قصد داشتم راجع به آن صحبت کنم، به زیبایی نگاشته بودند. این مقاله را عیناً در اینجا نقل…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    کوچ تو،اوج ریاضتم بود…

    5 بهمن 1395

    روزهای طولانی ست نمی دانم چه می گویم؛ و آنگاه که می گویم صدای خود را نمی شنوم… خیره در چشمان تو آنطرف میز، و لب هایی که آرام آرام…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    در لباسِ مدرنیزاسیون

    4 بهمن 1395

    امروز به خیلی چیزها فکر کردم؛ به “رفتار روزمره ی آدم ها”، به “طرز تفکر جامعه”، به “بی تفاوتی و مخاطرات آن”،  به “دغدغه ی آدم ها” و “اخلاق” و خیلی…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    قصه ی من و مزرعه م

    3 بهمن 1395

    ___ این مال تو . +++ خودت کشیدیش ؟ . ___ آره . +++ برام تعریف می کنی قصه ش رو؟ . ___ اوهوم. دخترک هم اسمِ  منه.یه مزرعه داره…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    من در میان جمع و دلم جای دیگر است…

    26 دی 1395

    ساعت هاست سکوت کرده ام از دلهره ای که به بزرگی تمام سالهایی ست که زیسته ام و تمام خویشتنم را مملو از پوچی و نیستی می کند. سالیان طولانی…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    همان احساسِ آشنای قدیمی

    24 دی 1395

    نمی دانم برایت گفته بودم یا نه ؛ آدم ها بیشترشان خیال می کنند که “قابل پیش بینی بودن” مطلوب و مفید است. اینطور نگاه کردن، از یک پیش فرضِ…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    باخت و بُرد، یا بازنده بودن و برنده بودن ؟

    22 دی 1395

    زندگی یک بازی است ؛ بازی ای که ابتدا شرایطش را برایمان مهیا ساخته و ما را به آن فرامی خوانند . شرایطی تغییر ناپذیر و اجباری مثل محل تولد…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    من هرچه ام ، با تو زیباترم …

    22 دی 1395

    ___ چرا ابریه حال و هوات ؟ . +++ نمیدونم فقط می دونم اگه بهم میگفتی امروز وقتشه ، بیا بپریم ؛ می گفتم باشه . . ___ پس بیا…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    چرا دخترا صورتی می پوشن، پسرا آبی ؟

    20 دی 1395

    پیش نوشت : این موضوع همواره دغدغه ی من بوده و نمی توانستم بپذیرم دخترها الزاما صورتی بپوشن یا پسرها آبی . و بارها به دوستانم گفته بودم من اگر…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    آن منِ دیگرم …

    20 دی 1395

    دخترک سراسیمه وارد اتاقم شد و زل زد به صورت رنگ پریده ی من که دیگر می دانستم آن لحظه از شوک و دلهره زبانم بند آمده ! روبرویم نشست…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    یه گوسفند متمدّن !

    18 دی 1395

    ___  یعنی افق دید من این بوده که تهش فلسفه ی خودمو بنویسم ؟ و جهان بینی م رو ؟ این با دنباله رو بودن و توی کتابا و افکار…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    هر انسانی که نمی توانم دوستش بدارم ..

    17 دی 1395

    هر انسانی که نمی‌توانم دوستش بدارم سرچشمه‌ی اندوهی‌ست ژرف برای من. هرانسانی که روزی دوستش داشته‌ام و دیگر نمی‌توانمش دوست بدارم گامی‌ست به سوی مرگ برای من. آن روز که…

    ادامه مطلب
نوشته های جدید
نوشته های قدیمی

درباره من

درباره من

شهلا صفائی

عاشق سرخپوست‌ها و سفر و آموختنم.

همراه من باشید

فیس بوک توییتر اینستاگرام لینکدین

دسته بندی مطالب

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

کافه کتاب

  • ماجرای سفر من و زوربا

  • هوای قریه بارانی‌ست

  • آزادی و خیانت به آزادی – آیزا برلین

  • آزاد بودن، همان کنشگر بودن است

  • آزادی – جان استوارت میل

کتاب‌هاي قبلي کافه‌کتاب

اینستاگرام

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز
  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج
  • شهلا صفائی در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • سهیل در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • شهلا صفائی در هوای قریه بارانی‌ست
  • ابی در هوای قریه بارانی‌ست
  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.