کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

من از این آدم ها می ترسم…

2 مرداد 1396
من از این آدم ها می ترسم…

از دو گروه از آدم ها بسیار می ترسم:

▪️آن هایی که دانش کمی دارند و کتاب های اندکی خواندند.

▪️و آن هایی که سر خود را بالا گرفته و گفته های دیگران را به نام خود میزنند.

گروه اول، خدا را بنده نیستند و راجع به هر موضوعی که در حوزه ی تخصصی شان هم نیست اظهار نظر می کنند و اغلب می بینیم که تمایلی ندارند سوالی را بی جواب بگذارند یا بگویند: “نمیدانم” !

گروه دوم، که ظاهراً “نمیدانند که نمی دانند”، درون پوچی دارند و ناگزیرند با اظهار فضل کردن از گفته های دیگران به اسم خود، روزگار بگذرانند و موقعیت بدست آورند و یا همان موقعیتی که دارند را حفظ کنند و عقب گرد نکنند.

تلخی ماجرای این دسته از آدم ها از آنجایی آغاز میشود که انقدر خواننده و مخاطب را بی سواد و گوسفند ( از لحاظ رفتاری نه هوش) تلقی میکنند که فکر نمیکنند شاید کسی باشد و منبع واقعی آن جملات را بداند و روزهای بسیاری از عمرش را صرف مطالعه کتاب های آن نویسنده ها کرده باشد.

از این گروه آدمها، امروز زیاد می بینم؛ در جایگاه معلم و حتی گروه های آموزشی و روانشناسی و معنایابی و غیره.
کسانی که درسِ “خود بودن”میدهند و از خود واقعی خود بسیار فاصله دارند.

 

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
هر وقت تنها شدی، نترس! (اولین نامه به هامون)
نوشته بعدی
ما کجای عالم رسانه ایم ؟

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

Sunk Cost

17 بهمن 1395

در بابِ اهمیت آموزش (۵)

15 تیر 1396

ماجرای سفر من و زوربا

18 تیر 1403

پایان سفرهای سرگردانی

16 اسفند 1396

در بابِ اهمیت آموزش (۴)

12 تیر 1396

روز مقدسِ جنون

14 اسفند 1396

زانکه دیوانه همان بِه که بُود اندر بند

23 اسفند 1395

می دویدم … میان گندمزاری بی انتها

28 اسفند 1396

ببخش که ما انقدر زیادی بدیم…

7 بهمن 1395

در باب رمانتیسیزم – قسمت دوم

16 آبان 1397

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.