کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
فیلم

سکوت بره‌ها – The Silence of the Lambs

10 شهریور 1401
سکوت بره‌ها – The Silence of the Lambs

سکوت بره‌ها با بازی آنتونی هاپکینز حیرت‌انگیز بود. استایل و نحوه ایستادنش، نگاهش، مدل ادای کلمات و پرستیژی که برای این کاراکتر خلق کرده، هانیبال لکتری را آفریده که در نوع و جایگاه خود بی‌همتاست-یک آنتاگونیست قدرتمند و درخشان در جهانِ یک شاهکار دلهره‌آور، تکان‌دهنده و عجیب که وقتی مخاطب را وارد اتمسفر سیاهش می‌کند، دیگر نمی‌تواند به راحتی از آن بیرون بیاید!

لکتر احتمالا باورپذیرترین شخصیت قاتلی است که تا به امروز در فیلم‌ها به تصویر کشیده شده است. او نه تنها در تاریخ سینما به عنوان یک شخصیت منفی با ابهت به خاطر سپرده می‌شود، بلکه نابغه‌ای است که معماگونه صحبت می‌کند و قدرت هیپنوتیزم کردن مخاطبان خود را دارد.

از طرف دیگر جودی فاستر بیست و هفت ساله در نقش کلاریس استارلینگ با فرورفتن در نقش‌اش‌ و بازی بی‌نقص و دقیقی که ارائه می‌دهد، به جد می‌درخشد و تصویری ماندگار از خود به جا می‌گذارد.

هماهنگی و تناسب این دو شخصیت در کنار هم، سکوت بره‌ها را به یکی از بزرگ‌ترین فیلم‌های ۱۹۹۰ بدل کرده است.

سکوت بره‌ها

فیلم سکوت بره‌ها(The Silence of the Lambs) اقتباس درخشانی از رمانی به همین نام نوشته «توماس هریس» است.(+)

ماجرا از این قرار است که کلاریس استارلینگ که کارآموز اف‌بی‌آی است باید از هانیبال لکتر که روان‌شناس و قاتل باهوش و بی‌رحمی است کمک بگیرد تا بتواند قاتل زنجیره‌ای دیگری (بیل بوفالو) که زنان را زنده‌زنده پوست می‌کند، دستگیر کند. در واقع او به درون قفس شیر فرستاده می‌شود و …

سکانس رویارویی استارلینگ و لکتر را بارها و بارها می‌توان دید و هربار به وجد آمد!

سکوت بره‌ها، فیلم بی‌رحم و خون‌آلودی است که قصه‌ی قشنگی نمی‌گوید. امید در آن مثل دنیای خودمان ریسمانی است در انتهای یک چاه که سبب تلاش کردن‌های ما می‌شود. بعضی وقت‌ها بالایمان می‌کشد و بعضی وقت‌ها هم با پاره شدن در وسط راه، محکم‌تر زمین‌مان می‌زند.

جایی که احساس می‌کنی دیگر به دریچه چاه نزدیک شده‌ای و رها می‌شوی، درست همان‌جایی‌ست که قرار است فریب بخوری و بسیار دردناک‌تر سقوط کنی. و تمام این فراز و نشیب‌ها به خوبی در این داستان به تصویر کشیده شده است.

یک شاهکار در ژانر وحشت که عمیقا ستودنی است.

۵ نظر
5
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
این صبر که من می‌کنم…
نوشته بعدی
سفرنامه اروپا – تأملات زمستانی بر تأثرات تابستانی

۵ نظر

محسن ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۱:۳۵ ق٫ظ

به به..
این فیلم از جنبه های گوناگون بسیار تحسین شده و بی نظیره، جوری که آدم نمیتونه لحظه ای از این شاهکار رو از دست بده و از جریانِ فیلم خارج بشه؛ نقد شما هم جذابیت رو دوچندان میکنه..
پیشنهاد میکنم فیلم هانیبال (قسمتِ دوم همین فیلم) رو هم ببینیی و برامون بنویسی..
اونجا علاوه بر هاپکیتزِ بزرگ با بازی هنرمندانی همچون جولین موور و گری اولدمن طرفیم.
منتظرم تا نقدت رو از اون فیلم هم بخونم.

پاسخ
شهلا صفائی ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۶ ق٫ظ

من خیلی به دکتر لکتر علاقمند شدم. نمی‌دونم چرا اغلب شیفته‌ی آنتاگونیست‌ها می‌شم خصوصا اگه طرف منفی داستان قرار گرفته باشه.
از معدود فیلم‌هایی بود که با دقت دیدم و نگهش داشتم دوباره ببینم یا دست‌کم اون سکانس‌هایی که گفتم رو تکرار کنم.

هانیبال رو هم مرسی. می‌بینم.
البته نقد کار من نیست چون تخصصی تو این حوزه ندارم.

پاسخ
صادق ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۰ ب٫ظ

این فیلم و رمان از روی یک پرونده واقعی ساخته شده از دیگر اقتباس های معروف این پرونده که پرونده یک قاتل زنجیره ای چند شخصیتیه فیلم روانی هیچکاکه

پاسخ
شهلا صفائی ۱۰ شهریور ۱۴۰۱ - ۱۱:۵۹ ب٫ظ

چه جالب! اصلا نمی‌دونستم. فکر کن لکتر واقعی بوده باشه وای :)) راستش هیچکاک رو هنوز جرئت نکردم ببینم.

پاسخ
تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز | کوچ - شهلا صفائی ۱۹ بهمن ۱۴۰۱ - ۱۲:۳۵ ب٫ظ

[…] کِی که شب گذشته طی صحبتی یادش افتاده بودم و آن را با هانیبال قیاس کرده بودم.  این‌روزها اندک فراغتی که دست دهد […]

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

درباره Arrival – فیلمی که بارها خواهم دید

12 اسفند 1398

درباره فیلم The Father

6 مهر 1400

فهرست شیندلر

3 شهریور 1401

رستگاری در شاوشنک

1 شهریور 1401

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.