کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است…

26 مرداد 1399
کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است…

کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است

آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه آوازی…

در قناری‌ها نگه کن، در قفس، تا نیک دریابی

کزچه در آن تنگناشان باز، شادی‌های شیرین است.

کم‌ترین تصویری از یک زندگانی،

آب،

نان،

آواز،

ور فزون‌تر خواهی از آن، گاه‌گه پرواز

ور فزون‌تر خواهی از آن، شادی آغاز

ور فزون‌تر، باز هم خواهی، بگویم باز…

آن‌چنان بر ما به نان و آب، اینجا تنگ‌سالی شد

که کسی در فکر آوازی نخواهد بود

وقتی آوازی نباشد،

شوق پروازی نخواهد بود…

.

.

محمدرضا شفیعی کدکنی


پی‌نوشت: این شعر را این روزها زیاد زمزمه می‌کنم…

۲ نظر
11
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
متفکر نقاد چه ویژگی هایی دارد؟ (۷)- اطمینان به عقل
نوشته بعدی
پارادوکس زمان – فیلیپ زیمباردو

۲ نظر

احسان ۶ آذر ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۱ ب٫ظ

تا کجا میتونیم داشته باشیم؟
آب
نان
آواز
پرواز

پاسخ
غزل برای گل آفتابگردان _ شفیعی کدکنی | کوچ - شهلا صفائی ۱۰ دی ۱۴۰۱ - ۳:۱۶ ب٫ظ

[…] کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است […]

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

برخورد آدم های مختلف در مواجهه با استرس...

10 اردیبهشت 1396

رد پای تو به وقت دلتنگی

13 بهمن 1395

مُردن به دستِ بایدها

26 آبان 1395

در بابِ اهمیت آموزش (٢)

6 تیر 1396

مبهم رفتارکردن؛ پایانی سخت برای یک ارتباط عاطفی

15 مرداد 1397

انتظاری که به استثمار رسید

13 آبان 1398

عقل و جنون

3 بهمن 1398

تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

19 بهمن 1401

آیا ما مغزی اجتماعی داریم؟

25 فروردین 1399

اصیل بودن خوب است یا نه؟

24 آبان 1398

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.