کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
جهان دیجیتال

شبکه اجتماعی و اثر دوستی های ما

10 آبان 1398
شبکه اجتماعی و اثر دوستی های ما

از این دست توصیه‌ها زیاد می‌شنیدم:

  • آدم باید از اتفاقات روز باخبر باشه. لازمه.
  • مگه می‌شه خودت رو از اجتماع دور کنی؟ دوتا اخبار ببین، بفهمی دورت چه خبره.
  • نمیشه که همش سرت توی کتاب و نوشتن باشه، زندگی چیزای دیگه هم نیاز داره.
  • مگه می‌شه یکی تحصیل کرده و باسواد باشه ولی سواد سیاسی نداشته باشه؟

یا بدتر از بالایی‌ها، این‌ها:

  • فیلم دیدن مفیده، فرهنگ جامعه رو بالا می‌بره.
  • بازیگرا و سلبریتی‌ها خیلی‌هاشون خوبن و دارن کمک می‌کنن به آگاهی مردم.
  • مگه تو ندیدی فلان جریان توی شبکه‌های اجتماعی ترند شد؟

می‌خواهم بگویم:

در زندگی، خیلی چیزها خوب است ولی الزاماً هر چیز خوبی، مفید نیست.

ممکن است داشتنِ دانش سیاسی و اطلاع از جریانات اجتماعی، خوب باشد و مرا فهیم نشان دهد،

ولی آیا مفید هم هست؟

شاید این حرف‌هایم تکراری باشد ولی برای یادآوری به خودم می‌نویسم:

توان، انرژی و توجه ما محدود است. و هر چیزی که در ظرف این توجه و توان بریزم،

فضا را برای موضوعات دیگر محدود می‌کند.

من اگر کتاب خواندن را انتخاب کنم، به احتمال قوی از اخبار روز، جا می‌مانم.

و اگر هدفم نوشتن و یادگیری باشد، فرصتی برای گشت و گذار در فضاهای سخیف نخواهم داشت.

این ها را گفتم که بگویم چقدر آن روزها (دو سالی می‌شود) ناراحت بودم از اینکه فضایی باز گذاشتم تا چنین توصیه‌های دلسوزانه‌ای(!) را ولو برای دقایقی بشنوم.

این یعنی گند زده بودم. یعنی در انتخاب کسانی که حتی دقیقه‌ای از وقت من را می‌گرفتند به خطا رفتم. حتی اگر آن افراد، نزدیک‌ترین آشنایان به من بوده باشند. چون دانسته یا نادانسته، فضای فکری‌ام را با گندابی که خود در آن دست و پا می‌زدند مسموم کردند.

باید انتخاب می‌کردم؛

  • یا باید می‌ماندم و به توصیه‌ها عمل می‌کردم.
  • یا می‌توانستم شنونده باشم و (به خیال خودم) راه بهتر را نشانشان دهم.
  • یا بی‌معطلی آن جا را ترک کنم و دور تمامی‌شان خط بکشم.

و من راه سوم را انتخاب کردم.

چون بارها در زندگی‌ام با راه دوم به جایی نرسیده بودم و فقط وقت و انرژی‌ام تلف شده بود. (در واقع به بی‌راهه رسیده بودم)

 

با خودم هستم:

• اگر دوستان من (چه دوستان فضای دیجیتال و چه فیزیکی) بالاتفاق از فلان سلبریتی و کارهایش حرف می‌زنند، یا از فلان بازیگر و دغدغه هایش؛ تردید نداشته باشم که هرچقدر خودم را تافته‌ای جدابافته بدانم، از این پس اخبارش را دنبال خواهم کرد

• اگر اطرافیانم، تمام اتفاقات یک سریال سخیف را دنبال می‌کنند، شاید بعد از مدتی بدم نیاید من هم اخبار آن را در شبکه‌های اجتماعی دنبال کنم و در میانشان به روز باشم.

• اگر در جمعی شرکت می‌کنم که افرادش با ژست‌های روشنفکری، بحث‌های سیاسی عامیانه (و به خیال خودشان تخصصی) می‌کنند، مسلما برای اینکه در آن جمع، همیشه لال نباشم، پس از مدتی گوش‌هایم را تیز می‌کنم که اخبار چه می‌گوید یا فلان کانال در موردش چه نوشته، تا حرفی برای گفتن داشته باشم.

• اگر دوستانم مرتب در مورد وضعیت اقتصادی و گرانی و بدبختی صحبت می‌کنند تعجبی ندارد که من هم توجهم به دلایل این وضعیت، جلب شود.

• اگر آشنایان و کسانی که مرتب می‌بینمشان، به سر و وضع خود بیش از تفکر و تامل بها می‌دهند و تمام دغدغه‌شان مد و لباس و لوازم آرایشی‌ست، من هم پس از مدتی برای انگشت‌نما نشدن و یا تغییر دغدغه‌ام، به دنبال مد و لباس و لوازم آرایشی خواهم بود.

• اگر اطرافیانم یا اعضای خانواده‌ام در مورد موضوعات زرد و سبک حرف می‌زنند، اوقاتی را به گشت و گذار میان صفحات اینستاگرامی و تلگرامی اختصاص می‌دهند و یا فکر می‌کنند جزو این دسته سخیف نیستند و در توییتر اظهار دانایی و فضل می‌کنند، مطمئنا من هم موجود بهتری از آنان نخواهم بود.

 

واقعیتش را بخواهید، چه بخواهیم چه نه،

ما حیواناتی اجتماعی هستیم (همانطور که ارسطو روزگاری این را گفته بود)

Man is by nature a social animal

طبیعتاً با منزوی کردن و در غار زیستن به فضیلتی دست پیدا نمی‌کنیم (پس نمی‌گویم همه را دور بریزیم)،

چنان‌چه این را نیز نمی‌خواهم بگویم که آدم‌ها همه چیز ما هستند.

ولی اگر در انتخاب این افراد، دقت نکنیم، دیر یا زود شبیه خودشان، تفکراتشان و دغدغه‌هایشان خواهیم شد

و این موضوع استثنا ندارد! هیچ استثنایی.

آنقدر جدی است که فرصت نمی‌کنی حتی به خودت بیایی و شاید زمانی متوجه شوی که هزینه زیادی داده باشی.

 

باید پذیرفت که چنین موضوعات زرد و سبکی، در جامعه وجود دارد (همین جامعه‌ای که من و شما هم عضوی از آن هستیم).

و چنین محتواهایی، به سادگی پخش می‌شوند و طرفدار پیدا می‌کنند و به واسطه طرفدارانشان، مدام قوی و بزرگ‌تر می‌شوند

و در نظر عموم، جذاب می‌آیند! و نهایتا ما را زیر آوار خود، دفن خواهند کرد.

این می شود آن فرهنگی که همه جا نقل محافل است و به آن می‌بالیم.

و چه چیزی تغذیه‌اش می‌کند؟

رسانه، شبکه‌ های اجتماعی و خود ما!

درست مثل گیر افتادن در یک چرخه باطل است.

 

راه حل چیست؟

√ من فکر می‌کنم بهتر باشد در انتخاب اطرافیانمان دقت کنیم و شبکه‌های بهتری را جایگزین کنیم.

√ ممکن است بگویید من که نمی‌توانم همسرم یا فرزندم را دور بیندازم ( من هم می‌گویم بله، کار شما دشوارتر از دیگران است)، ولی شاید نمی‌دانید که خانوادگی به چه سمتی می روید.

شاید بد نباشد مدام با آن‌ها از محتواهای ارزشمند و مفید صحبت کنید و فضا را برای محتواهای سخیف ببندید. (همانطور که گفتم توجه ما محدود است، اگر ذهن ما با محتوای غنی تغذیه شود، جایی برای محتوای زرد باقی نمی‌ماند.)

√ نگران نگاه و برخورد دیگران نباشیم. اگر جایی (چه دیجیتال، چه فیزیکی) حرف‌های عامیانه و سبک زده می‌شود، بدون معطلی آن‌جا را ترک کنیم. (اولش سخت است، بعد عادت می‌کنند)

√ بخاطر تایید شنیدن، و تشویق شدن، با بحث‌های سبک همراه نشویم.

 

امروز، دوستی از من پرسید:

«چرا کسی که می‌خواهم باشم از چیزی که هستم انقدر فاصله دارد؟ چطور می‌توانم به چیزی که می‌خواهم دست پیدا کنم؟»

اینجا می‌خواهم به او جواب دهم:

با فرد یا افرادی ارتباط داشته باش که شخصیتی نزدیک به آنکه میخواهی داشته باشند.

خیلی زود، تو هم کسی می شوی که دوست داری باشی.

 


نوشته های مرتبط:

اطراف تو چه کسانی هستند؟

شبکه های اجتماعی و فاشیسم مدرن

ما کجای عالم رسانه ایم؟

چگونه سوگیری و تبلیغات در رسانه ها را تشخیص دهیم؟


 

پی نوشت:جمله داخل تصویر از نیکولاس کریستاکیس است،

کسی که پژوهش های ارزشمندی در زمینه شبکه اجتماعی و تاثیرات شبکه انجام داده است.

کتاب Conneccted او، در همین باره است.

۶ نظر
10
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
درباره ی تغییر و بالا بردن استانداردها
نوشته بعدی
در انتظار روزی که زندگی واقعی شروع شود

۶ نظر

سمیه ۱۰ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۸ ب٫ظ

در مورد اعتیاد به شبکه های اجتماعی هم میشه لطف‌کنی بنویسی؟

پاسخ
شهلا صفائی ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۹:۱۳ ق٫ظ

سمیه، می‌تونم از تجربه خودم بهت بگم در این زمینه، که ارزش نوشتن نداره
حضوری درباره‌ش حرف می‌زنیم 🙂

پاسخ
صادق ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۰:۳۹ ق٫ظ

یادم میاد دو سال پیش من هم بهت میگفتم یکم بیشتر تفریح کن یکم بیشتر از زندگی لذت ببر ولی بعدها فهمیدم تفریح و لذت تو در کتاب خوندنه.
در کل با این موضوع که شبکه اطراف ما جهت دهی میکنند به تصمیمات ما، موافقم

پاسخ
شهلا صفائی ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۲:۱۱ ب٫ظ

اینجا کتاب خوندن یه مثال بود وگرنه کتاب‌هایی هستن که آدم وقتی می‌خونه، نباید بگه من کتاب خوندم. (انقدر بی‌خاصیت، انقدر تفریحی).
و همون کتاب هم، مثل شبکه‌های اجتماعی دیجیتال، می‌تونه هم مفید باشه هم مضر.
شاید بعدا در موردش بگم.

پاسخ
ملیحه ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۱۲:۵۴ ب٫ظ

پس با این حساب باید اول هدف مشخص شود و غالب ظرف ذهنمان درگیر همان هدف شود و از حاشیه دور باشیم…
بعد از خواندن دوباره متن به این فکر کردم که واقعا نیاز نیست همه چیز را بدانیم و اطلاع داشته باشیم. کافیست در یک کار متخصص شویم و فقط در همان مورد حرفی برای گفتن داشته باشیم

پاسخ
شهلا صفائی ۱۱ آبان ۱۳۹۸ - ۹:۵۹ ب٫ظ

ملیحه، اتفاقا کانمن راجع به «توجه» و محدودیتش حرف قشنگی می زنه (+)،
می گه:
انجام چندین فعالیت به صورت هم‌زمان یا نگه‌داشتن چندین فکر در یک زمان برای انجام کارهای متفاوت نیازمند توجه و تلاشی بسیار زیاده.

کانمن، به عبارت Pay Attention در زبان انگلیسی اشاره می‌کنه که به معنی «توجه کن» است.

می‌دونیم که واژه Pay در زبان انگلیسی به معنی «پرداخت کردن» هست که برای منابع محدود مثل پول نیز استفاده می‌شه.

کانمن می‌گه که این عبارت دقیقا بجاست و به این معنا بوده که:

«توجه» انسان‌ها مانند پول، منبعی محدوده که اگر بیشتر از میزان موجودش مصرف بشه، انسان رو دچار مشکل می‌کنه.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

آینده هوش مصنوعی – انسان‌ها برنده اند یا...

22 آذر 1398

شایعه و شایعه‌پراکنی در شبکه‌های اجتماعی

7 فروردین 1399

همین حالا شبکه های اجتماعی تان را حذف...

21 آبان 1398

شادی در دنیای مدرن

17 آذر 1398

ما کجای عالم رسانه ایم ؟

5 مرداد 1396

شبکه های اجتماعی و فاشیسم مدرن

27 مهر 1398

اخبار – آلن دوباتن

6 اسفند 1398

چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه ها...

14 مرداد 1398

ترول و ترولیسم

4 فروردین 1399

فومو و اینستاگرام

9 مرداد 1399

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.