کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

هوای قریه بارانی‌ست

29 مرداد 1402
هوای قریه بارانی‌ست

اخیراً کتابی می‌خواندم از احمدرضا احمدی ـ هوای قریه بارانی‌ست ـ

پس از مدت‌ها به کتابفروشی محبوبم رفته بودم، گمان نمی‌کردم آن زن هنوز مرا بشناسد.

او که نامم را نمی‌داند ولی سال‌هاست مرا از چهره‌ام، ردپایم، آن گفتگوی کوتاه راجع به کتاب‌ها و شاید نگاهم، از بین ده‌ها کتابخوان که روزانه به کتابفروشی‌اش سر می‌زنند تشخیص می‌دهد.

گفت: چرا خیلی وقته نیستی؟ همه‌چی خوبه؟

در دل گفتم: خیلی وقته هیچ‌جا نیستم..

چهره‌ام اما از هم باز شد و به گمانم چشمانم برای لحظه‌ای درخشید؛

ـ نبودم این‌جا؛ هروقت میام پیش از هرچیز به شما سر می‌زنم.

لبخندی دلنشین و عمیق به صورتش نشست و من حس کردم چقدر دلم برایش تنگ شده بود و نمی‌دانستم.

رابطه‌ام با این کتابفروش به بیش از یک دهه برمی‌گردد و یک جور عجیبی‌ست. گو این‌که یک‌دیگر را میان سطور کتاب‌ها و داستان‌ها یافته‌ایم و در جهانی دیگر زیست می‌کنیم. جهانی که کوچک‌ترین نسبتی با دنیای کنونی‌مان ندارد.

حتی سرم را بالا نیاوردم که ببینم آن دستخط چندساله‌ام هنوز میان یادگارهایش مانده یا نه. دیگر برایم مهم نبود. گو این‌که آدمیزاد از یک‌جایی به بعد اشتیاقش به خاطره‌سازی، به جا گذاشتن ردپا و یا میل به «جاودانگی» به تعبیر کوندرا رو به خاموشی می‌‌رود. یا دست‌کم برای من چنین بود. در عوض شروع کردم ایستاده و به عادت همیشه کتابم را ورق زدن و با هر شعر جان ‌گرفتم.

احمدرضا احمدی در مصاحبه‌ای به گمانم بیست‌سال پیش گفته بود:

هر جا واماندید شاید شعر بتواند جوابتان را بدهد.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

هنوز

اما من

در این روزگار پرهیاهو

هنوز نجوای خوشه‌های انگور

و گل‌های سرخ را می‌شنوم.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

سکوت

اگر باید سکوت کنم

سکوت می‌کنم

اما

باید بدانید

من اشتهای فراوان

برای زندگی، گل نرگس

شنیدن آواز

از راه‌های دور دارم

و نیز اشتیاق ماندن

در کنار دریا

ماندن در آسانسورهایی

که با سرعت اندک

به سوی آسمان

رهسپارند

اما

شعرهای من از نان و طعام

خالی نیست.

ـــــــــــــــــــــــــــــــ

این امید

به این امید

دلبسته‌ام

که روزی خواهد رسید

تا با مرغان دریایی

روی دریا

پرواز کنم

در دریا

هم‌زبان و یارِ

ماهیان باشم

اگر صیادان در فکر

صید نباشند

این امید

گاهی شیرین

گاهی تلخ است

چراغ‌های دلگشا

ناگهان

در دریا

روشن شدند.

۳ نظر
3
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ

۳ نظر

سمیه ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۰:۳۱ ق٫ظ

به امید دلبسته‌ام✌️

پاسخ
ابی ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۳:۳۲ ق٫ظ

با جاناتان روی دریا پرواز کنم ????

پاسخ
شهلا صفائی ۳۰ مرداد ۱۴۰۲ - ۱۰:۲۸ ب٫ظ

دوست‌تر دارم که خود جاناتان باشم 🙂

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

من گم شده بودم …

21 آبان 1395

آرام بگیر امشب ، ما هردو پُر از...

22 اسفند 1396

بهشت من

18 بهمن 1395

درباره معنی زندگی – ویل دورانت

23 تیر 1397

آزادی – جان استوارت میل

25 آذر 1401

معنای زندگی – تری ایگلتون

29 تیر 1398

در یک چشم بهم زدن – ملکوم گلدول

2 شهریور 1397

تفکر نقادانه و خلاقانه

13 فروردین 1399

داستان خرس‌های پاندا – ماتئی ویسنی‌یک

27 تیر 1397

غزل برای گل آفتابگردان _ شفیعی کدکنی

21 خرداد 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۱)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۵)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز
  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در هوای قریه بارانی‌ست
  • ابی در هوای قریه بارانی‌ست
  • سمیه در هوای قریه بارانی‌ست
  • هوای قریه بارانی‌ست | کوچ - شهلا صفائی در با چتر شکسته در باران – احمدرضا احمدی
  • محمد رضا در جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • دامون در جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • صادق در جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ | کوچ - شهلا صفائی در فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • ابی در فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • شهلا صفائی در حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.