کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

نازنین و بوبوک – داستایوفسکی

18 فروردین 1399
نازنین و بوبوک – داستایوفسکی

این کتاب از دو بخش مستقل نازنین و بوبوک تشکیل شده که در هر بخش، نویسنده داستانی بلند را روایت می‌کند و ارتباطی نیز میان آن‌ها وجود ندارد.

این کتاب را سه سال پیش هدیه گرفتم و با هدف «نازنین» خواندمش.

من داستان‌های داستایفسکی را همیشه با احتیاط می‌خوانم چرا که عمیق‌ترین لایه‌های وجودم را با خود درگیر می‌کند.

ویژگی منحصر به فرد آثار داستایفسکی، روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیت‌های داستان است.

 سوررئالیست‌ها مانیفست خود را بر اساس نوشته‌های داستایفسکی ارائه کرده‌اند.

اکثر داستان‌های وی همچون شخصیت خودش سرگذشت مردمی‌ است عصیان زده و روان‌پریش.

داستان نازنین، زندگی مشترکی را به تصویر می‌کشد که دخترک داستان، بسیار پر شور و هیجان است

 اما رفتار سرد مرد، کم کم شور و شوق وی را از بین می‌برد و او را منزوی و در نهایت بیمار می‌سازد.

هنرمندی نویسنده در این داستان آن‌چنان است که ذهن خواننده به اسامی شخصیت‌های اول داستان معطوف نمی‌شود و تنها در پی آن است که داستان را دنبال کند.

گفتگوها در این داستان بسیار قوی و زنده است .

در ابتدای داستان مرد با نعش همسرش که بر روی میزی قرار گرفته تنهاست و با خود زمزمه می‌کند.

 تمام داستان یادآوری گذشته‌ای به صورت نامنظم است.

 او با خودش صحبت می‌کند و گاه قاضی خیالی را مورد خطاب قرار می‌دهد.

گاه خود را محکوم می‌نماید و گاه تبرئه می‌کند.

صحنه‌ی ابتدا و انتهای داستان به یک صورت است و در نهایت مرد با جسد همسرش تنهاست .

 

مرد داستان، اگرچه به همسرش علاقمند است اما فردی درون‌گرا است و چیزی از محبت خود به وی بروز نمی‌دهد.

همین امر باعث دوری آن دو از یکدیگر و در نهایت خودکشی زن می‌شود.

اما این خودکشی زمانی رخ می‌دهد که مرد می‌فهمد باید عشق و علاقه‌ی خود را به همسرش ابراز کند و تلاش می‌کند تا زندگی‌شان را تغییر دهد.

ولی زن که از افسردگی شدید رنج می‌برد و شاید تحمل این تغییر ناگهانی و باور این‌که همسرش دوستش داشته را ندارد به زندگی خود خاتمه می‌دهد.

نازنین و بوبوک

۶ نظر
13
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
هربار که معنی زندگی را فهمیدم عوضش کردند
نوشته بعدی
عشق ما روی آب راه می‌رود- نزار قبانی

۶ نظر

صادق ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۸:۲۸ ب٫ظ

نبوغ بسیار عجیبی داستایوفسکی داره و به نوعی یک رنج عظیم؛ یک نوع تفکر غریب و گاهی ترسناک در تمام اثارش موج میزنه.
اگر ادم با سر گذشتش اشنا باشه تعجب نمیکنه.
شخصیت پردازی های عمیق که تا تاریک ترین و اهریمنی ترین زوایای روح بشر رو به قصد رستگاری می‌کاوه.
نویسنده غریبیه. من از قضا این روز ها دارم جنایت و مکافات رو گوش میدم بی نظیره.
نفس در سینه حبس میشه و در آینده قصد دارم چندتا اثر دیگه هم ازش مطالعه کنم

پاسخ
شهلا صفائی ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۰۶ ب٫ظ

برادران کارامازوف رو ازدست نده اگه تا الان نخوندی 🙂

پاسخ
علیرضا ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۸:۴۱ ب٫ظ

از تصویر آخر پیداست کتاب سنگین و برای فهمش چندین بار باید خواند ، اما ممنون از معرفی این کتاب 🙂

پاسخ
سمیه ۱۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۱:۳۱ ب٫ظ

قصه ی آشنا !

پاسخ
محمد برهانی ۱۹ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۰:۲۳ ق٫ظ

عرض سلام و احترام
شاید این کتاب سرگذشت مردم سرزمینم باشد
مردمی عصیان زده و روان پریش
که به همه چیز با فاصله نگاه می کنند
و نمی گذراند تا عین و ذهنشان یکی شود
مردمانی که روانکاوی و بررسی زوایای روانی شخصیتشان
چنان سخت شده است
که فرجام خواه حاکمان نالایق تاریخ خویش اند
و امیدوارم که روزی عمیق ترین لایه های وجودی مردم سرزمینم را بهتر بشناسم تا شاید عاشقشان شوم .
با درود فراوان

پاسخ
شهلا صفائی ۲۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۴۱ ب٫ظ

آدم‌های درون‌گرایی که به وقت نیاز هم، هم‌چنان سر بر نمی‌آورند…
راستش این داستان، اون جمله رو برام تداعی می‌کرد که «ناگهان چقدر زود دیر می‌شود.»

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

حق با منه، تو اشتباه می‌کنی – تیموتی...

22 فروردین 1399

بصیرت های بیهوده (نامه هایی به ایلیا)- عبدالحمید...

2 مرداد 1398

باران بگیرد می رویم _ واهه آرمن

23 دی 1395

داستان خرس‌های پاندا – ماتئی ویسنی‌یک

27 تیر 1397

آدکار _ Jeffrey Hiatt (جفری هیات)

26 خرداد 1395

تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

13 اردیبهشت 1396

مدیران و چالش های تصمیم گیری – ماکس...

15 آبان 1397

ماجرای سفر من و زوربا

18 تیر 1403

غزل برای گل آفتابگردان _ شفیعی کدکنی

21 خرداد 1395

قوی سیاه – نسیم طالب

12 مرداد 1397

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.