در این نوشته، از سری مطالب تفکر نقادانه، قصد دارم از هفتمین ویژگی یک متفکر نقاد – اطمینان به عقل – حرف بزنم.
پیش از خواندن این مطلب، بد نیست نگاهی به ویژگیهای قبلی نیز بیندازید:
یک- تواضع فکری
دو- شهامت فکری
سه- همدلی فکری
چهار- استقلال فکری
پنج- صداقت فکری
شش- پشتکار فکری
اطمینان به عقل In Confidence Reason
اطمینان به عقل یعنی، زمانی منافع فردی و جمعی، بهتر تأمین میشود که بیشترین اهمیت و میدان عمل را به تعقل بدهیم و افراد را تشویق کنیم که استعدادهای فکری و منطقی را در خود پرورش دهند و تشویقشان کنیم از این طریق به نتیجهگیریهای مستدل برسند.
اطمینان به عقل بر این باور تأکید دارد که انسانها اگر به درستی رشد پیدا کنند میتوانند یاد بگیرند که مستقل، منطقی و منسجم فکر کنند، به دیدگاههای عاقلانه و نتایج معقول دست پیدا کنند، و با تکیه بر دلایل خوب و شواهد محکم، یکدیگر را متقاعد کنند و بهرغم موانع دیرینه در طبیعت آدمی و زندگی اجتماعی به افرادی منطقی تبدیل شوند.
خلاصه آنکه اطمینان داشتن به عقل به معنای استفاده از استدلال خوب، معیار بنیادینی است که از آن برای قضاوت دربارهی پذیرش یا رد هرگونه دیدگاه یا باور استفاده میشود.
در مقابل اطمینان به عقل، بیاطمینانی به عقل و شواهد قرار میگیرد که باعث میشود متفکر تعلیمندیده، در مواجهه با استدلال و تحلیل منطقی، احساس تهدید کند.
متفکران خودمحور، اغلب اعتماد زیادی به عقل ندارند و آن را به خوبی درک نمیکنند، چون تمایل زیادی به تأیید شدن و حفظ تفکر موجود دارند. هرچند این نظام تفکر و باور، ناقص و نادرست باشد.
ما در جهانی غیرعقلانی زندگی میکنیم که با انواع و اقسام باورها و رفتارهای غیرعقلانی احاطه شده است.
بسیاری از ما مشتاقانه مدرسانی را دنبال میکنیم که هنری جز ایجاد هیجان و انگیزشهای مقطعی ندارند.
یا علیرغم توضیحات منطقی و علمی و دقیق، قویاً به نظامهای غیرمستندی چون طالعبینی باور داریم و به طور غریزی با مسائل و مشکلات، برخورد میکنیم.
و متأسفانه کمتر کسی را میبینیم که قدرت تفکر را برای حل بحرانها و چالشهای زندگیاش به رسمیت بشناسد.
نتیجه آنکه اطمینان به عقل، کمیاب شده و عموم مردم به محرکهای غیرعقلانی و تهییجکننده بیشتر تمایل نشان میدهند.
• مثل باور به افرادی که موقعیت اجتماعی دارند ( ثروتمندان، اینفلوئنسرها و…)،
• اعتقاد به حس شهودی،
• باور به محرکهای غریزی،
• اعتقاد به قدرتهای متافیزیکی،
• باور به سرنوشت،
• باور به نهادهای اجتماعی (دادگاهها، حکومت، نظام آموزشی و…)،
• اعتقاد به ایدئولوژی سیاسی (کمونیسم، فاشیسم، مارکسیسم و…)
• اعتقاد به عرف عمومی
و…
البته بعضی از این موارد، در شرایط خاصی با اطمینان به عقل سازگارند. درواقع زمانی که استدلالهای درست و تأثیرگذار و شواهدی مبتنی بر اعتماد داشته باشیم میتوانیم به عقلانی بودن باور موردنظر، اطمینان کنیم.
مثلا اگر دوست چندین سالهی من، همیشه همچون یک دوست صمیمی و واقعی با من رفتار کرده، اعتماد به او منطقی است. نسبت به کسی که تازه از راه رسیده و به لحاظ احساسی جذب او شدهام یا ادعای رفاقت دارد.
آیا با استدلالی موجه، موضع خود را تغییر میدهیم؟
به همان مثال دوست صمیمی برگردیم.
فرض کنیم فردی را میبینیم که از دوست صمیمی ما خوشش میآید. خب طبیعی است اگر کمی حسادت کنیم و واکنشی منفی نسبت به آن تازهوارد نشان دهیم.
حالا اگر دوستی مورد اعتماد، به من شواهد و دلایلی بدهد که این فرد تازهوارد آدم بدی نیست و بالعکس خوشقلب و فرهیخته است موضعم را تغییر میدهم؟
اگر دوست صمیمیام بخواهد به خاطر من، آن تازهوارد را رد کند، آیا حاضرم نظرم را تغییر دهم و این تغییر موضع را به او بگویم؟
√ آیا برای شما پیش آمده که با مطالعه و تجربه و تأمل، متوجه شوید باوری که مدتها برایتان مهم و پررنگ بوده، منطقی به نظر نمیرسد و آن را رها کنید؟
آیا حاضرید بپذیرید برخی از قویترین باورهایتان، ممکن است اشتباه باشند؟
تصویر: (+)
۲ نظر
بله، دین مهمترین باوری بود که بعد از مطالعه و تفکر و اعتماد به عقل کنار گذاشتمش و یکی از دلایل ماندگاری ادیان همین اعتماد نکردن به عقل هست.
من اعتقاد دارم اگه با اعتماد به عقل هم مسیر نادرست بری خیلی بهتر از اینکه صرفا با حرف دیگران مسیر درست بری.
در مورد سوال دوم هم بله من به قویترین باورم هم شک میکنم و اگه نظریه اون رو به چالش بکشه بهش گوش میدم و بعد تصمیم میگیرم.
عالی عالی عالی
این هفت مورد به نظرم چیزی نیست که به راحتی به دست بیاد و حالا حالا ها باید برای رسیدن به این خصوصیات تلاش کنم
امید وارم بتونم خیلی زود بهشون برسم🧡🧡