کمترین تحریری از یک آرزو این است
آدمی را آب و نانی باید و آنگاه آوازی…
در قناریها نگه کن، در قفس، تا نیک دریابی
کزچه در آن تنگناشان باز، شادیهای شیرین است.
کمترین تصویری از یک زندگانی،
آب،
نان،
آواز،
ور فزونتر خواهی از آن، گاهگه پرواز
ور فزونتر خواهی از آن، شادی آغاز
ور فزونتر، باز هم خواهی، بگویم باز…
آنچنان بر ما به نان و آب، اینجا تنگسالی شد
که کسی در فکر آوازی نخواهد بود
وقتی آوازی نباشد،
شوق پروازی نخواهد بود…
.
.
پینوشت: این شعر را این روزها زیاد زمزمه میکنم…
۲ نظر
تا کجا میتونیم داشته باشیم؟
آب
نان
آواز
پرواز
[…] کمترین تحریری از یک آرزو این است […]