پیشنوشت: این روزها کتاب «داستان من» از مریلین مونرو رو میخوندم.
من خوندن زندگینامه رو دوست دارم. همینطور نامهنگاریهای افراد رو. این دومی رو حتی بیشتر از اولی.
نمیدونم دلیلش چیه. از اونجایی که با موضوعات انگیزشی میونهای ندارم شاید یک جور ارضای کنجکاویه.
شایدم چون صمیمیت و واقعی بودن آدما توی این دو سبک، آشکارتره جذبش میشم
چون بهتر میتونم خود واقعی آدمها رو مستقل از زشتی و زیبایی و خوبی و بدی ببینم و لمس کنم.
این چندروز، هر موقع از متنهای سخت مقاله و کتابهای تخصصی فارغ میشدم کتاب مریلین مونرو رو برمیداشتم و چندصفحهای میخوندم.
این کتاب، بعد از مرگ مریلین مونرو به چاپ میرسد.
البته این اسم هنری اوست و اسم واقعیاش نورما جین واتسون است که یادآور تاریکترین و سختترین روزهای زندگی اوست
هیچ فکر نمیکردم که چنین مسیر صعبالعبور و پرحاشیهای را برای رسیدن به شهرت و موفقیت طی کرده باشد.
هرچند حس میکنم هنوز از شهرت-آنگونه که در کتابش نوشته- لذتی نبرده بود که در ۳۶ سالگی فوت شد
و مرگش هم مشکوک به خودکشی بود.
سال ۱۹۶۲، بنیاد گلدن گلوب، مریلین مونرو را به عنوان محبوبترین هنرپیشه جهان معرفی کرد
و در همان سال هم، جسدش در خانهاش پیدا شد.
شخصیت قوی و باهوش مریلین مونرو را مردم بعد از مرگش شناختند،
تا زمانی که بود جز به جذابیت زنانهاش توجه چندانی نمیشد آن هم در حالیکه مریلین مونرو شیفته خود بازیگری، مستقل از مسائل جنسی و حواشیاش بود.
او خود را اصلا آدم باهوشی نمیدانست که بالعکس خنگ تصور میکرد ولی از یک جایی به بعد بشدت شروع به تلاش و یادگیری کرد و ورق زندگیاش را حداقل در این مورد(برای خودش) برگرداند.
زندگی مریلین پر از اتفاقات ناخوشایند بود ولی رویای کودکیاش تنها چیزی بود که تا پایان، همراهش ماند.
ناخوشایندی این زندگی هم با تولدش آغاز شد.
زمانی که مادر پریشانحالش نتوانست از او نگهداری کند و به یتیمخانه سپرده شد.
در ۹سالگی برای مدت کوتاهی با مادرش زندگی کرد تا اینکه مادرش دوباره در بیمارستان روانی بستری شد
و بعد از آن دوست مادرش سرپرستیاش را به عهده گرفت ولی او هم نتوانست از عهده مخارجش بربیاید و دوباره به یتیمخانه سپرده شد.
پس از آن هم روزها را در خانهی دوستان مادرش میگذراند و سختترین روزهای نوجوانی را تجربه میکرد و مدام در معرض تجاوز بود.
مریلین مونرو بعد از ازدواج اولش در ۱۶سالگی، که راه رهاییاش از یتیمخانه بود، سالها بعد با یک بازیکن مشهور بیسبال ازدواج کرد و اگرچه بطور رسمی چندسال ادامه داشت ولی از لحاظ عاطفی، همان ماههای اول تمام شد.
مونرو در ۱۹۵۵ با آرتور میلر-نمایشنامهنویس- ازدواج کرد و سعی کرد مادر شدن را تجربه کند که نشد و این ازدواج هم در سال ۱۹۶۱ تمام شد و میلر هم پس از مدتی خودکشی کرد.
زندگی شخصی این ستاره مشهور هالیوود پر از قصههای تلخ، گاه عاشقانه و عموما رازآلود است.
حتی خیلی از متفکران و روانشناسان، از تحلیل وقایع زندگی او بازماندند.
کودکی سخت و تاریک، ازدواجهای نافرجام، سقط جنینهای پیدرپی و مشکلات روانی، روی دیگر سکه زندگی این بازیگر مشهور و پرتلاش است.
مریلین مونرو روی پرده، یه زندگی رویایی داشت که سینما ساخته بود، و شخصیت و انتظاراتی که سینما ساخت فراتر از تواناییها و گاه متضاد با خواستههاش بود.
مریلینی که بین صفحات کتاب «داستان من» معرفی میشود، مخاطب را شوکه میکند.
چون زنی را میبینند که بسیار پیچیدهتر و شکننده تر از زن اغواگریست که روی پرده سینما میدیدند.
پینوشت: امروز، ۸ مارس، روز جهانی زن و روزیست که زندگینامه یکی از زنان مشهور هالیوود را که سمبل تلاش و رویا داشتن در دل سیاهی و ناامیدی است به پایان رساندم.
برای یادآوری به خودم و خستگیهایم.
۳ نظر
این اسم ماندگار ،نتیجه تحمل زخم ها و سختی های راهش بود
ولی فکر میکنم این عمر کوتاهش نتیجه ی اشتباهاتش بود
به قول سعدی که میگه
گر بگویم که مرا حال پریشانی نیست
رنگ رخسار خبر می دهد از سر ضمیر
و در نهایت مثل همیشه ،قلم و نوشتار عالیتون تحسینبرانگیز بود
هیچوقت هیچ چیز ازش نخوندم و تنها اسمی ازش رو میدونستم با خوندن متن ترغیب شدم کتاب رو بخونم
منم علاقهی زیادی به خوندن زندگینامه دارم علتش هم این هست من علاقهی زیادی به فعالیت بیشتر، استارتاپ و چنین چیزهایی داشتم وقتی زندگینامهی ایلان ماسک رو خوندم متوجه شدم وقتی چند شرکت رو اداره میکنی سهم زیادی از زندگی رو از دست میدی هر چیزی تاوانی داره و من حاضر نیستم تاوانشون رو پرداخت کنم. با گرفتن یک قسمت از زندگی (ایلان ماسک به هفتهای ۸۰ ساعت کار در زندگی معروف هست) قسمت های دیگه رو از دست میدی، بنظرم برخلاف کتابهای مدیریتی و انگیزشی، زندگینامهها چیزهای واقعیتری برای گفتن دارن، دانشی که تجربی هست.
راستی اسم دختر خانوادهی توآچ داستان مغازهی خودکشی؛ مرلین ـ برگرفته از مرلین مونروـ بود، نشانه : ))
نشانه رو خیلی دوست داشتم ممنونم :)))
ببین مهدی، این متن رو که خوندی فکر میکنم کفایت کنه. زندگینامهش چیز خیلی بیشتری نداره.
با توجه به شناختی که از میزان فعالیتهات دارم، به نظرم بری سراغ یه زندگینامهی دیگه بهتر باشه.
راستی من ایلان ماسک رو خییییلی دوست دارم.
#نشانه