کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
دسته بندی:

یادداشت‌ها

نوشته های گاه و بی گاه من

  • یادداشت‌ها

    داستان اندوه

    30 مرداد 1401

      یک: ما با مرگ-آن چیز پیش پاافتاده‌ی بی‌همتا- خوب کنار نمی‌آییم. نمی‌توانیم مثل باقی چیزها مرگ را بخشی از یک قاعده‌ی کلی ببینیم. به قول ادوارد مورگان فوستر، «درک…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    شب‌های دشوار

    16 تیر 1401

    _ پدربزرگ عزیز، به من فرمان بده. با تبسمی دست بر سرم نهادی. دست نبود، آتشی رنگارنگ بود. شعله تا بن مغزم دوید. _فرزندم، برس به آن‌چه می‌توانی. صدایت جدی…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها

    9 بهمن 1400

    پیش‌نوشت: یادداشت زیر، تلاش برای پاسخ به بیانیه‌ای‌ست که دغدغه‌اش از سال‌ها قبل آغاز و امروز نوشته شده است؛ نخبه کیست؟ متن بیانیه نخبه‌اندیشی (+) پیش از هر چیز، بر خود…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    شاید امروز،‌ پایانش باشد…

    3 بهمن 1400

    به آرشیو موسیقی چندسال گذشته سرک کشیده‌ام. بی‌آن‌که خاطره‌ای برایم تداعی شود دچار ملغمه‌ای از احساسات متضاد و شاید متناقض شده‌ام. شبیه کسی که لبخندی به چهره دارد ولی چشمانش…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!

    26 دی 1400

    چندروز از آغاز سی‌سالگی‌ام گذشته بود و در سکوت آن‌روزها یک چیز را خوب می‌دانستم؛ و آن، این لحظه‌ای بود که قرار بود از سی‌سالگی‌ام بنویسم!  در خیالم در زمان…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    تو وارث یک تاریخی

    27 آذر 1400

    مدتی‌ست جمله‌ی آدورنو ذهنم را به خود مشغول کرده. در هر فرصتی این سوال را از خود می‌پرسم: آیا زندگی بد را می‌توان خوب زیست؟ گاهی با کمی تغییر، می‌پرسم:…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    کفر و ایمان چه به هم نزدیک است…

    22 آبان 1400

    در گیر و دار جمع کردن کوهی از شلوغی کارها بودم که تکه‌ای کاغذ از لابلای وسایلم بیرون افتاد… کاغذی که خطی نامفهوم بر آن نوشته ‌شده بود. به ماه‌ها…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    رنج بازگشت

    17 شهریور 1400

    خواندن «رنج بازگشت» اینیاتسیو سیلونه، آن‌هم زمانی که دیگر ایران نیستم حس غریبی داشت. شاید هر جمله‌اش دقایق طولانی مرا به دست خیال می‌سپرد و گاه به این فکر می‌کردم…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    از هیچ به سوی هیچ…

    20 اسفند 1399

    سال ۹۹، سال بسیار عجیبی برای من بود و برای اولین بار است که هرچقدر به روزهای پایانی‌اش نزدیک‌تر می‌شوم احساس سرمستی می‌کنم. و شاید نخستین سالی‌ست که آمدن عید…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    همزاد

    17 آذر 1399

    هزارسال پیش شبی که ابرِ اخترانِ دوردست می‌گذشت از فراز بام من صدام کرد…   چه آشناست این صدا همان‌که از زمان گاهواره می‌شنیدمش همان‌که از درون من صدام می‌کند……

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    آسمان تو چه رنگ است امروز؟

    12 آذر 1399

    گاهی پیش می‌آید که در خواب، ایده‌ای برای نوشتن سراغم می‌آید و یا حتی جملاتی جدید را بر زبان می‌آورم؛ جملاتی که تاکنون با هیچ‌کس از آن سخن نگفته‌ام. در…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    آواز غم

    18 مهر 1399

    این دو روز، حرف‌های زیادی در دلم و خاطراتم گذشت ولی سکوت کردم. همیشه در میان هیاهو، گوشه‌ای می‌خزم و در سکوتی ممتد به زندگی می‌اندیشم و آن را زندگی…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    جهنم ما دیگران‌اند…

    15 مهر 1399

    انسان، همواره در روابطش دنبال مَفَری می‌گردد برای دوری جستن از نگاه و حضور دیگران؛ چرا که حضور دیگری، او را در تنگنایی اندوهناک قرار می‌دهد(سارتر ، این را از…

    ادامه مطلب
  • یادداشت‌ها

    کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است…

    26 مرداد 1399

    کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است آدمی را آب و نانی باید و آن‌گاه آوازی… در قناری‌ها نگه کن، در قفس، تا نیک دریابی کزچه در آن تنگناشان باز،…

    ادامه مطلب
نوشته های جدید
نوشته های قدیمی

درباره من

درباره من

شهلا صفائی

عاشق سرخپوست‌ها و سفر و آموختنم.

همراه من باشید

فیس بوک توییتر اینستاگرام لینکدین

دسته بندی مطالب

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

کافه کتاب

  • ماجرای سفر من و زوربا

  • هوای قریه بارانی‌ست

  • آزادی و خیانت به آزادی – آیزا برلین

  • آزاد بودن، همان کنشگر بودن است

  • آزادی – جان استوارت میل

کتاب‌هاي قبلي کافه‌کتاب

اینستاگرام

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز
  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج
  • شهلا صفائی در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • سهیل در علاج یأس با فهم درمیانگی
  • شهلا صفائی در هوای قریه بارانی‌ست
  • ابی در هوای قریه بارانی‌ست
  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.