در زمان جنگ جهانی دوم، نیروهای آلمانی بعد از تصرف یک کشور میتوانستند در خانههای مردم آن زندگی کنند. بعضی از ساکنین این کشورها خانههای خود را رها کرده بودند در حالی که بسیاری، جایی برای رفتن نداشتند، به همین دلیل تصمیم دولت آلمان معمولاً به همزیستی نیروهای مهاجم و مردم عادی منجر میشد.
سکوت دریا(Le Silence de la mer) داستان زندگی مردی فرانسوی را روایت میکند که با برادرزادهاش زندگی میکند و افسری آلمانی به نام ورنر برای مدتی نامعلوم همخانهشان میشود.
در تمام طول داستان، افسر آلمانی حرف میزند و آن دو سکوت میکنند. سکوتی که حاکی از اعتراض است و به نماد مقاومت در برابر اشغال نازیها بدل میشود؛ مقاومتی خاموش.
سکوتی که میتواند دهها معنی در دل خود داشته باشد و به هر قالبی در بیاید ولی اینجا شکوهمندانه به سلاحی جنگی بدل میشود و هرشب به مبارزهای بیصدا با متجاوز برمیخیزد.
آلمان هرروز سرزمینهای بیشتری را فتح میکند و میزبانان همچنان در جبهه سکوت میجنگند.
در تمام طول خواندن داستان، سکوت فرانسویها و ابراز مخالفت خاموششان برایم تحسینبرانگیز بود. چرا که سکوت برای من حداقل هیچگاه به انفعال تعبیر نشده و بیشتر چیزی از جنس اعلام پایان بوده است. نقطهای بوده که آخرِ مسیرها گذاشتهام. چه شغلی و چه عاطفی.
هرگاه حس میکنم به حقوق و حریمم تجاوز شده، هرگاه حس میکنم چیزی پایان یافته و دیگر هرگز ادامه نخواهد یافت، هرگاه خطوط قرمزم رد شده و فرصتها سوزانده میشوند و هرگاه با ابله(!) مواجه میشوم سکوت میکنم و رها میکنم و این یعنی به یقین، دیگر بازگشتی و راه حلی در مورد آن موضوع/شخص مشخص برای من وجود نخواهد داشت. فکر میکنم اگر من در طول جنگ جهانی دوم در فرانسه اشغالی میزیستم جزو مقاومترین افراد برای این مبارزهی خاموش بودم!
پینوشت: ظاهرا چند فیلم/اقتباس سینمایی هم بر اساس کتاب ورکور ساخته شده که من ندیدم ولی اگر دوست داشتید ببینید مشهورترینشان فیلم خاموشی دریا اثر ژان پیر ملویل است.
۷ نظر
من خیلی سینمای جنگی رو دوست دارم به خصوص فیلمهای سبک جنگ جهانی، و خب برام جالب بود کتابی که موضوعش از مقاومت و ایستادگی مردمیه که آسیب دیده از جنگن.
و جالبیش اینجاست که احتمالا ۹۰ درصد این کتابها ساخته ی ذهن نیستن و واقعیت دارن.
چه موضوع قشنگی داشته این کتاب..
من راستش سه بار خوندمش، خیلی دوستش داشتم. حالا که علاقمند به این سبکی، اگر فیلم ملویل رو دیدی و خوب بود لطفا بهم بگو:)
مخالف این سبک مقاومت در برابر تهاجم خارجی یا ظلم و ستم هستم ولی در زمینه عاطفی باید بگم همسنگریم.
در حالی که طرف مقابل منتظر بی احترامی و دعوا هست من سکوت میکنم و میرم.
گاهی راهی نداری؛ گاهیام این نوعی مقاومت روانیه. یعنی در واقع به لحاظ روانی میتونه مهاجم رو ضعیف کنه و دیوار مستحکمی که کشیده رو بشکنه (اینو توی جنگ میگم).
سکوتی میکنم بالاتر از فریاد…
صدای داریوش تو گوشم پیچید..
همونقدر قاطع
همونقدر باصلابت و پردرد
(میدونم اون شعر دیگهایه ولی اینو با اون صدا شنیدم)
بعضی وقت ها هیچ کاری نکردن درست ترین کار ممکن و در عین حال سخت ترین کار ممکنه یه ظرافت خاصی میخواد تشخیص این جور موقعیت ها