پیشنوشت: در دو نوشته قبلی از سری مطالب تفکر نقادانه، از چرایی اهمیت این مهارت گفتم و از امکانهایی که در اختیار ما قرار میدهد. (+) سپس کمی تعریفبازی کردیم و آن را از زبان اندیشمندان مختلف شنیدیم.(+)
قرار شد در این قسمت، باهم کمی تاریخ را ورق بزنیم و ببینیم قدمت این مفهوم چقدر است و به کجاها میرسد.
تفکر نقادانه طی هزاران سال رشد یافته و اگر بخواهیم تاریخچه آن را بدانیم احتمالا باید به آغاز فلسفه و زمان سقراط بازگردیم.
سقراط میدید مردم نمیتوانند منظور خود را شفاف و منطقی بیان کنند، و عموم آنها، لفاظیهای پرطمطراق و توخالی دارند که مملو از معانی مبهم، شواهد ناکافی و باورهای متناقض است.
بنابراین با مدل گفتگوی خود و با سوالاتش، باورهای رایج را به چالش میکشید و ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ادﻋﺎﻫﺎی ﻃﺮف ﻣﻘﺎﺑﻞ، ﺑﻠﮑﻪ عملکرد مردم را نیز ﻣﻮرد ﺗﻮﺟﻪ ﻗﺮار ﻣﯽ داد.
سقراط روی ﭘﺮﺳﺶ و ﭘﺎﺳﺦ و تفکر و اﻧﺪﯾﺸﯿﺪن ﻋﻤﯿﻖ تاکید زیادی داشت. پس شاید این عناصر را بتوان زیربنای تفکر نقادانه به شمار آورد.
ﺑﻌﺪ از ﺳﻘﺮاط، اﻓﻼﻃﻮن و ارﺳﻄﻮ و شاگردانشان اﯾﻦ ﻣﺴﯿﺮ را دﻧﺒﺎل ﮐﺮدﻧﺪ. آنها بر این باور بودند ﮐﻪ:
آنچه اﻏﻠﺐ در ﻧﮕﺎه اول، درﺳﺖ به نظر میرسد، در ﺣﻘﯿﻘﺖ ﻧﮕﺎه ﺳﻄﺤﯽ اﻓﺮاد ﺑﻪ دﻧﯿﺎی پیرامون اﺳﺖ. و ﺗﻨﻬﺎ ﯾﮏ ذﻫﻦ ورزیده و آموزشدیده اﺳﺖ ﮐﻪ ﻣﯽﺗﻮاﻧﺪ از این سطح ﺑﮕﺬرد و ﺑﻪ ﻻﯾﻪﻫﺎی ﻋﻤﯿﻖﺗﺮ ﻧﮕﺎه ﮐﻨﺪ.
ﮐﻮﭘﺮﻧﯿﮏ، ﮔﺎﻟﯿﻠﻪ و ﮐﭙﻠﺮ ﻧﯿﺰ از ﮐﺴﺎﻧﯽ ﺑﻮدﻧﺪ ﮐﻪ در ﮔﺴﺘﺮش تفکر ﻧﻘﺎداﻧﻪ ﻧﻘﺶ ﺑﻪ ﺳﺰاﯾﯽ داﺷﺘﻨﺪ. اﯾﻦ داﻧﺸﻤﻨﺪان روی نظم ذهنی ﺗﺎﮐﯿﺪ داﺷﺘﻨﺪ و ﻧﻘﺎط ﻗﻮت و ﺿﻌﻒ ﺗﻔﮑﺮ را بررسی میکردند.
در قرون وﺳﻄﯽ، شیوه تفکر پرسشگری یونان به میزان زیادی به فراموشی سپرده شد. تفکر نقادانه فقط در افراد خاصی مثل توماس آکوئیناس دیده میشد که آگاهی ما را در مورد قدرت بالقوه استدلال و نیاز به استدلال سیستماتیک افزایش میدهد.
ﺳﭙﺲ در دوران رﻧﺴﺎﻧﺲ ﺑﺴﯿﺎری از اندیشمندان اروﭘﺎﯾﯽ ﺑﻪ واﺳﻄﻪ تفکر ﻧﻘﺎداﻧﻪ ﺣﻮزهﻫﺎی ﻣﺬﻫﺐ، ﻫﻨﺮ، ﺟﺎﻣﻌﻪ، طبیعت، ﻋﻠﻮم اﻧﺴﺎﻧﯽ، ﺣﻘﻮق و آزادی را ﻣﻮرد ﺗﺤﻠﯿﻞ ﻗﺮار دادﻧﺪ.
اندیشمندانی چون: ﮐﻮﻟﺖ، ارﺳﻤﻮس و ﻣﻮر، ﮐﻪ ﺑﻪ ﺷﯿﻮهی ﻣﺘﻔﮑﺮان ﮔﺬﺷﺘﻪ ﻋﻤﻞ ﻣﯽﮐﺮدﻧﺪ.
رشد آگاهی فکری با اختراع صنعت چاپ افزایش یافت و افکار اندیشمندان بزرگ یونان و روم در اختیار همه قرار گرفت.
فرانسیس بیکن – ﻧﻮﯾﺴﻨﺪه و ﻓﯿﻠﺴﻮف اﻧﮕﻠﯿﺴﯽ -خطاهای ذهنی انسان در شیوههای جستجویش را مورد بررسی قرار میداد و فرآیند جمعآوری اطلاعات را معرفی نمود. کتاب او با نام پیشرفت یادگیری را می توان یکی از اولین کتب جدی در زمینه تفکر نقادانه دانست.
حدود ۵۰ سال بعد در فرانسه، دکارت متنی را نوشت که می توان آن را دومین کتاب در زمینه تفکر نقادانه (با ﺗﺎﮐﯿﺪ ﺑﺮ ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﺟﻬﺖ دﻫﯽ ﺑﻪ ذﻫﻦ) دانست. که درآن او به ضرورت نظم فکری برای هدایت تفکر اشاره نموده است
دﮐﺎرت ﺗﺎﮐﯿﺪ داشت ﮐﻪ ﻓﮑﺮ ﮐﺮدن ﺑﺮ ﭘﺎﯾﻪ ﻣﻔﺮوﺿﺎت و ﭘﯿﺶ ﻓﺮضﻫﺎ اﺳﺖ و بر این باور بود که ﻫﺮ ﺑﺨﺶ ﺗﻔﮑﺮ را ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺑﺎ ﺳﻮال، ﺷﮏ و آزﻣﺎﯾﺶ ﻣﻮرد ﺑﺎزﺑﯿﻨﯽ ﻗﺮار داد.
در رﻧﺴﺎﻧﺲ اﯾﺘﺎﻟﯿﺎ، ﻣﺎﮐﯿﺎوﻟﯽ، ﺳﯿﺎﺳﺖ روز را ﻣﻮرد نقد و ارزﯾﺎﺑﯽ ﻗﺮار داد و ﭘﺎﯾﻪﻫﺎی ﺗﻔﮑﺮ انتقادی ﺳﯿﺎﺳﯽ را ﺑﻨﺎ ﮐﺮد.
ﻫﺎﺑﺰ (که دیدگاه طبیعتگرایانه داشت) و ﻻک(که به تحلیل عقلانی علاقمند بود)، ﻫﻤﭽﻮن ﻣﺎﮐﯿﺎوﻟﯽ ﺑﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﻧﻘﺎداﻧﻪ ﺗﻮﺟﻪ وﯾﮋه داﺷﺘﻨﺪ و به آن، به عنوان دریچهای برای یادگیری نگاه میکردند که همین دیدگاه، در قرن ۱۸ توسط نیوتون و بویل ادامه یافت.
ﻋﺼﺮ روﺷﻨﮕﺮی، ﻋﻘﻞ را ﺑﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮﯾﻦ ﻣﺮﺟﻊ در داﻧﺶ ﻃﺒﯿﻌﯽ و اﻧﺴﺎﻧﯽ ﺗﺒﺪﯾﻞ ﮐﺮده ﺑﻮد ﺳﻨﮓ ﻋﻘﻞ ﻧﯿﺰ ﻧﺸﺎن از ﻣﺎﻫﯿﺖ ﻧﻘﺎدی آن ﺑﻮد.
و ﮐﺎﻧﺖ از ﻓﯿﻠﺴﻮﻓﺎن ﮐﻠﯿﺪی در این ﻋﺼﺮ ﺑﻮد.او ﺗﺠﺮﺑﻪﮔﺮاﯾﯽ و ﻋﻘﻞﮔﺮاﯾﯽ را در ﻫﻢ آﻣﯿﺨﺖ و اﺳﺘﺪﻻلش این بود ﮐﻪ ﻓﻬﻢ اﻧﺴﺎن، از ﻗﻮاﻧﯿﻦ ﻋﻤﻮﻣﯽ ﻃﺒﯿﻌﺖ پیروی میکند قوانینی ﮐﻪ شکلدﻫﻨﺪهی ﻫﻤﻪی ﺗﺠﺮﺑﻪ ﻣﺎﺳﺖ.
افراد شاخص دیگر در زمینه تفکر نقادانه مونتسکیو، ولتر و دترویت بودند. آنها معتقد بودند که اگر فکر انسان نظم داده شود بهتر میتواند قوانین طبیعی، اجتماعی و سیاسی جهان را درک کند. بر همین اساس، به پرسشگری نقادانه معتقد بودند.
تفکر ﻧﻘﺎداﻧﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮ در قرن ۱۹ گسترش ﯾﺎﻓﺖ. ﺑﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﺑﻪ ﻣﺸﮑﻼت ﺳﺮﻣﺎﯾﻪداری ﻣﯽﺗﻮان ﺑﻪ ﻧﻘﺪ اﺟﺘﻤﺎﻋﯽ و اﻗﺘﺼﺎدی در ﮐﺎرﻫﺎی ﮐﺎرل ﻣﺎرﮐﺲ و ﻫﻤﭽﻨﯿﻦ ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت ﺳﺎﯾﺮ داﻧﺸﻤﻨﺪان از ﺟﻤﻠﻪ داروﯾﻦ(در زمینه فرهنگ و تاریخ و زندگی بیولوژیک) و ﻓﺮوﯾﺪ(در زمینه تفکر ناخودآگاه) اﺷﺎره ﮐﺮد.
در ﻗﺮن ﺑﯿﺴﺘﻢ درک ﻣﺎ از ﺗﻔﮑﺮ ﻧﻘﺎداﻧﻪ ﺑﻪ طور واﺿﺢتری ﻓﺮﻣﻮل ﺑﻨﺪی ﺷﺪ.
ﻣﻄﺎﻟﻌﺎت و ﯾﺎﻓﺘﻪﻫﺎی ﺟﺎن دﯾﻮﯾﯽ و وﯾﺘﮕﻨﺸﺘﺎﯾﻦ و ﭘﯿﺎژه ﻧﯿﺰ در ﺗﻮﺳﻌﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﻧﻘﺎداﻧﻪ در ﻋﻠﻮم و روانﺷﻨﺎﺳﯽ اﺛﺮﺑﺨﺶ ﺑﻮد.
ﻣﺎ از آنها ﻣﯽ آﻣﻮزﯾﻢ ﮐﻪ ذﻫﻦ اﻧﺴﺎن ﭼﮕﻮﻧﻪ ﻓﺮﯾﺐ ﻣﯽﺧﻮرد و ﺑﻪ طور ﻧﺎﺧﻮدآﮔﺎه دﭼﺎر خطا ﻣﯽﺷﻮد و سوگیریهایی را اﯾﺠﺎد ﻣﯽﮐﻨﺪ.
راجع به خطای شناختی میتوانید این نوشته را بخوانید:
خطای شناختی چیست و چگونه عمل میکند؟
در ﺳﺎلﻫﺎی اﺧﯿﺮ، به ﺟﺴﺘﺠﻮی روشمند و رجوع به منابع ﻣﻌﺘﺒﺮ برای بررسی اطلاعات، ﺗﻮﺟﻪ ﺑﯿﺸﺘﺮی شده اﺳﺖ. برخی از ﻣﺘﻔﮑﺮان فعال اﯾﻦ ﺑﺮﻫﻪ؛ راﺑﺮت اﻧﯿﺲ، ﺟﺎن ﻣﮏ ﭘﮏ و ریچارد پل ﻫﺴﺘﻨﺪ.
در حقیقت، دغدغهی اصلی ﺗﻔﮑﺮ ﻧﻘﺎداﻧﻪ اﯾﻦ اﺳﺖ ﮐﻪ ﺗﻔﮑﺮ و اﻧﺪﯾﺸﯿﺪن ﺑﺮ ﻣﺒﻨﺎی روشﻫﺎی ﺗﺤﻘﯿﻖ ﺑﺎﺷﺪ. اﻓﺮاد ﺑﺎ ﻣﺠﻬﺰ ﻧﻤﻮدن ﺧﻮد ﺑﻪ ﺗﻔﮑﺮ ﻧﻘﺎداﻧﻪ ﻣﯽ ﺑﺎﯾﺴﺘﯽ ﺷﻮاﻫﺪ و ﻣﺪارک ﻻزم را ﺑﺮای ﺑﺮرﺳﯽ اﻃﻼﻋﺎت درﯾﺎﻓﺘﯽ و تعیین اﻋﺘﺒﺎر آنها دﻧﺒﺎل ﮐﻨﻨﺪ.
منابغ:
در نوشته بعدی، تلاش میکنم ویژگیهای یک فرد متفکر سنجشگر و نقاد را بگویم و درک عمیقتری نسبت به مدل ذهنی این افراد پیدا کنیم.
۱ نظر
چقدر خوب که دوباره نوشتن رو شروع کردی، میخونمت و پیگیرتم به شدت???♥️