کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
تفکر  نقادانه

توهم دانایی

8 آذر 1398
توهم دانایی

نمی‌دانم کجا بود که خواندم:

 کسی که کتاب‌های کمی خوانده از کسی که هیچ نخوانده، خطرناک‌تر است.

مصداق این موضوع را این روزها زیاد می‌بینم. (و البته مورد بحث من نیست)؛

چیزی که به واسطهٔ رفتار و به قولی، هارت و پورتِ غیرعلمی این افراد در ذهنم شکل گرفته، توهم دانایی ‌ست که قبلاً هم به بهانه‌های مختلف در موردش گفته‌ام.

یادم می‌آید ۱۴ ساله بودم که مطالعات غیردرسی‌ام خیلی جدی شد، اگر مدرسه نبودم، یا در باشگاه، مشغول ورزش و مسابقه بودم و یا در خانه، مشغول کتاب خواندن‌های یواشکی لابلای کتاب‌های مدرسه. (درس هم یا به کلاس بسنده می‌کردم یا به شانس و اقبال).

آنروزها و چندسال بعدش، سرم داغ بود برای بحث کردن، استدلال‌های آبکی، ادعای فهم کردن و نقدهای بی‌رحمانه و پوچ. ‌

امروز که نگاه می‌کنم، انگار به یک مشت حرف‌های عامیانه و سطحی و در سطح اظهارنظرهای روزمره در تاکسی‌، لباس فهم و سواد پوشانده بودم و با ادبیات بهتر، پس می‌دادم.

دلیلش هم همان چند بغل کتابی بود که خوانده بودم و دیگر خدا را بنده نبودم.

از اینکه معلم یا فرد بزرگ و مدعی را گیر بیندازم، شاید خوشحال می‌شدم.

می‌خواستم بهشان بفهمانم در اشتباهند و آنچه من می‌گویم به «درست بودن» نزدیک‌تر است.

کاری ندارم که آن‌هایی که واقعا بزرگ بودند، سکوت می‌کردند یا لبخندی تحویلم می‌دادند.

ولی آنان که خود به بی‌سوادی‌شان باورداشتند در دام این استدلال‌های احمقانه، گیر می‌افتادند (اگرچه شاید تمامش هم احمقانه نبود ولی باور دارم که تقریبا هیچ‌کدامش «مفید» نبوده)

این‌ها را گفتم که بگویم:

تک تک ما، احتمالا فکر می‌کنیم که زیاد می‌دانیم (حتی اگر جور دیگری نشان دهیم)؛

به دانش دیگران تکیه می‌کنیم(کتاب‌ها، مقالات، صاحب‌نظران و …) آن‌ هم در صورتی که «استفاده کنیم».

در واقع، طوری با دانشِ  ذهن دیگران برخورد می‌کنیم گویی متعلق به خود ماست.

شاید از منظر تکاملی، این موضوع بد نباشد، چون ما را از تلاش مذبوحانه برای درک «همه چیز» باز می‌دارد

ولی آن روی سکه، توهم دانایی ست که خود را به بدترین شکل نشان می‌دهد.

قبلا گفته بودم (به نقل از کتاب ریچارد پل) که برای سنجشگر بودن، باید تواضع فکری داشت و برای تواضع فکری باید، به جهل خود، معترف بود.(+)

حالا این توهم دانایی، خودش مانع تواضع فکری می‌شود چون باعث می‌شود فرد، تصور همه‌چیزدانی داشته باشد و در هرچیزی سر فرو کرده و اظهارنظر کند.

و با قرار گرفتن در حلقهٔ هم‌فکرانی چون خود، بیش از پیش، این توهم، تأیید و تقویت شود و آن فرد متوهم، فربه و فربه‌تر.

پس چه باید کرد؟

اظهارنظرهای بر پایه احساس را، استدلال دقیق و علمی ندانیم و خود را فرد منطقی ننامیم.

آدمی، تصمیماتش را بنابر میانبرهای ذهنی و تحریف‌های شناختی می‌گیرد و خبری از عقلانیت نیست.

حتی فکر می‌کنم

صحبت از «منطقی بودن» به اندازهٔ کافی غیرمنطقی‌ست. 

(نمی دانم این را قبلا جایی خوانده‌ام یا نه. ولی قطعا آموزه‌های کانمن و تورسکی در خلق/یادآوری این جمله بی‌تأثیر نبوده)

به نظر من، برای دوری از این فردیت و توهم فهم و عقلانیت و منطق؛ باید دنیا را با دقت بیشتری تماشا کرد،

تا جای ممکن سفر رفت و خواند و نوشت و تعمق کرد.

باید خود را هر روز به چالش کشید و نگذاشت هیچ تملقی، در جان آدمی ریشه کند

بلکه به جایش، با تواضعفکری به خود فرصت داد بذر آموخته‌ها آهسته آهسته رشد کند و به درک و فهم بدل شود

و آدمی به «هیچ» بودنش برسد.

به ناچیزی‌اش در این دنیا

و نادانی‌ و ناتوانی‌اش در فهم آن.

۹ نظر
16
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
اصیل بودن خوب است یا نه؟
نوشته بعدی
قضاوت خوب، گاهی سمی تر از قضاوتی بد است

۹ نظر

علی یکانی ۸ آذر ۱۳۹۸ - ۹:۰۸ ب٫ظ

به نظرم توهم دانایی به معنای واقعی کلمه یه توهمه و مثل ذات هر توهم دیگه‌ای شاید بعضی وقتا خود آدم نتونه تشخیص بده که دچارشه، از نوشته‌ات لذت بردم.
من به عنوان یک متوهم سابق(و شاید فعلی؟!) مهم‌ترین روش گریز از این سندروم رو تمرین فروتنی میدونم و البته کسب علم بیشتر.
در نموداری که به دانینگ-کروگر معروفه اینطور نشون داده شده که وقتی آدما اطلاعشون از چیزی کمه، اعتماد به نفسشون در اون مورد بالاست.
تا وقتی بیشتر در موردش میخونن و میخونن و این اعتماد به نفس عجیب افتاد میکنه تا جایی که به جان بشینه و خِرد بشه.
اونجا دوباره اعتماد به نفس آرام، آرام بالا میاد.
ولی نکته جالب اینجاست که بازم هیچوقت به زیادی اون اول کار نمیشه!

پاسخ
شهلا صفائی ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۸:۵۴ ب٫ظ

رفتم دیدم نمودارش رو. یه جور سوگیری شناختی هم هست. یاد یه داستانی از خودم افتادم که از اون توهم دانایی که حرفشو زدم فاجعه‌تر گذشت! (سر فرصت تعریف می‌کنم)

ولی جالب بود این نمودار دانینگ کروگر.
رویکرد افراد حرفه‌ای و غیرحرفه‌ای رو اینجوری تفکیک کرده بود که
آدم غیرحرفه‌ای، تواناییش رو بیش از حد واقعی ارزیابی می‌کنه (همون اعتماد به نفس بالا که تو بهش اشاره کردی)
ولی آدم حرفه‌ای، تواناییش رو دست کم می‌گیره و فکر می‌کنه کاری که می‌کنه رو همه می‌تونن انجام بدن.

تا اینجا با هم توافق داریم.
تو از کلمه خرد در این روند استفاده کردی و توی این نمودار یک‌جورایی جا دادی.
خِردمند به نظر من کسی نیست که اعتماد به نفس پایینی داشته باشه. و کم ارزیابی‌کردن خود، مختص آدم حرفه‌ایه(توی هر زمینه‌ای). خردمند پا رو فراتر از حرفه‌ای بودن می‌گذاره و به عقیدهٔ من به «هیچ» بودن می‌رسه. «هیچ» رو هم نمی‌شه با معیارهایی مثل اعتماد به‌نفس و غیره سنجید.

پاسخ
زهرا ۸ آذر ۱۳۹۸ - ۹:۱۰ ب٫ظ

و آدمی به هیچ بودنش برسد …

پاسخ
صادق ۸ آذر ۱۳۹۸ - ۹:۴۶ ب٫ظ

این که آدمی به هیچ بودنش برسه سخت ترین کار دنیاست همون طور که توی نوشتت هم اشاره کردی همه ما به نوعی درگیر توهم دانایی هستیم شاید باورت نشه وقتی داشتم نوشتت رو میخوندم خودم رو مخاطبش دونستم

پاسخ
شهلا صفائی ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۸:۳۶ ب٫ظ

اتفاقا تو یکی از آدم‌های باسواد و‌ متواضعی هستی که تا امروز شناختم.

پاسخ
ملیحه ۸ آذر ۱۳۹۸ - ۱۰:۵۴ ب٫ظ

در آغاز فکر می کنیم چقدر چیزها هست که می دانیم ولی هر چه جلوتر می رویم می فهمیمی چقدر چیزها هست که نمی دانیم و چه تعداد کتاب هایی هست که نخوانده ایم.

پاسخ
شهلا صفائی ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۸:۳۵ ب٫ظ

و احتمالا حسرت من در زندگی، کتاب‌هایی‌ست که هیچ‌گاه فرصت خواندنشان را پیدا نخواهم کرد.

پاسخ
نرگس ۹ آذر ۱۳۹۸ - ۸:۰۴ ق٫ظ

مثلا من خودم با شدت رو به رو شدن با ندونسته هام قدری شوکه شدم که قدرت تکلمم رو از دست داده بودم تقریبا برای ماه های اولی که از ایران خارج شدم.

پاسخ
شهلا صفائی ۱۲ آذر ۱۳۹۸ - ۸:۲۹ ب٫ظ

خیلی دوست دارم داستانت رو بشنوم. واسه همین کلی سفارش کرده بودم بنویسی!
عمیقاً می‌دونم با یک روایت خاص و منحصربفرد مواجهم.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

تعریف تفکر نقادانه

12 اردیبهشت 1399

متفکر نقاد چه ویژگی‌هایی دارد؟ (۳)- همدلی فکری

17 مرداد 1399

مفهوم و ابزارهای تفکر نقادانه – ریچارد پل...

29 مهر 1398

ارتباط اندازه مغز اجتماعی با گروه‌های اجتماعی و...

27 فروردین 1399

روزی که فهمیدم وسواس فکری دارم

7 آبان 1398

درباره ی تغییر و بالا بردن استانداردها

8 آبان 1398

چه زمانی گرفتار دام های تفکر و تفسیرهای...

26 مهر 1398

متفکر نقاد چه ویژگی هایی دارد؟ (۲)- شهامت...

16 مرداد 1399

آیا ما مغزی اجتماعی داریم؟

25 فروردین 1399

شادی در دنیای مدرن

17 آذر 1398

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.