فهمیدم
بدونِ رنج کشیدن ،
آنچه به عنوان معنای زندگی از آن یاد میکنیم
چیزی جز توهّم معنا نیست .
آدم ها با درد کشیدن تغییر میکنند و
این درد کشیدن ذره ذره روح را صیقل می دهد.
گاه دوام نمی آورند و می شکنند و تمام میشوند و به روزمرگی ادامه می دهند
اغلب ساخته می شوند و می درخشند و
هر لحظه مفهوم جدیدی از زندگی را تجربه می کنند.
ولی مقصود من تحمل درد و رنج نیست
چرا که باور دارم کسی که نداند چه چیزی از این زندگی میخواهد
رنج کشیدن، نه تنها او را به مقصد نمی رساند بلکه موجب انزوایش میشود
ولی کسی که خود را و هدفش را شفاف ساخته ، با هر ضربه محکمتر می ایستد.
بنابراین خودش پذیرای رنج است برای خودساختگی و رشد بیشتر و رسیدن به کمال .
پی نوشت :
قویاً توصیه میکنم از توهم و حرف زدن های منفعلانه دست بکشیم
چرا که زندگی کوتاهتر از آن است که با این
ادعاهای توخالی و فریبنده که تبعاتش فقط گریبانگیر ماست و به موجودیت و هویتمان ضربه می زند ، بگذرد. . .
۴ نظر
در کتاب زیبایِ “انسان در جستجویِ معنا” ، اثرِ جاودانۀ دکتر ویکتور فرانکل ، نقلِ قولِ بسیار زیبایی از داستایوسکی شده به این مضمون که “من تنها از یک چیز می ترسم و آن اینکه ، شایستگیِ رنج هایم را نداشته باشم” .
ما انسان ها ، در مراحلِ مختلفِ زندگیمون ، فکر می کنیم مدام داریم آزمایش میشیم و موردِ امتحان قرار می گیریم . ولی بعد از خوندنِ این نقلِ قول ، به این نتیجه رسیدم که من لیاقت و شایستگیِ درد ها و رنج هایی که زندگی برام تدارک دیده بود رو نداشتم . کاش لایق بودم
کتاب فوق العاده ای ست در باب روانشناسی رنج و اهمیت معنا در زندگی . به قول دکتر فرانکل : «آنچه انسان را از پای در می آورد رنج ها و سرنوشت نامطلوبشان نیست،
بلکه بی معنا شدن زندگی ست که مصیبت بار است . و معنا تنها در لذت و خوشی و شادمانی نیست ، بلکه در رنج و مرگ هم میتوان معنایی یافت . »
تجربه ی رنج،آدمی رو پالایش میکنه.
بقول نامعروف:
هر که رنجش بیش، فهمش بیشتر :)))
فکر میکنم هرکه فهمش بیش ، رنجش بیشتر
عینیت بیشتری داشته باشه ؛)
چون هر رنجی لزوماً به آگاهی منجر نمیشه
ولی آگاهی با درد همراهه . بنظرم دو طرفه نیست .