کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

ما لیاقتِ رنج هایمان را داریم؟

۴ فروردین ۱۳۹۶
ما لیاقتِ رنج هایمان را داریم؟

عموماً میگفتم ما باید لیاقت رنج هایمان را داشته باشیم.
رنج هم مثل دغدغه، هرچقدر بزرگتر باشد از ما آدم های متفاوت تری می سازد و به فاصله ی میان ما و دیگران دامن می زند و بعضاً موجب تنهایی هایی میشود که خودمان برای خود تجویز می کنیم تا از دلش افکار نابی بجوشد و روح و ذهنمان را صیقل دهد.
یک نفر به من گفت چرا رنج کشیدن را به مراقبه ترجیح میدهی؟
گفتم : مراقبه به اعتقاد من در دل رنج است و این رنج است که به اعماق وجود من راه دارد؛ مثل زندگی که به خودی خود یک پوسته ی ظاهری و فریبنده است و آنچه حقیقت دارد مرگ است و شکوه مرگ.
اینروزها فرصتی بود برای خلوت کردن با تمام افکار و ناگفته ها یا به تعبیری تمامی ممنوعه هایی که برایش جایگاه خاصی در وجودم قائلم؛ ولی نوشتنش، تبعاتی دارد که سکوت را بر آن مقدم می شمارم هرچند همیشه در دل باور داشتم :
” هرکسی از ظن خود شد یار من / وز درون من نجست اسرار من ”

.
چشممان را نبندیم و بگوییم من می خواهم رنج هایم از من آدم بهتری بسازد! جنس رنج و دغدغه هایمان است که ارزش ما را تعیین می کند. امروز اگر احساس بی ارزشی داریم برای هزینه ای ست که در جای نادرستی و برای رنج هایی که تعریفمان از آن غلط بوده، صرف شده و اکنون که از فاصله به آن نگاه می کنیم کمترین ارزشی نداشته اند و ما را بی هویت کرده اند. و اگر احساس رشد و ارزشمندی داریم برای پخته شدن در دل تمامی دردهاست که امروز یک جور احمقانه ولی شیرینی، لبخندی به گوشه ی لبمان می آورد که تعریف من از آن، نیشخندی ست به تمام بایدها و نبایدهای دنیا.

۰ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
درک یک پایان_ جولین بارنِز
نوشته بعدی
معجزه یا امید؟

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

روزی که فهمیدم وسواس فکری دارم

۷ آبان ۱۳۹۸

پایان سفرهای سرگردانی

۱۶ اسفند ۱۳۹۶

امروز جهان رنج های کوچکم سقوط کرد

۱۹ دی ۱۳۹۸

می خواهم شمعی روشن کنم…

۱۲ فروردین ۱۳۹۶

باز هم بهار را به من هدیه دادی

۲۹ اسفند ۱۳۹۵

مرهم داغ دل امیدوار من کجاست؟

۱۴ شهریور ۱۳۹۷

آدمی چاره ای جز امید ندارد

۱ اسفند ۱۳۹۸

عواطف و احساسات ما

۲۹ تیر ۱۳۹۷

اولین روز از آخرین سال این قرن

۱ فروردین ۱۳۹۹

میوهٔ ممنوعه

۲۹ خرداد ۱۳۹۷

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کارنامه (۱۳)
  • کافه کتاب (۶۴)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۵۵)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • شب‌های روشن – داستایفسکی
  • نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها
  • شاید امروز،‌ پایانش باشد…
  • با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • تو وارث یک تاریخی
  • فاوست – گوته
  • کفر و ایمان چه به هم نزدیک است…
  • درباره فیلم The Father
  • رنج بازگشت
  • واحه‌ای در لحظه – داریوش شایگان

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • دکتر محمودی فر در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • شهلا صفائی در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • شادي در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • امید هیچ معجزی ز مرده نیست.. | کوچ - شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • شهلا صفائی در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • یلدا در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • محسن در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.