در نوشته قبلی از سری مطالب تفکر نقادانه، از اهمیت ویژگیهای یک متفکر نقاد، در کنار مهارتها و تکنیکهای کلی تفکر نقادانه گفتم و تواضع فکری را به عنوان اولین ویژگی، با هم بررسی کردیم.(+)
این بار میخواهم از شهامت فکری، حرف بزنم.
شهامت فکری Intellectual Courage
شهامت فکری یعنی مواجهه و برخورد منصفانه با ایدهها، باورها، یا دیدگاههایی که نسبت به آنها حس منفی شدیدی داریم و هیچوقت به طور جدی به آنها گوش ندادهایم.
چه بسیار اندیشههایی که از نظر ما خطرناک و پوچاند و از مواجهه با آنها میترسیم، اما به لحاظ عقلانی موجه و قابلقبول به نظر میرسند.
از سوی دیگر، بسیاری از نتیجهگیریها و باورهایی که به ما القا شده و ملکه ذهنمان شدهاند غلط یا گمراهکنندهاند.
فهم این دو نکته ما را به شهامت فکری نزدیک میکند.
برای آنکه دربارهی مسائل مختلف، به شناختی منطقی برسیم، باید از پذیرش منفعلانه و غیرسنجشگرانهی آنچه آموختهایم بپرهیزیم. در چنین وضعیتی برای اینکه متفکر منصفی باشیم و صادقانه با اندیشهها مواجه شویم، به شهامت فکری نیاز داریم. چرا که اگر چنین خصوصیتی داشته باشیم، به یقین خواهیم دید که برخی اندیشهها که آنها را پوچ یا خطرناک میدانیم به احتمال زیاد منطقی و درستاند و برخی اندیشهها که در جامعه پذیرفته شدهاند آلوده به تحریف و نادرستاند.
هرچند داشتن شهامت فکری، احتمالا مانع آن بشود که دیگر همرنگ جماعت باقی بمانیم و این خود بهای سنگینی در پی خواهد داشت.
در مقابل شهامت فکری، بزدلی فکری قرار میگیرد. متفکر بزدل، از بررسی ایدهها و باورهای خطرناک میترسد و هر ایدهای که متناقض با باورهایش باشد را تهدیدی برای هویت فردیاش میبیند.
و این زمانی ایجاد میشود که ما هویت و کیستی خود را بر اساس احساسی که به یک باور داریم تعریف میکنیم،
مثلا میگویم:
من یک خداناباورم.
من یک سوسیالیستم.
من با اعدام مخالفم.
من آزادیخواهم
و…
فرقی نمیکند طرفدار چه باور و اعتقادی باشیم، زمانی که این باور به چالش کشیده شود و زیر سوال برود از آنجایی که با هویت ما گره خورده، احساس ترس میکنیم چون حس میکنیم این هویت ماست که دارد به پرسش کشیده میشود. و این بزدلی خودش مانعی در برابر منصف بودن خواهد بود. چون حتی اگر هم ایده و دیدگاه مخالف را در نظر بگیریم، ناخودآگاه برای رد آن تلاش میکنیم.
یک دلیل دیگر برای اینکه بدانیم شهامت فکری چقدر مهم است زمانی رخ میدهد که ما به حرفهای دیگران زیادی اهمیت میدهیم و تا زمانی که آنها تأییدمان نکنند نمیتوانیم خود را تأیید کنیم و دائما ترس از طردشدگی داریم. اینجا ما به شهامت فکری نیاز داریم تا بتوانیم ایدئولوژیها و باورهای گروه خود را به چالش بکشیم.
ما وقتی هویت یک متفکر انتقادی را بپذیریم، آمادهایم که هر ایده یا دیدگاهی را که مبنای منطقی نداشته باشد رها کنیم. بیش از آنکه روی محتوای باورها تمرکز کنیم، شیوهی دستیابی به آن باورها را مدنظر قرار میدهیم. و حاضریم شواهد و دلایل را تا هرجایی که لازم است دنبال کنیم.
با داشتن چنین هویتی، شهامت فکری اهمیت بیشتری برای ما خواهد داشت چرا که راحتتر به اشتباهات گذشته اعتراف میکنیم و دیگر از اینکه بفهمیم اشتباه کردهایم نمیترسیم و آزادانه به بررسی باورهای مخالف خواهیم پرداخت.
تصویر:(+)
یکی از گروههایی را که عضو آن هستید در نظر بگیرید.
-
یکی از باورهای اصلی مشترک میان اعضای این گروه که قابل تردید است (و موجب رفتارهای غیرمنطقی افراد میشود) چیست؟
-
این باور را از چه جهت میتوان به پرسش کشید؟
-
آیا میتوانید از مشکلاتی که این باور دارد با اعضای گروه، صحبت کنید؟
۴ نظر
به نظرم برای رسیدن به شهامت فکری باید انسان از دروازه شک و تردید بگذره و بعضی ها اساسا به هیچ چیز شک نمیکنند و طرف این دروازه نمیرند.
کلید این دروازه هم کلمه چرا هست تا کسی از خودش نپرسه “چرا و چطور ” به شهامت فکری نمیرسه.
باهات موافقم. به چالش کشیدن منصفانهی ایدهها، باورها، ارزشها و اندیشهها، راه رسیدن به شهامت فکریه.
[…] دو- شهامت فکری […]
[…] دو- شهامت فکری […]