++ چرا کلافه ای؟
.
__ بی حوصله ام و بی انگیزه
.
++ این حالت گذراست، قبلا بوده و بعدها هم هست.ولی اینروزا رو ازت میگیره؛خیلی راحت!به این فکر کن که چقدر قراره بزرگ بشی.
.
__ وقتی نگاه میکنم همیشه قشنگی ها و زیبایی ها از آدما عقب ترن.هرچی جلوتر میری واقعیت بیشتر میاد سمتت.شاید منم فقط که فکر میکنم آدم خاصی بودم.روالی که داره پیش میاد با یه آدم عادی فرقی نداره.
.
++ “خاص بودن” توی بحران ها و چالش ها تعیین میشه. اینکه چه جوری بعد از زمین خوردن بلند میشی. و اینکه چه راهی رو برای بلند شدن و ادامه دادن انتخاب میکنی. بقیه دستتو میگیرن؟ انتظار میکشی معجزه رخ بده؟ یا به قیمت زخمی شدن و درد کشیدنت پا میشی؟ مسلماً شادی ها، هم کوچیکن و هم عقب!
و حقیقت، غم و درده.ولی اینکه سهم ما در خلق اون لحظات کوچیک چقدره هم مهمه.به این فکر کن که با فاصله گرفتن از آدما و سطحی که توش هستن و همینطور سطحی بودنشون؛ و خاص شدن به معنای واقعی و با تلاشت ( نه ژنتیکی که تو توی ایجادش نقشی نداشتی) چقدر میتونه حالتو بهتر کنه و عمیق تر زندگی کنی.
.
__ فاصله گرفتن از آدما هیچوقت به معنای ناب و خالصش رخ نمیده.هرچقدرم تلاش کنی باز مجبوری تو محیط هایی باشی که آدم توش وجود داره.چه محیط کار چه درس چه هرجای دیگه.مگر فقط شانس بیاری و اون آدما هم جنس خودت باشن تا اقلا بهت سخت نگذره.
.
++ من نگفتم منزوی شو! منظورم از فاصله،انزوا نیست. منظورم بالا بردن level و سطحیه که توش هستی. فقط اینجوری میتونی تمایز ایجاد کنی. هم نسبت به خود پیشینت و هم اطرافیانت.
.
__ شاید امسال کنکور ندادم،یا دادم و نرفتم.شاید نگه دارم برای سال دیگه.تو این مدت هم سعی کنم کار کنم و بخونم و بنویسم.
.
++ سال دیگه هم خیلی فرقی با امسال نداره. با اینکه امسال شانس موفقیتت بیشتره.همیشه با قورت ندادن قورباغه ی گنده ( به قول اون کتابای بازاری) و شیفت دادنشون به بعدا، زمان میخریم، ولی هزینه های گزاف تری بعداً میدیم. (فکر کنم حالت از حرفام بهم خورد ولی چاره ای نداشتم!)
.
__ حالم بده، برای همه ی اون چیزی که می تونستم باشم و نیستم.
.
++ اصل بی لیاقتی پیتر رو میدونی راجع بهش؟ ماها معمولا از اونجایی که هستیم رضایت نداریم.و فکر میکنیم حقمون نیست.تا وقتی که در جایی قرار بگیریم که لیاقتشو نداریم و از پسش بر نمیایم.اونجا تازه احساس رضایت میکنیم.و فکر میکنیم درجایگاه خودمون قرار داریم.تو الان به عمق چیزی که هستی و میتونه خیلی هم دوست داشتنی باشه یا آگاه نیستی یا نمیخوای بشناسیش
و دنبال چیزی هستی که هنوز نیستی!
در حالیکه میتونی اول اینجایی که هستی رو ببینی و زندگیش کنی و بعد عبور کنی و بری جلو. ما ناراضیانِ مادام العمر!
.
__ظاهراً این نارضایتی ماها قبلا تئوریزه هم شده.
.
++ توی ابعاد سازمانی و مدیریتی که خیلی کاربرد داره و تعریفش هم به همونجا برمیگرده و در رابطه با کارکنان. ولی دیدم اینجا هم مصداق داره.
میدونی چیه؟ یه وقتایی دنبال چیزی میگردیم و درد میکشیم که وجودش میتونه آسیب های به مراتب بیشتری به ما بزنه. از کجا میدونی که بعد از اون چیزی که میخوای باشی و امروزت رو بخاطرش از دست دادی، وقتی بهش رسیدی دچار پوچی و روزمرگی و تکرار نشی؟ هردو به خوبی میدونیم که این مسیره که رفتنه و مقصد یعنی توقف و مرگ. مگر اینکه اونجا هم مقصد جدیدی تعریف بشه.
بهومیل هرابال توی کتاب تنهایی پرهیاهو حرف جالبی میزنه
میگه:
اگر زمان منتظر ما میایستاد تا ما به بلوغ برسیم، قطعا زندگی با نقصهای کمتری را تجربه میکردیم. نمیدانم زندگی بدون واژهی «افسوس» چه شکلی خواهد بود! شیرینتر است یا مزهی یکنواختی دارد؟!
پی نوشت: به اعتقاد من،فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست
گاهی فرصتی طلایی برای رشد و یادگیری ست.
۱ نظر
“فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست
گاهی فرصتی طلایی برای رشد و یادگیری ست.”
از تو آموختم ، زندگی ش کردم با تمام سختی ش و الان دارم ازش لذت میبرم.
ممنونم بابتش❤