امروز قدم می زدم که مسیرم به شهرکتاب خورد. و دیدم چه خوب که کتاب ها رو نگاه کنم و سرمست بشم و بعد به مسیرم ادامه بدم. معمولاً قبل از ورود به خودم میگم:
“شهلا فقط قراره نگاه کنی! تو کتابِ نخونده هنوز داری. ”
و بعد به خودم پاسخ میدم که :
” باشه حواسم هست فقط میخوام نگاه کنم!”
و با وجود چنین مکالمه ای که عموماً قبل از
[userpro_private]
ورود به یک کتابفروشی دارم بازهم موقع بیرون اومدن میبینم چندان مُثمر ثمر واقع نشده. و اینجاست که میبینم پیروی کردن از هوای نفس، چندان هم بد نیست و چه بسا لذت عجیبی داره که در خویشتنداری نمیشه پیداش کرد.
مخصوصا اینکه کتابی که دوسال پیداش نمیکردم رو خیلی اتفاقی یه گوشه دیدم و دیگه تعلل نکردم و همینطور که ذوق زده بودم داشتم فکر می کردم چقدر این موضوع در همه ی جوانب زندگی مصداق داره:
” وقتی انتظارشو نداری اتفاق میفته”.
از اینها که بگذریم قبل از رفتن به صندوق، کادوپیچ های پارچه ای با طرح های مختلف رو دیدم خیلی شگفت زده شدم چون خلاقانه و قشنگ بودند.
(یکیش همینه که عکسش رو گذاشتم.??)
زیرش نوشته شده بود برای حمایت از محیط زیست و جلوگیری از قطع درختان، به جای کاغذ کادو ، از کادوپیچ های پارچه ای استفاده کنیم که یکبار مصرف هم نیستند.( البته با جمله بندی های شکیل و بهتری نوشته بود.)
دوتاشو خریدم. بعد همونجا دیدم دقیقا اندازه ی سایز یک کتاب معمولیه که کادو بشه. تموم طول مسیر فکرم مشغول بود. از طرفی خوشحال بودم که چنین کاری صورت گرفته ، چه از نظر خلاقیت و زیباییش و چه از نظر کار حمایتی ای که انجام شده بود؛ بعد از اون طرف ذهنم درگیر این سوال بود که بین این همه انبوه کتاب کاغذی در قفسه ها و طبقات مختلف، برای کادوی اون کتابا ما داریم از محیط زیست حمایت میکنیم؟!
هرچند من خودم طرفدار سرسخت کتاب کاغذی ام و علاقه ای به نسخه ی دیجیتال ندارم مگر در مواردی که مجبور باشم و اون محتوا به صورت فیزیکی در دسترسم نباشه؛ ولی داشتم به این تناقض فکر میکردم…
خب قطعا دربِ کتابفروشیا رو تخته نمیکنن بخاطر استفاده از کاغذ و قطع درختان جنگل. ولی شاید استفاده از جایگزین هایی مثل پارچه برای کادو کردن یا کیسه ی خرید، باز هم بتونه کمک کنه. حرکت کوچکی که میتونه در ابعاد وسیع و گسترده اثر گذار باشه. میشه اینطور گفت که نمیشه کتاب کاغذی حذف بشه، چون دیجیتالی شدن همه ی ابعاد زندگی هم یک جاهایی حس خفقان و زندانی شدن داره؛ ولی میشه لااقل با جایگزین های دیگه بخش خیلی کمش رو جبران کرد و یا جلوش رو گرفت. یادم افتاد یکسال پیش هم جای دیگه ای توی یک کتابفروشی کتاب خریدم و اونجا هم در جواب صندوقدار برای دریافت پاکت پلاستیکی، طبق برگه ی زیبایی که نوشته بودن و نصب کرده بودن ، گفتم ” نه ممنونم ” و از بعدش عادتم شد کتابا رو دستم بگیرم مگر خیلی زیاد باشن.
پی نوشت: من هنوز نمیدونم این حرکت چقدر میتونه تأثیر گذار باشه ولی انجامش میدم فقط به این دلیل که آسیب آگاهانه ی بیشتری نزنم. ممکنه یکی بیاد بگه خب تو میخوای کمک کنی برو کتاب دیجیتال بخون کتاب کاغذی نخر. متاسفانه نمی پذیرم اینو و دلیلش هم سلیقه ی شخصیه شایدم بشه گفت خودخواهی. هنوز مطمئن نیستم.هدفم از نوشتن این پست، اون تناقض بزرگ بود! ولی اینو میدونم که دوست دارم کارایی بکنم که میتونه یکم فضا رو بهتر و قابل تحمل تر و دنیا رو جای بهتری برای زیستن بکنه.مثل نگهداری از ماهیا توی حوض، وقتی سرنوشتشون تُنگ سفره ی هفت سین یه خانواده بود که درکشون از این موجود، خوشگل شدن سفره لحظه ی تحویل سال بود و بس! برای من کتاب کاغذی یه “ارزش” محسوب میشه که قابل معامله نیست.
[/userpro_private]
۵ نظر
به نظرم اون پارچه تأثیرش بیشتر از نظر روانی مثبته و اون حس توجه به این نکته ای که اشاره کردی رو تو خیلیا به وجود میاره در حال حاضر و قبل از اینکه استفاده از پارچه یا حرکت های مشابه فراگیر بشه چه بخوای چه نخوای کتاب کاغذی کم و کمتر میشه …
کتاب کاغذی کم میشه یا کتابخون ها کم و کمتر میشن؟ البته میدونم وقتی تقاضایی نباشه عرضه ای هم نیست.
هر دو، علت اینکه کتابخون کم میشه رو فکر میکنم این باشه که سرعت زندگی کلا داره میره بالا و اطلاعات درست مثل لقمه های کوچیک آماده میشه فقط برای قورت دادن و کمتر یک کتاب کامل یک رمان قدیمی رو ممکنه بخونن ، اصولا فشرده سازی در تمامی وجوه زندگی دیاد خواهد شد مردم شاید به خلاصه ها و نقد ها شاید بسنده کنن ، کتاب کاغذی هم که خودت اشاره داشتی چرا کم میشه
منم موافقم با این حرکتا و سعی میکنم اجرا کنمشون اما مهمتر از خوده این حرکت اون دید و نگرشیه که تو ادما ایجاد میشه و میتونه تو جنبه های مختلف زندگیشون تاثیر مثبتی بگذاره…
ولی در مورد کتاب فقط و فقط ، کتاب کاغذی هنوز به بخاطر ندارم که تونسته باشم یک کتاب دیجیتال رو بیشتر از ده یا پانزده صحفه خونده باشم کلا به نظرم حس خوبی به ادم نمیده مثل خوردن یک نوشیدنی گرمه تو یک روز گرم تابستونی کیفی نداره??
موافقم حامد عزیز، اون تغییر در دیدگاه و نگرش در طولانی مدت میتونه روی مدل ذهنیشون تأثیر بگذاره.
در مورد خوردن نوشیدنی گرم توی تابستون، باید بگم که هیچ تشبیهی نمیتونست انقدر دقیق، حس من رو راجع به کتاب دیجیتالی بیان کنه. حسی که خودم نمیدونستم چیه و الان هرکی ازم بپرسه همین تشبیه رو بکار میبرم. مخصوصا نزدیک روزهای گرم تابستونه و برای همه ملموسه?