نزار قبانی از شاعرانیست که بسیار دوستش دارم.
کتاب «عشق ما روی آب راه میرود» را پنج سال پیش خواندم.
امروز اتفاقی دوباره چشمم به آن افتاد.
«یک شعر ناتمام» را از صفحه ی ٢١٢ همین کتاب، باهم بخوانیم:
به چه دردی میخورد که به تجربهام در عشق اعتراف کنم؟
مردم همیشه از عشق نوشتهاند،
داستانهای عاشقانهشان را بر دیوار غارها کشیدهاند
در هند روی ظرفهای سفالین،
روی عاج فیلها حکاکی کردهاند
در مصر روی پاپیروس سیاه قلم زدهاند
یا در چین با برنج..
با نذر و بخشش آن را اسراف میکردند.
من نه کشیشام نه معلم
باورم این نیست که
گلهای سرخ باید
عطر خوبشان را برای جهان توضیح دهند
پس از چه باید بنویسم؟
این عشق فقط و فقط تجربهی من است
این شمشیری است که تنهاییام را میشکافد
من در مرگ زندهترم.
۹ نظر
من چیزی از عشق مان
به کسی نگفتهام!
آنها تو را هنگامی که
در اشک های چشمم
تن میشسته ای دیده اند
نزار قبانی
چه انتخاب خوبی، ممنونم 🙂
شعر بسیار زیبایی بود فقط از لحاظ تاریخی سیلک کاشان بخاطر داشتن سفالینه های منقوش مشهور بوده نه هند
راستش من اطلاعات تاریخی ندارم و اینو نمیتونم باهات بحث کنم. ولی مرسی که گفتی. منبعش رو البته برام بفرست بیشتر و دقیقتر یاد بگیرم.
تو فصل های اول کتاب ایران پیش از اسلام نوشته گریشمن کامل توضیح میده سیر تحول سفال و منقوش شدنش رو و نقش هایی که روش هست رو و اینکه چطور سفال منقوش از سیلک به تمدن عیلام و سایر نقاط فلات ایران منتقل میشه
در واقع گریشمن میگه برای اولین بار در جهان باستان چرخ کوزه گری و سفالینه منقوش از سیلک کاشان پدید اومد و بعد به سایر نقاط راه یافت
ممنونم صادق جان
مرسی که اینهمه اطلاعات خوب رو بهم یاد میدی:)
به نام خدای عشق
بی شک اگر توانستیم چون نزار قبانی که علیرغم خودکشی خواهر عاشقش و مرگ فرزند نوجوانش و کشته شدن همسرش همچنان مضمون اصلی شعر زندگیمان عشق بماند.
شاید که جاوید بمانیم چون او
با درود و بدرود
درود بر شما
چقدر زیبا نوشتید
من هم معتقدم عاشق ماندن، کار هرکسی نیست.