«گفتوگوی چهارنفره: حق با منه، تو اشتباه میکنی» عنوان کتابی است از تیموتی ویلیامسن.
او فیلسوف بریتانیایی و استاد فلسفه و منطق در دانشگاه آکسفورد است. حوزههای تخصص ویلیامسن عبارتند از: معرفتشناسی، منطق فلسفی، فلسفۀ زبان و متافیزیک.
او در این کتاب تلاش کرده است با بهرهگیری از شیوهای که قدمت آن به افلاطون باز میگردد، یعنی گفتگو، رمانی درباره مسائل اساسی فلسفه و منطق بنویسد.
ویلیامسن در این کتاب گفتگویی خیالی میان چهار نفر ترتیب داده است. این چهار شخصیت بیش از آنکه هر کدام یک پرسوناژ باشند، یک جور تیپ و نماینده دیدگاه ویژهای هستند.
باب نماد انسانهای خرافاتی است، درواقع نماد انسانهایی با گرایش فکری پیشامدرن است که به جادوگری، چشم زخم، طلسم، پریان، اشباح و … معتقدند.
سارا فرزند وفادار روشنگری و یک عملگرای افراطی است، او نماد کسانی است که اعتقادات سنتی امثال باب را خرافات تلقی کرده و تنها به باورهای علمی معتقد است.
زک نماینده نسبیگرایان و به نوعی نماینده تفکر پستمدرن است. از دیدگاه او، باورهای باب و سارا در سطح معرفتی یکسانی قرار دارند و هیچ کدام بر دیگری برتری ندارند؛ چرا که گزارههای علمی نیز نوعی اسطوره به شمار میآیند.
و رکسانا مدافع تمامعیار عقلانیت منطقی است. و به تعبیری، بیش از همه نماینده طرز فکر خود ویلیامسن است.
رکسانا خط فکریای را پی میگیرد که میتوان گفت دقیقاً نقطه مقابل زک و نسبیگرایان است.
این چهار نفر در قطاری با یکدیگر همصحبت میشوند و دربارهی طیف گستردهای از موضوعات بهظاهر ساده اما فلسفی، مانند اختلافنظر، درستی و نادرستی، شناخت، باور، منطق، خطاپذیری، نسبیگرایی، مطلقگرایی، اخلاق، ارزشها، سیاست، آداب معاشرت، مفاهیم مبهم و واضح و چندین موضوع دیگر بحث میکنند.
هر کدام از شخصیتها از نقطه نظر خویش، دیدگاههای طرف مقابل را به چالش میکشد.
در اثنای همین انتقادها، خواننده میتواند هر یک از دیدگاهها را با هم مقایسه کرده و با نقاط قوت و ضعف هر کدام از این گروههای فکری آشنا شود.
شخصیتهایی که ویلیامسن در این کتاب انتخاب کرده، هر کدام در دوره تاریخی خاصی، پارادایم غالب تفکر بودهاند.
به عنوان مثال، جهانبینی سنتی باب در ادوار پیش از انقلاب علمی، وجه غالب تفکر بشری را تشکیل میداد.
از رنسانس به این سو، به تدریج تیپ فکری سارا جای جهانبینی سنتی را گرفت.
امروزه دیدگاههایی موسوم به نسبیگرایی رشد فراوانی یافته که محبوبیت روزافزون این تیپ فکری، اغلب مرهون تعبیرهای شبه علمی و سوءتفسیرهایی در آثار فیلسوفان معاصر بوده است.
و همین امر موجب شده تا فیلسوفان بزرگی نظیر ویلیامسن احساس خطر کرده و بر نقد نسبیگرایی پافشاری کنند.
بنابراین هدف عمده کتاب، نقد نسبیگرایی بوده است که به خوبی از پس آن بر آمده است.
ویلیامسن از زبان چهار شخصیت کتاب، تمام مرامها و مسلکهای فردی و جمعی را به چالش میکشد.
سارا کسی است که از لیبرالیسم انتقاد تندی میکند (اما همین فرد بعداً از حمله نظامی دول خارجی دفاع میکند)،
باب، علیه کمونیسم مثالی میزند و میخواهد آن را تعمیم دهد،
زک که پیشتر از لیبرالیسم دفاع کردهاست، علیه استدلال باب موضعگیری میکند
و رکسانا، به زیرکی در مواقعی که بحث به امور سیاسی و اجتماعی میکشد، حرفی نمیزند و یا حداقل نکته چشمگیری نمیگوید.
انگار خود نویسنده نیز میخواهد چنین باوری را القا کند که یک منطقدان تنها میتواند برای ما صورتبندی بحث را ارائه دهد اما قادر به موضعگیری در قبال امور نیست.
بخشهایی از کتاب گفتگوی چهارنفره تیموتی ویلیامسن:
… حرف من این است که نسبیگرایی مستلزم این نیست که کسی حق تحمیل دیدگاه خودش را نداشته باشد.
نسبیگرایی کاملاً بیطرف و خنثی است. اینکه حق انجام کاری را داشته باشیم یا نه موضوعی اخلاقیست.
مطمئناً این خلاف روح نسبیگرایی است که بگوییم قانون اخلاقی «درست» چه قانونیست.
اگر نسبیگرایی در خصوص مسائل ارزشی بیطرف باشد، پس از نظر نسبیگرا بین «رواداری بهتر از تعصبه» و «تعصب بهتر از رواداریه» هیچ فرقی وجود ندارد.
نسبیگرایی، فرد را با دیدگاه خودش تنها میگذارد تا فرد خودش تصمیم بگیرد که کدامشان بهتر است.
هیچ تناقضی در وجود یک نسبیگرای متعصب وجود ندارد، همونطور که در وجود یک نسبیگرای روادار وجود ندارد.
۵ نظر
خیلی می تونه جذاب باشه که در حین گفتگوی چند نفر خودت متوجه عقیده های متفاوت و نوع دیدگاهشون بشی و مدام در حین دیدن فیلم و یا خوندن کتاب در حال تایید یا نقد کردن باشی. بعد از تموم شدن اون احتمالا کمی به فکر فرو بریم و روی مساله قضاوت هامون هم کمی تامل کنیم.
در حین خوندن متن بیاد فیلم آشغال های دوست داشتنی افتادم. فیلمی که تفاوت عقیده های مختلف رو در یک خانواده و از زبان خودشون در بین گفتگوهایشان به نمایش گذاشت.
تایید و نقد کردن نه راستش.
بیشتر آشنایی با ظرافتهای کلامی و استدلالها و باورهای مختلف. این توی این کتاب پررنگتره. و برای من جذابتر.
من هر وقت فیلمی میخوام انتخاب کنم خلاصه داستان فیلم میخونم تا ببینم جذبم میکنه یا نه.
الان هم داستان این کتاب منو به شدت جذب کرد و خیلی خوشم اومد. قطعا به زودی میخرمش و میخونم
مرسی از این مطلب عالی😍
راستی فعلا یک عدد سارا هستم ؛)
دقیقا وقتی داشتم مینوشتمش برام قابل حدس بود که تو ازش خوشت میاد:)
منطق بخشبندی و طبقهبندی و بُعدبندی میکنه برامون.
سیستم روندها رو برامون میگه.
جفتش ساختار میسازه برامون از هر چیزی که با ابزار منطقی و سیستمی سنجش و ارزیابی بشه.
این کتاب ارزش خوندن رو داره.