کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

مُردن به دستِ بایدها

26 آبان 1395
مُردن به دستِ بایدها

.
هرچقدر هم از یکنواختی و تکرار فرار کنی ،
روزهایی در زندگی هستند که روزمرگی ،
تو را به حس رخوت دچار می کند و ذره ذره پژمرده شدن و مرگ تدریجی ات را به نظاره می نشینی .
اگر این حس برای مدت مدیدی به طول بیانجامد ممکن است مرگ حقیقی را به این اندک اندک فرسوده شدنِ روح ترجیح دهی
چرا که از مواجه شدن با ضعف ها و ترس هایت بیزاری .
در چنین مواقعی بهتر است بدانیم و بپذیریم
که مرگ و زندگی متضاد یکدیگر نیستند ؛ .دو نیمه ی تکامل دهنده ی یک بینش واحدند .
باید بپذیریم برخی چیزها باید بمیرند تا فرصت رشد و زندگی و شکوفایی به ما بدهند .
یادمان باشد تا زمانیکه بخواهیم چیزی را با چنگ و دندان و اصرار حفظ کنیم ، مرگ با سرعت بیشتری ما را تعقیب خواهد کرد .
باید بپذیریم برای تکامل روح ، عبور از فراز و نشیب های زندگی لازم است .
به طور مثال ، همیشه یک رابطه را نمی توان در بهترین حالت خود نگه داشت .
جاری باشیم و پذیرای تغییر ؛ تا فرصت رشد را به عشق و ارتباط از هرجنسی بدهیم و شجاعت و قدرت روبرو شدن با اتفاقات را بدست آوریم .
وگرنه پافشاری برای در اوج ماندن ،
مرگ سریع رابطه را بدنبال می آورد .

” اگر لازم بود گریه کن و برای لحظاتی از غم و .
غصه های وجودت میزبانی کن ؛
ولی پس از آن برخیز و زندگی کن .
با خودت شرط ببند که به ماندن عادت نکنی و مدام در حرکت باشی . ” .

پی نوشت :
در این فرصت باقی مانده ، تصمیم داری به دستِ چرایی و بایدها و نبایدهای خودساخته ات پژمرده شوی
یا برمی خیزی و بهترین کاری را که می توانی انجام خواهی داد ؟ .

 

۱ نظر
0
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
من گم شده بودم …
نوشته بعدی
ازدواج یا خودکشی ؟

۱ نظر

احسان میرزائی ۲۶ آبان ۱۳۹۵ - ۱۰:۱۷ ب٫ظ

بر می خیزیم و کاری که میتوانیم را ، انجام خواهیم داد.

ممنونم ازت بخاطر این پست تکان دهنده ات.
سپاسگزارم شهلای عزیز.?

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

پیمان‌نامه حقوق کودک

26 مهر 1401

در بابِ اهمیتِ آموزش (٣)

9 تیر 1396

داستان اندوه

30 مرداد 1401

رد پای تو به وقت دلتنگی

13 بهمن 1395

اضطراب منزلت

28 آبان 1397

جلوگیری از قطع درختان جنگل در کتابفروشی؟!

17 فروردین 1396

ما خیالِ یارِ خود را پیشِ خود بنشاندیم

10 اسفند 1396

در لباسِ مدرنیزاسیون

4 بهمن 1395

گاهی دیوانه بودن یادم می رود…

6 دی 1397

هر انسانی که نمی توانم دوستش بدارم ..

17 دی 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.