پیش نوشت: جاناتان مرغ دریایی،یکی از زیباترین کتاب هایی ست که خوانده ام. با اینکه نخستین بار،شش سال پیش بود که خواندمش ولی تا امروز هروقت نیاز به یک حال خوب دارم از میان کتاب هایم بیرون میکشم و در آن غرق میشوم. هروقت گذرم به کتابفروشی می افتد این کتاب،جزو اولین گزینه های هدیه دادن من به دوستانم است و خودم ترجمه های مختلفی از آن را خوانده ام. لذت بخش ترین تجربه ی خوانش جاناتان برای من،پارسال،یک روز موقع تماشای غروب خورشید بود که برای دوستی می خواندم و چه خوب است آدم، برای کتاب ها و داستان هایش یک شنونده ی خوب داشته باشد!
[userpro_private]
چیزی که شاید برای عموم، قابل تصور نباشد ولی تنها تو میدانی که همواره در کنار من، شبیه سالیوان در کنار جاناتان بودی!
.
جاناتان؛داستان مرغ دریایی ای ست که نمی خواهد مثل بقیه مرغان دریایی زندگی کند، می خواهد تندتر و بالاتر پرواز کند. اما همنوعانش تغییر را دوست ندارند و او را از جمع خود می رانند. اما به راستی، جاناتان تنها مانده است یا مرغانی که او را راندند؟
با هم قسمت کوتاهی از این کتاب را می خوانیم:
” یک روز مادرش پرسید: « چرا جان، چرا؟ چرا اینقدر برایت سخت است که مثل بقیه باشی؟ چرا پرواز در ارتفاع پایین را به پلیکان ها و آلباتروس ها نمی سپاری؟ چرا غذا نمی خوری؟ جان، از تو تنها پر و استخوان مانده!»
«مادر، برایم مهم نیست که پر و استخوان شده باشم، فقط دوست دارم بدانم چه کارهایی را می توانم در هوا انجام بدهم و چه کارهایی را نمی توانم. فقط همین . فقط می خواهم بدانم.»
پدر با مهربانی گفت: « ببین جاناتان، زمستان نزدیک است. قایق ها کم می شوند و ماهی ها به عمق آب می روند. اگر لازم است چیزی یاد بگیری درباره غذا و راه های به دست آوردن آن یاد بگیر. بدان که پرواز بسیار خوب است، اما فراموش نکن پرواز برای سیرکردن شکم است».
جاناتان مطیعانه حرف های پدر را تأیید کرد و چند روزی سعی کرد رفتارش مثل مرغان دیگر باشد. واقعا تلاش کرد.
و همانطور که در اطراف اسکله و قایق های ماهیگیری به طرف تکه های نان و ماهی شیرجه می زد، به جیغ و داد و جدال با دیگر مرغان پرداخت، اما فایده ای نداشت.
یک ماهی کولی را که به سختی به دست آورده بود، به میل خود برای مرغ پیر و گرسنه ای انداخت که به دنبال آن بود،
فکر کرد: « چه بیهوده! می توانستم این همه وقت را صرف یاد گرفتن پرواز کنم. چیزهای زیادی برای یادگرفتن وجود دارد.»
طولی نکشید که دوباره به خلوت خود در دور دست ها بازگشت: تمرین؛ دانسته هایش در اینباره بیشتر از تیزبال ترین مرغ دریایی جهان بود. ”
درباره ی نویسنده :
ریچارد دیوید باخ (به انگلیسی: Richard David Bach) خلبان و نویسندهٔ آمریکایی است که در سال ۱۹۳۶ در اوک پارک ایلینوی به دنیا آمد.
او از ازدواج با همسر اولش صاحب ۶ فرزند شد و چون اعتقادی به ازدواج نداشت از آنها جدا شد و رهایشان کرد.
یکی از فرزندانش، جاناتان، کتابی بنام «بر فراز ابرها» در مورد روابطش با پدری که هیچ وقت او را نشناخت، نوشته است.
از آثاری که به زبان فارسی ترجمه شده میتوان به کتابهایی از قبیل:
جاناتان مرغ دریایی (آذرپاد)، پندار، یگانه، گریز از سرزمین امن، هدیه پرواز و فراسوی ذهنم اشاره کرد که در بیشتر آنها، نویسنده به وسیله احساس پرواز در متنهای خود با خواننده ارتباط خوبی برقرار میکند و در مورد شناخت خود، انتخاب و اختیار و در نهایت حقیقت زندگی بحث میکند.
[/userpro_private]
۲ نظر
چه حس خوبی داره این کتاب
مرسی جاناتان جان بابت مرورش
?
واقعاً از میان یک میلیون پرنده تنها یکی مثل تو پیدا می شود. پیش تر ما از این هم کندتر راه را پیمودیم. از یک جهان به جهانی دیگر شبیه آن رفتیم و از یاد بردیم از کجا آمده ایم و اهمیتی هم ندادیم چه جهانی را در پیش داریم و برای لحظه زیستیم. میتوانی تصور کنی پیش از آن که برای نخستین بار به این اندیشه برسیم که جز زیستن، خوردن، جنگیدن و یا قدرت یافتن در فوج هدفی والاتر نیز وجود دارد. چند زندگی را پشت سر گذاشته ایم؟
زندگی را حس خوش و شادی و لذت میسازد. و غیر آن هرچه باشد ، زندگی نمیتوان نامش داد. چیزیست شبیه مردگی را زیستن.