Thinking Fast and Slow، که با نام تفکر، سریع و کند، به فارسی نیز ترجمه شده است، مجموعهای ارزشمند از پژوهشهای دنیل کانمن و همکار دیرینهاش آموس تورسکی، در حوزه قضاوت و تصمیمگیری است.
این کتاب به پنج بخش اصلی تقسیم میشود که در ادامه به بررسی برخی از قسمتهای مهم هر بخش خواهم پرداخت.
در بخش نخست کتاب، کانمن به دو سیستم اصلی تصمیمگیری در ذهن انسان اشاره میکند.
او با الهام از اصطلاحاتی که دو روانشناس با نامهای کیت استانوویچ و ریچارد وست، مطرح کردهاند این سیستمها را سیستم۱ و سیستم۲ نامگذاری و هریک را چنین تعریف میکند:
سیستم۱، به صورت خودکار و سریع و بدون نیاز به تلاش زیاد یا کنترل خودخواسته عمل میکند.
در واقع این سیستم در زمانهایی کار میکند که انسانها فعالیتی تقریبا بدون زحمت و ساده انجام میدهند. مثل درک اینکه یک شیء از شیئی دیگر دورتر است، پاسخ به سوال ۲+۲، یا برگشتن به سمت یک منبع صدا که به صورت ناگهانی و بلند شنیده میشود.
سیستم۲، در شرایطی استفاده میشود که فعالیتهای ذهنی، نیازمند تلاش، تمرکز یا انجام محاسبات پیچیده و زمانبر باشد.
محاسبه حاصلضرب ۱۷ در ۲۴، آماده شدن قبل از شلیک داور در آغاز مسابقه یا شمارش تعداد حرف «آ» در یک متن یک صفحهای، نمونهای از این فعالیتها هستند.
کانمن سپس توضیح میدهد که موضوع اصلی این کتاب، تداخل این دو سیستم است.
در واقع، ایده کتاب این است که سیستم۱ که احساساتیاند و بدون هیچ زحمتی شکل میگیرند، تبدیل به منبع اصلی انتخابهای سیستم۲ میشوند.
در ادامه، کانمن به توضیح مسأله «توجه و تلاش» میپردازد.
او توضیح میدهد که انجام چندین فعالیت به صورت همزمان یا نگهداشتن چندین فکر در یک زمان برای انجام کارهای متفاوت نیازمند توجه و تلاشی بسیار زیاد است.
او به زیبایی به عبارت Pay Attention در زبان انگلیسی اشاره میکند که به معنی «توجه کن» است.میدانیم که واژه Pay در زبان انگلیسی به معنی «پرداخت کردن» است که برای منابع محدود مثل پول نیز استفاده میشود.
کانمن میگوید که این عبارت دقیقا بجاست و به این معنا بوده که «توجه» انسانها مانند پول، منبعی محدود است که اگر بیشتر از میزان موجودش مصرف شود، انسان را دچار مشکل میکند.
در قسمت دیگری از بخش اول، کانمن با اشاره به تحقیقات روی بامیستر توضیح میدهد که از آنجایی که فعالیتهای پرزحمت (مثل پرهیز از واکنشهای احساسی بعد از تماشای فیلمی تکاندهنده یا رفتار با شخصی از نژاد متفاوت برای کسانی که استریوتایپ دارند) نیازمند خودکنترلی زیادی هستند به سیستم۲، فشار زیادی میآورند.
در نتیجه افراد پس از این تخلیه ذهنی، انگیزه خود را برای انجام فعالیتهای دشوار دیگر از دست میدهند؛ حتی اگر وادار به انجام آن باشند.
در ادامه این بحث، کانمن به مفهوم مهمی به نام «دستگاه تداعیگرا» (Associative Machine) اشاره میکند که در واقع هسته اصلی سیستم۱ را تشکیل میدهد و در هر لحظه، تصویری منسجم را از آنچه در اطراف ما میگذرد میسازد. مثلا تصویری که ما در مواجهه با کلماتی مانند «موز» یا «استفراغ» پیدا میکنیم.
یکی از مفاهیمی که دنیل کانمن در کتابش در مورد آن حرف میزند مفهوم «پرسش اکتشافی» است. این پرسش که توسط سیستم۱ ایجاد میشود در برابر یک «پرسش اصلی» که پاسخ پیچیدهای دارد، مطرح میگردد.
خیلی اوقات پیش میآید که ما بدون داشتن دلیل مشخص از یک شخص خوشمان میآید یا در مورد او یک برداشت خاص پیدا میکنیم.
فرض کنید میخواهیم در خصوص «میزان محبوبیت رئیس جمهور در شش ماه آینده» تحلیلی ارائه کنیم. پاسخ به این پرسش بسیار دشوار و مستلزم تحقیق و بررسی فراوانی است. بنابراین طی فرآیندی که کانمن آن را «جابجایی پرسشها» مینامد، به جای پرسش اصلی، یک پرسش اکتشافی مطرح میکنیم:
«محبوبیت رئیس جمهور در حال حاضر چقدر است؟»
پاسخ به این پرسش که پرسش سادهتری نسبت به سؤال اصلی است، معمولاً بسیار سریع و ساده داده میشود. کانمن نام این پاسخدهی سریع را «تفنگ ساچمهای ذهنی» میگذارد.
در بخش دوم کتاب تفکر، سریع و کند، دلایلی که انسان را به سمت پرسشهای اکتشافی، فکر کردن با دستگاه تداعیگرا و دوری از «تفکر آماری» میکشاند مورد بررسی قرار میگیرند.
از جمله مواردی که در بررسی این پدیده توضیح داده شدهاند، «قانون اعداد کوچک» و «اثر لنگر» (Anchoring Effect) است.
قانون اعداد کوچک توضیح میدهد که چگونه افراد با وجودی که میدانند نمونههای بزرگ آماری، دقت نتیجهگیریها را افزایش میدهد مدام تمایل دارند از نمونههای کوچک استفاده کنند.
برای توضیح اثر لنگر نیز کانمن مثال جالبی میزند. او و تورسکی در آزمایشی از تعدادی دانشجو میخواهند که چرخ یک وسیله قرعهکشی را که فقط روی اعداد ۱۰ و ۶۵ میایستد بچرخانند و گروهی دیگر این اعداد را یادداشت کنند.
سپس دو سؤال از آنها مطرح میکنند:
۱.درصد ملتهای آفریقایی در میان ملل متحد از عددی که همین الان نوشتید بیشتر است یا کمتر؟
۲.نزدیکترین حدس شما در مورد درصد آفریقاییها در ملل متحد چیست؟
نتیجه جالب بود. با اینکه در چرخ قرعهکشی هیچ اطلاعات دیگری جز شماره اعداد وجود نداشت، میانگین افرادی که در پاسخ به سوالات از اعداد ۱۰ و ۶۵ درصد استفاده کردند به ترتیب ۲۵ درصد و ۴۵ درصد بود.
در واقع اثر لنگر زمانی رخ میدهد که افراد از یک پدیده هیچ اطلاعات عددی در ذهن ندارند اما بنا به اطلاعاتی که قبلا دریافت کردند(که ممکن است کاملا بیربط به آن پدیده باشد) ارزش عددی مشخصی برای آن پدیده درنظر میگیرند.
با وجود آنکه به نظر میرسد تنها چالش در این زمینه تلاش برای جلوگیری و برطرف کردن موانع تفکر آماری است، اما بخش بعدی کتاب، به ما میگوید که به کارگیری تفکر آماری نیز آنقدرها آسان نیست. به همین جهت،
در بخش سوم کتاب تفکر، سریع و کند، دنیل کانمن به توضیح برخی از «خطاهای شناختی»ای میپردازد که افراد در استفاده از تفکر آماری به آن دچار میشوند.
خود کانمن در کتابش این نکته را تذکر میدهد که نگاه او در این بخش کتاب به طور کلی برگرفته از نظرات نسیم طالب، در کتاب معروف «قوی سیاه» است.
کانمن از مفهومی که طالب، تحت عنوان «سفسطهی روایت» (Narrative Fallacy) مطرح کرده، وام میگیرد و توضیح میدهد که آنچه که بسیاری از ما در توضیح رویدادها بیان میکنیم چیزی از جنس «توجیه بعد از وقوع» است.
کانمن میگوید که از بسیاری از افراد شنیده است که گفتهاند: «پیش از بحران اقتصادی سال ۲۰۰۸ میلادی، من میدانستم که این اتفاق رخ خواهد داد».
کانمن معتقد است که واژهای که باید از این جمله حذف شود «میدانستم» است. ممکن است که برخی «تصور» کرده بودند که بحران در راه است اما «نمیدانستند». اگر اکنون میگویند «میدانستند» صرفاً به این دلیل است که این رویداد، در صحنه واقعی زندگی اتفاق افتاده است.
این بخش از کتاب تفکر، سریع و کند، شامل شش فصل است که در هر فصل کانمن به بررسی خطاهای رایج شناختی میپردازد.
در بخش چهارم کتاب، با عنوان «انتخابها» (Choices)، دنیل کانمن ضمن تشریح «نظریه چشمانداز ، توضیح میدهد که چرا انتخابهای انسان، منطقی نیست و از قواعد عقلانی پیروی نمیکند.
نظریه چشم انداز (Prospect Theory) در واقع نظریهای بود که کانمن و تورسکی در نقد «نظریه منفعت» و نظرات یکی از کسانی که تحقیقات زیادی روی نظریه منفعت انجام داده، یعنی دنیل برنولی، مطرح کرده بودند. برای روشن شدن تفاوت میان این دو نظریه و خطاهای برنولی، کانمن مثالی میزند:
فرض کنیم «اکنون و در زمان حال»، آنتونی یک میلیون، و بتی چهارمیلیون دارایی دارد.
حال فرض کنیم که به هردوی آنها دو پیشنهاد میشود که یکی در قالب «شرطبندی» و دیگری در قالب «دریافت یک مبلغ قطعی» است (در واقع دارایی کنونی آنها با مبلغ بیان شده در یکی از گزینههای زیر عوض شود)
شرطبندی: احتمال داشتن یک میلیون یا چهار میلیون
مبلغ قطعی: داشتن دو میلیون بدون چون و چرا
اگر نظریه منفعت و قانون برنولی را ملاک قرار دهیم، بتی و آنتونی بایستی انتخابهای یکسانی داشته باشند و گزینه دوم را انتخاب کنند که بدون خطر و ریسک است. اما واقعیت این است که چنین نیست و اینجا جایی است که کانمن معتقد است نظریه برنولی شکست میخورد.
او توضیح میدهد که مدل برنولی در توضیح انتخاب بتی و آنتونی از این جهت ناتوان است که متغیر بسیار مهمی را نادیده میگیرد که کانمن آن متغیر را «نقطه بازگشت» مینامد.
منظور کانمن از نقطه بازگشت در واقع «شرایط اولیه»ای است که این آزمایش در آن رخ میدهد. یعنی «داراییهای ابتدایی و اکنون بتی و آنتونی»
احتمالا شما هم حدس زدهاید که بر اساس نظریه چشمانداز کانمن، در ذهن هریک از این دو نفر چه میگذرد.
آنتونی(که در حال حاضر یک میلیون دارد) با خود میگوید اگر پیشنهاد قطعی دریافت دو میلیون را بپذیرد درآمدش دو برابر میشود.
از طرفی با انتخاب شرطبندی، اگر یک میلیون بدست بیاورد داراییاش تفاوتی نمیکند و اگر چهارمیلیون بدست آورد داراییاش «چهار برابر» میشود.
بتی(که اکنون چهار میلیون دارد) نیز با خود میگوید که اگر پیشنهاد قطعی را قبول کند و فقط دو میلیون داشته باشد، داراییاش «نصف» میشود. اما در صورت پذیرفتن شرطبندی، اگر یک میلیون بدست آورد سه چهارم داراییاش از دست میرود.
اما ممکن است این شانس را داشته باشد که چهارمیلیون برنده شود که در آن صورت حداقل فایدهاش این است که چیزی را از دست نداده است»
بنابراین، پیچیدگی این وضعیت ممکن است باعث شود تا هریک از آنها دست به انتخابهای متفاوتی بزنند.
و بخش پنجم کتاب تفکر، سریع و کند، در مورد تفاوت میان دو «خود»، یعنی «خود تجربهکننده» و «خود به یادآورنده» است
که قبلا در موردش صحبت کردم و سخنرانی کانمن در تد در این خصوص را نیز باهم بررسی کرده بودیم.
کتاب تفکر، سریع و کند ، دو ضمیمه نیز دارد که دو مقاله از کانمن و تورسکی است. نخستین مقاله در مورد «قضاوت در شرایط عدم قطعیت» و دومی در مورد تأثیر «چارچوبها» (Frameworks) در قضاوت و تصمیمگیری انسانهاست.
کتاب تفکر، سریع و کند، امروزه یکی از اصلیترین منابع حوزه تصمیمگیری است. کتابی که با تکیه بر تعداد زیادی از پژوهشها و آزمایشها،به ما یادآوری میکند که؛
برخلاف تصور رایج، تصمیمگیریها و قضاوتهای انسانی لزوماً منطقی نیستند و خطاهای جدی و مهمی در این تصمیمگیریها تأثیر گذارند. البته حذف کامل این خطاها، چنانکه خود کانمن در بخش نخست کتاب به آن اشاره میکند، احتمالا مقدور نیست.
اما شناسایی آنها میتواند به ما کمک کند تا تلاش کنیم در موقعیتهایی که امکان بروز این خطاها وجود دارد، تا جایی که ممکن است از مرتکب شدن آنها اجتناب کنیم.