کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

آیا فرار از ابهام و عدم شفافیت، ریشه تکاملی دارد؟

2 آذر 1397
آیا فرار از ابهام و عدم شفافیت، ریشه تکاملی دارد؟

ما معمولاً از قرارگرفتن در وضعیت ابهام، احساس ناامنی می‌کنیم. با تمام توان تلاش می‌کنیم تا هرچه زودتر از آن حال و هوای مه‌آلود خارج شویم و به شفافیت برسیم و فکت‌ها (واقعیات) را ببینیم. 

دلیل این ناامنی و حس بد، این است که ذهن ما ابهام را دوست ندارد.

اگر بخواهیم دلیلش را جستجو کنیم تقریبا ردپای اجدادمان را به وضوح در این موضوع می‌بینیم. 

بشر برای بقا و حفاظت از خود، مراقب کوچکترین حرکت و تهدیدی در محیط اطرافش بوده و دائما احساس خطر و ناامنی می‌کرده و با کمترین بی‌دقتی، توسط حیوانات و یا خطرات دیگر کشته و نسلش منقرض می‌شده. 

او بخاطر اینکه مجبور بود امنیت خود و خانواده‌اش را تأمین کند، باید به کوچکترین علائم هشیار می‌بود و بدبینانه مراقب دنیای اطرافش بود.

 به همین دلیل، مغز ما از همان نخستین روزهای پیداش آدم بر زمین، یادگرفته دنیای اطراف خودش را رمزگشایی کند و هرچه سریع‌تر از ابهام به سمت فکت حرکت کند و حاشیه امنی برای خودش بسازد. 

با هربار یافتن فکت، به محیط اطرافش مسلط می‌شد و با هر ابهام، زنگ خطری در ذهنش ایجاد می‌شد که یا بجنگد و یا هرچه سریعتر فرار کند. 

این رمزگشایی پرتکرار روزانه آدم، او را به ایجاد و تقویت تخیل سوق داد. مثلا با شنیدن صدایی از دور باید حدس می‌زد که همان پرنده‌ایست که می‌تواند امروز به عنوان طعمه، شکارش کند. 

یا با حرکت چیزی در پشت علفزار و بوته‌ها،حدس می‌زد حیوان درنده‌ای آنجا کمین کرده و فرار می‌کرد که اگر نمی‌کرد مسلما شکار می‌شد. پس او مجبور بود بدبین باشد و این بدبینی و قوهٔ تخیل به او امکانی برای بقا می‌داد. 

بنابراین ذهن ما بر پایه حدسیات و قوه تخیل و بدبینی حاصل از ناامنی و بطور کل، «خطاهای‌شناختی» تصمیم‌گیری می‌کند. 

انسان، مادامی که به دنیای اطرافش مسلط باشد و احساس امنیت کند می‌تواند بر اساس فکت‌ها عمل کند، در غیر اینصورت گرفتار همان حالت ذهنی و خطاهای گوناگون می‌شود بدون اینکه خودش چندان از آن مطلع باشد.( شبیه یک سوییچ ذهنی سریع از حالت امنیت به وضعیت تهدید). 

حالا ما جامعه‌ای هستیم با پیشینه تاریخی ناامن و در وضعیتی که چه از لحاظ موقعیتی چه از لحاظ اقتصادی، اطمینان‌خاطر را تجربه نمی‌کنیم.

بر همین اساس ما به فکت‌ها توجه نمی‌کنیم و این در تمامی ابعاد زندگی نمود پیدا کرده، از روابط دوستی و عاطفی گرفته تا روابط کاری. برای ما آدم‌ها دو دسته شده‌اند: یا در منافع باهم شریک هستیم یا دشمن به حساب می‌آیند و به همین دلیل روز به روز بیشتر شاهد فساد و جرم و بی‌عدالتی و عدم امنیت هستیم چون لبریز از ایدئولوژی‌ها،باورها و موضع‌گیری‌های صلب و کاذب هستیم و بر همان اساس نیز عمل می‌کنیم و «واقعیات» در این ساختار، به گوشه‌ای رانده شده و خاک می‌خورد.

پیشنهادم این است که بیشتر به ذهن و نوع کارکردش و خطاهای شناختی آگاهی داشته باشیم و با هشیاری تلاش کنیم مانع از تصمیم‌گیری‌های اشتباه شویم و با رفتار بر اساس حدسیات و نه فکت‌ها، هرچه بیشتر در این لغزش‌گاه‌های فکری و خرافات و برداشت‌های ذهنی سقوط نکنیم. 

پی‌نوشت:قبلا در وبلاگ «روانشناسی‌اجتماعی» به بهانه معرفی کتاب‌های کانمن، اریلی و بیزرمن، بارها در مورد کارکرد ذهن و تصمیم‌گیری باهم صحبت کردیم:

نابخردی‌های پیش‌بینی‌پذیر- نوشته دن اریلی

جنبهٔ مثبت بی‌منطق‌بودن-نوشته دن اریلی

تفکر،سریع و کند- نوشته دنیل کانمن

 مدیران و چالش‌های تصمیم‌گیری- نوشته ماکس بیزرمن

۱ نظر
13
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
هدف گذاری
نوشته بعدی
توافق با خود – ویلیام یوری

۱ نظر

بامداد ۱۲ آذر ۱۳۹۷ - ۱۱:۳۰ ق٫ظ

شهلای عزیز

خوندن این نوشتت، اساسا منو به فکر واداشت. خیلی اوقات، حدس ها و ابهاماتِ ما، نتیجۀ برداشت ها یا بهتر بگم، سوبرداشت های ماست و همین برداشتهای اشتباه رو، مبنای نتیجه گیری ها و تصمیماتمون قرار میدیم و مثلِ اینکه بخوایم با یه نقشۀ غلط، به مقصد برسیم؛ قطعا به مقصد و هدف اشتباهی میرسیم. همونطور که خودن بارها در وبلاگِ عالیِ روانشناسی اجتماعیت به خطاهایِ شناختی بشر اشاره کردی، همین ابهام ها و سوبرداشت های ما که مبنا و اساسِ تصمیم گیری های ماست، به سایر تصمیمات و تدوینِ استراتژی هامون در روابطِ اجتماعیِ ما، تعمیم داده میشه و عملا پایه و اساسِ بسیاری از اشتباهاتِ خرد و کلانِ ما میشه. ولی، قطعا توجه به ابهامات و تردیدها، همونطور که گفتی، رازِ بقای بنی بشر بوده و تونسته کمک های شایانی به بقایِ بشر بکنه. توی پرانتز بگم، واقعا از ابهام و تردید بیزارم و اگه توی روابط ریشه بزنه، جونِ آدم رو می گیره. ممنون از مطالبِ عالیت شهلای عزیز

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

و‌من آن روز را انتظار می‌کشم…

15 اسفند 1396

سمبلیسم مو و مفهوم قدرتمند زن، زندگی، آزادی

16 مهر 1401

بیست و هفت سالگیِ مقدس

14 دی 1395

می دویدم … میان گندمزاری بی انتها

28 اسفند 1396

اولسبلنگا و ماسال : خاطرهٔ ساعت ها فلو...

8 اردیبهشت 1397

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

22 اسفند 1396

مسافر

12 اسفند 1401

کنش‌های تاریخی، فرایندهای خودکار و معجزه!

6 دی 1401

کم خوابی و تصمیمات غیراخلاقی

4 فروردین 1397

من گم شده بودم …

21 آبان 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.