کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

ارغوان – هوشنگ ابتهاج

۱۵ فروردین ۱۳۹۹
ارغوان – هوشنگ ابتهاج

تصمیم گرفتم یک تا دو روز در هفته، اشعاری که با آن‌ها زندگی کردم را معرفی کنم تا این بار همراه دوستانم بخوانیم.

شعر ارغوان هوشنگ ابتهاج، شاهکاری بی‌نظیر است. ۵سال است که شبانه‌روز و در هرخلوت و سفری همراه من است.

بیشتر با صدای علیرضا قربانی این شعر را گوش داده‌ام و یا با صدای خودم در هیاهوی سرم.

به طرز عجیبی وقتی می‌خوانمش گویا تار و پود وجودم به این درخت بسته می‌شود. چونان شاعر.

دلتنگ می‌شوم

بی‌قرار می‌شوم

و لحظاتی فلو شدن را با تمام وجود تجربه می‌کنم.


ارغوان،
شاخه همخون جدا مانده من
آسمان تو چه رنگ است امروز؟
آفتابی‌ست هوا؟
یا گرفته‌است هنوز؟

من در این گوشه که از دنیا بیرون است
آفتابی به سرم نیست
از بهاران خبرم نیست
آنچه می‌بینم دیوار است
آه این سخت سیاه
آن چنان نزدیک است
که چو بر می‌کشم از سینه نفس
نفسم را بر می‌گرداند

ره چنان بسته که پرواز نگه
در همین یک قدمی می‌ماند
کورسویی ز چراغی رنجور
قصه‌پرداز شب ظلمانی‌ست
نفسم می‌گیرد
که هوا هم اینجا زندانی‌ست
هر چه با من اینجاست
رنگ رخ باخته است
آفتابی هرگز
گوشه چشمی هم
بر فراموشی این دخمه نینداخته است.

اندر این گوشه خاموش فراموش شده
کز دم سردش هر شمعی خاموش شده
باد رنگینی در خاطرمن
گریه می‌انگیزد
ارغوانم آن‌جاست
ارغوانم تنهاست
ارغوانم دارد می‌گرید…

چون دل من که چنین خون آلود
هر دم از دیده فرو می‌ریزد

ارغوان
این چه رازی‌ست که هر بار بهار
با عزای دل ما می‌آید؟
که زمین هر سال از خون پرستوها رنگین است
وین چنین بر جگر سوختگان
داغ بر داغ می‌افزاید؟

ارغوان پنجه خونین زمین
دامن صبح بگیر
وز سواران خرامنده خورشید بپرس
کی بر این درد غم می‌گذرند؟

ارغوان خوشه خون
بامدادان که کبوترها
بر لب پنجره باز سحر غلغله می‌آغازند
جان گل رنگ مرا
بر سر دست بگیر
به تماشاگه پرواز ببر
آه بشتاب که هم پروازان
نگران غم هم پروازند

ارغوان بیرق گلگون بهار
تو برافراشته باش
شعر خون‌بار منی
یاد رنگین رفیقانم را
بر زبان داشته باش؛
تو بخوان نغمه ناخوانده من
ارغوان شاخه همخون جدا مانده من…

 

 

ارغوان را با صدای خود شاعر بشنوید:

 

 

و با صدای علیرضا قربانی:

 

 

۷ نظر
12
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
فلو شدن – نهایت رضایت و شادی
نوشته بعدی
گرگ‌ها و سگ‌ها

۷ نظر

سمیه ۱۵ فروردین ۱۳۹۹ - ۸:۵۵ ب٫ظ

چقدر عالی🌹🌹🌹دو روز در هفته باشه لطفا

پاسخ
صادق ۱۵ فروردین ۱۳۹۹ - ۸:۵۸ ب٫ظ

خیلی شعر عجیبیه نخونده بودمش تا حالا چه تصویر سازی عجیب و قوی داره سایه برای من این بیت شعر بود همیشه 

سایه ز آتشکده ی ماست فروغ مه و مهر 

وای از این آتش روشن که به جان من و دوست 

پاسخ
برهانی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۰:۴۴ ق٫ظ

آسمانی به سرم نیست نه آفتابی به سرم نیست

پاسخ
آه از آن رفتگان بی‌برگشت | کوچ - شهلا صفائی ۲۶ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۸ ب٫ظ

[…] هفته گذشته،‌ شعر ارغوان ابتهاج را باهم خواندیم.(+) ۰ نظر ۰ فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین […]

پاسخ
امید هیچ معجزی ز مرده نیست.. | کوچ - شهلا صفائی ۳۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۳ ب٫ظ

[…] ارغوان […]

پاسخ
تاسيان _ هوشنگ ابتهاج | کوچ - شهلا صفائی ۳۱ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۰:۰۹ ب٫ظ

[…] منزل شخصی سایه، ارغوان است. دلیل این نام گذاری وجود درخت ارغوان معروفی در حیاط […]

پاسخ
آسمان تو چه رنگ است امروز؟ | کوچ - شهلا صفائی ۱۲ آذر ۱۳۹۹ - ۶:۵۳ ب٫ظ

[…] گوشی‌ام را برداشتم و سومین آهنگ را play کردم. ارغوان. […]

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

باز هم بهار را به من هدیه دادی

۲۹ اسفند ۱۳۹۵

رد پای تو به وقت دلتنگی

۱۳ بهمن ۱۳۹۵

روزهای مه آلود

۸ بهمن ۱۳۹۵

در ستایش تنهایی

۲۷ آذر ۱۳۹۸

رویاها باید به مقصد برسند

۲۱ تیر ۱۳۹۷

فاصله گرفتن لزوماً به معنای انزوا طلبی نیست.

۱۴ فروردین ۱۳۹۶

من خودم جهانم را خلق می کنم.

۱۳ اسفند ۱۳۹۵

و‌من آن روز را انتظار می‌کشم…

۱۵ اسفند ۱۳۹۶

کم‌ترین تحریری از یک آرزو این است…

۲۶ مرداد ۱۳۹۹

برای آیندگان

۱ اردیبهشت ۱۳۹۹

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کافه کتاب (۶۱)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۴۸)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • اخبار و اطلاعات چه تأثیری روی مغز ما می گذارند؟
  • از هیچ به سوی هیچ…
  • ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • همزاد
  • آسمان تو چه رنگ است امروز؟
  • پشت پرده ریاکاری – دن اریلی
  • آواز غم
  • Mindset (مدل ذهنی) – کارل دوئک
  • جهنم ما دیگران‌اند…
  • پارادوکس زمان – فیلیپ زیمباردو

دیدگاه ها

  • فاشیسم مدرن | حسین کریمی در شبکه های اجتماعی و فاشیسم مدرن
  • فاخر در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • شهلا صفائی در شبکه های اجتماعی و فاشیسم مدرن
  • شهلا صفائی در اصیل بودن خوب است یا نه؟
  • شهلا صفائی در آسمان تو چه رنگ است امروز؟
  • شهلا صفائی در Mindset (مدل ذهنی) – کارل دوئک
  • شهلا صفائی در ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • فاطمه در ذهن داستان‌گو و مغز خطاساز ما، واقعیت‌های دنیا را چگونه تحلیل می‌کند؟
  • شهلا صفائی در در ستایش تنهایی
  • تفکر نقادانه و خلاقانه | کوچ - شهلا صفائی در استعداد ذاتی چقدر مهمه توی رشد ما آدما؟

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.