کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

وقتی دونده بودم

7 اسفند 1396
وقتی دونده بودم

زندگی مانند دویدن در جادهٔ دوی استقامت است.
آدم باید توانش را تا لحظهٔ آخر میان مسافت تقسیم کند. به جایی می‌رسد که دیگر جسمش در اختیارش نیست ولی همچنان می‌دود؛ چون می‌داند هرگز نباید متوقف شود.
سالها پیش وقتی دونده بودم فهمیدم برای اینکه یک بازندهٔ حتمی باشم کافیست میان دویدن، قدم بزنم به امید نفس تازه کردن تا دوباره ادامه دهم.
یکبار اینکار را کردم؛ بعد تعادل جسمی و روانی‌ام بهم خورد و دیگر بزور خودم را می‌کشاندم به سمت خط پایان.
مسابقهٔ دوی استقاومت بنظر من یکی از دشوارترین مسابقات است، وقتی برنده می‌شوی تمام خستگی از تنت در می‌رود و وقتی می‌بازی کل خستگی به جانت می نشیند ولی یک چیزی را خوب می‌دانی
اینکه هرگز قدم نزنی و لحظات آخر، با تمام توان و سرعتت بدوی.

در زندگی نیز لحظات زیادی وجود دارد که خسته و‌ درمانده می‌شویم و وسوسهٔ نفس تازه کردن، ممکن است ما را از ادامهٔ مسیر بازدارد.

من می‌گویم باید ادامه داد، حتی به قدر یک قدم بیشتر! آنجاست که چشمانت به روی برههٔ جدیدی از آگاهی به این زندگی باز می‌شود و تا چشم بهم بزنی به خط پایان رسیدی.

اگر بایستی، به خودت می‌بازی؛ چرا که نه زمان از حرکت بازمی ایستد و نه زندگی منتظر تو می‌ماند.

شاید یکی از راه‌هایی که باعث می‌شود برد و باخت مطرح نباشد، لذت بردن از جادهٔ مسابقه است و این شاید ارزشمندترین هدف باشد!

همانگونه که روزهای بسیاری دست گذشته را رها کردی و آینده را به حال خود گذاشتی و فقط اطرافت را با دقت بیشتری نگاه کردی و «لحظه» را در دستانت فشردی.

پس تنها به قدر یک قدم بیشتر …

 

۱ نظر
10
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
چه بپرسیم و از چه کسانی بپرسیم؟
نوشته بعدی
چیزی به نام «دورکاری» وجود نخواهد داشت.

۱ نظر

لیلا خالوزاده ۱۱ اسفند ۱۳۹۶ - ۰:۰۱ ق٫ظ

❤❤اگر بایستی، به خودت می‌بازی؛ چرا که نه زمان از حرکت بازمی ایستد و نه زندگی منتظر تو می‌ماند.??

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

می خواهم شمعی روشن کنم…

12 فروردین 1396

جهنم ما دیگران‌اند…

15 مهر 1399

رابطه ی نامبارک مرید و مرادی

9 بهمن 1395

الان نه؛ بعداً !

4 اردیبهشت 1396

روز مقدسِ جنون

14 اسفند 1396

هرچه بادا باد

30 آذر 1401

سه هزار و پانصد قدم- احوالات

16 دی 1401

رد پای تو به وقت دلتنگی

13 بهمن 1395

چرا زور واقعیت ،‌ به ذهن آدم نمی‌رسه؟

25 آذر 1398

هیچ نظر درست و غلطی وجود ندارد.

11 اسفند 1395

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۰)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۰۸)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
  • هنر در عصر ظلمت
  • نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)
  • سفرها قابله‌ی افکارند…
  • پناه بر خیال
  • سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • میعاد در لجن

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • صادق در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • ابی در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات | کوچ - شهلا صفائی در با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سمیه در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • ابی در هنر در عصر ظلمت

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.