کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

خانه ی فرهنگ و هنر “واژه”

۱۵ بهمن ۱۳۹۵
خانه ی فرهنگ و هنر “واژه”

امروز تصمیم گرفتم با جمعی از دوستان همفکرم بریم کافه واژه. یا اگه دقیق تر بگم میشه “خانه ی فرهنگ و هنر واژه”.
پیشنهادش با من بود.گویا همگی از جاهای تکراری خسته بودیم و ترجیح دادیم مسیر را دور کنیم ولی جای جدیدی را ببینیم.

به نظرم یک انتخاب خوب بود چون به محض ورود، آن فضای قدیمی و چیدمان صمیمی اش با انبوه گلدان ها و حیاط باصفایش، طراوت و تازگی زیادی به جانم ریخت.
بی اختیار می خندیدم. بقدری که دوستانم از خنده های بی دلیل من به خنده می افتادند.
جایی که بودیم، هم یک کتابخانه داشت که میشد کتابی برداشت و با فراغ بال و آسودگی گوشه ای نشست و غرق در آن شد، هم کافه ای داشت که گرمی آن به گرمی دل هایی بود که گرد هم جمع شده بودند برای تجربه ی یک عصر زمستانی بی نظیر و یا دو نفره هایی که زمزمه های عاشقانه شان میان موسیقی و تازگی آن فضا گم میشد.
یک اتاق دیگر هم داشت برای جمع شدن دوستان کنارهم برای معاشرت و یا کارهای گروهی. مثل کسانی که دلشون میخواست طرحی بکشند و یا دانشجوهایی که میخواستند کارهای درسیشون رو باهم انجام بدند.

ما ایندفعه کافه رو انتخاب کردیم بعد از سفارش، تصمیم گرفتیم استوژیت(STOGITE) بازی کنیم. تجربه ی خیلی باحال و دوست داشتنی ایه این بازی و کلی تخیل و ذهن رو درگیر می کنه. البته اگه کسی مثل من توی اون جمع نباشه که با روایت های عجیب غریبش،دادِ همه رو در بیاره و بازم قهقهه بزنه.
استوژیت ترکیبی از قدرت تخیل و ذهن خوانی ست و جاهایی که میدیدم دوستانم سعی میکنند با توجه به مدل ذهنی من، کارتم رو حدس بزنند لذت می بردم و می خندیدم. البته به موقعش جانانه تلافی میشد. من که باختم ولی واقعا “بازی” کردم و نتیجه برام چیزی از ارزش های بازی کم نکرد:))
بعد از بازی هم یه گپ خوب داشتیم که برام کلی حس خوب و ارزش افزوده داشت و حالم رو بهتر کرد.
دوستان نزدیکم به خوبی میدونن من معمولاً توی جمعی که ارزش افزوده ای برام نداشته باشه شرکت نمیکنم و امروز خوشحال بودم از بودن با کسانی که جنس دغدغه ها و افکارمون بهم نزدیک بود.

.

از نگاه دوربین:

IMG_1968 IMG_1969 IMG_1970 IMG_1971
.
آدرس: خیابان انقلاب_ بین وصال و قدس_ خیابان اسکو_ پلاک ١٣.
.
پی نوشت: امیدوارم اشتباهاً وارد تونل توحید نشید که بعدش تا برسید به یه دوربرگردون، خودش یه مسافرته.
ما که داشتیم به جای کافه به بهشت زهرا نزدیک میشدیم و توی ماشین فاتحه هم خوندیم.

۱ نظر
1
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
هر از گاهی باورهایمان را ویرایش کنیم.
نوشته بعدی
درون خویشتن

۱ نظر

مریم ۱۵ بهمن ۱۳۹۵ - ۱۱:۴۴ ق٫ظ

کاش ما آدما همیشه میدونستیم برای جدا شدن از هر آنچه در لحظه درگیرشیم یک دست “بازی ” درست حسابی میتونه حال و هوا رو عوض کنه!
بگم چند وقته بازی نکردم !؟ من خسته از اسم و فامیل حتی تو جمع خانوادگی سالی یک بار هم بازی نکردم ، نهایت تنها تو گوشیم یه چند تا شطرنج زدم چند وقت پیش و ٢٠۴٨!
عکسا عالی مخصوصا آخری که نوشته ی خودت رو تایید و خلاصه کرده.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

آتشی بود در این خانه که کاشانه بسوخت

۲۲ اسفند ۱۳۹۶

زیر درخت انجیر…

۱۰ شهریور ۱۳۹۶

آن چند دقیقه

۲۹ آبان ۱۳۹۷

جهنم ما دیگران‌اند…

۱۵ مهر ۱۳۹۹

ما را به سخت‌جانی خود،‌ این گمان نبود!

۱۶ دی ۱۳۹۸

دنیای غریب دیوانگان و تنهایان

۲۳ بهمن ۱۳۹۵

شجاعت زندگی کردن

۸ تیر ۱۳۹۵

امید هیچ معجزی ز مرده نیست..

۳۱ فروردین ۱۳۹۹

درباره فیلم The Father

۶ مهر ۱۴۰۰

ما لیاقتِ رنج هایمان را داریم؟

۴ فروردین ۱۳۹۶

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کارنامه (۱۳)
  • کافه کتاب (۶۴)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۵۵)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • شب‌های روشن – داستایفسکی
  • نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها
  • شاید امروز،‌ پایانش باشد…
  • با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • تو وارث یک تاریخی
  • فاوست – گوته
  • کفر و ایمان چه به هم نزدیک است…
  • درباره فیلم The Father
  • رنج بازگشت
  • واحه‌ای در لحظه – داریوش شایگان

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • دکتر محمودی فر در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • شهلا صفائی در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • شادي در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • امید هیچ معجزی ز مرده نیست.. | کوچ - شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • شهلا صفائی در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • یلدا در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • محسن در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.