کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم وَ می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست یادداشت‌ها
    • گفتگوها
    • تفکر
    • جهان دیجیتال
    • مغز
    • کارنامه
    • فلسفه‌بافی
    • خودکاوی
    • گاه‌نوشت‌ها
    • نامه به هامون
  • کافه کتاب
  • تماس با من
جهان دیجیتال

درباره ی یک تصمیم قدیمی (انتخاب از بین نداشتن ها)

۵ مهر ۱۳۹۷
درباره ی یک تصمیم قدیمی (انتخاب از بین نداشتن ها)

روزهای بسیاری ست از عموم پلتفرم‌های اجتماعی فاصله گرفته ام. مدت‌ها قبل تر از این اتفاق، دوستی بود که دائما با نق زدن یا به زبان‌های مختلف به من می‌گفت خانه ی خودم را داشته باشم و روی در و دیوار خانه ی دیگران ( که امروز هست و فردا نه) ننویسم و از فرهنگ سوشال‌نویسی (کوتاه‌نویسی‌های بی‌خاصیت) فاصله بگیرم، ولی خب من هم شاگرد بسیار بدی بودم برای این حرف.
داشته های زیادی را از دست دادم تا کنارش گذاشتم.( امروز یقین دارم هزینه اش برای من بیشتر از دستاوردش بود.)

اکنون اما بعد از روزها و ماهها(خوشبختانه به سال هم می‌رسد!)، که مجموعاً هفته ای ۱۵ دقیقه برای چک کردن مسیج هایم و یا سرزدن به پلتفرم‌های اجتماعی صرف می کنم، از دیروزم ناراحتم و از این ناراحتی، امروز خوشحالم.
در همین مدت، دستاوردهایی داشتم که با انتخابِ نداشتنِ عموم ابزارهای این شبکه‌ وسیع اجتماعی برای من رقم خورد.
چرا که هنوز هم باور دارم اینکه بتوانی از میان نداشتن‌ها انتخاب کنی، جسارت بیشتری می‌خواهد تا اینکه از میان داشته‌ها و گزینه‌های در دسترس ولو بهترینش را برگزینی.
بنابراین تصمیم گرفتم وسوسه و لذت‌ سرزدن و مشارکت در Social Networks را «نداشته باشم»
بودن در چنین فضایی برای من محدود شد به وبلاگ خودم و کسانی‌که می‌توانم از آنان بیاموزم و رشد کنم و باهم راجع به دغدغه‌هایی از جنسی کاملا متفاوت همفکری کنیم.
در این میان نیز، دوستانی داشتم که مدام هرروز صلاح من را حضور در سوشال نتورک‌ها می‌دانستند و من بجای بازگشتن، بر انتخابی که آن را درست می دانستم وفادار ماندم تا به جبران هزینه‌های دیروز بپردازم نه اینکه به آن اضافه کنم؛
یک خانه تکانی اساسی کردم که دردش تا مدت ها ذهنم را می‌آزرد ولی خیلی زود تمام شد و من مسیر و معنایی را ساختم که به آن تعلق داشتم.
هنوز تا رسیدن به مقصود، کلی راه نرفته دارم ولی حداقل خوبی‌اش این است که می فهمم انرژی و فرصت هایم را در کدام مسیر صرف می کنم.

در میان آدم‌هایی که با قهرمان سازی و قهرمان سوزی، در یک موج بی سرانجام غوطه می خورند و نمی دانند فقط دارند دور خود می چرخند و سرگردان و خالی تر از همیشه، هرروز بیشتر راکد می مانند و به گنداب بدل می شوند، خواستم نفس بکشم. بنابراین دور شدم.

آدم هایی که فرهنگ بت‌سازی را همیشه در حافظه ی تاریخیشان حفظ کرده اند و همیشه باید چیزی یا کسی باشد که به آن چنگ بزنند. یک روز خدا، یک روز یک تکه سنگ، یک روز کسی که با او مناسباتی دارند و امروز سلبریتی ها و چالش ها و تقلیدها و همرنگی ها.
(از نوع پوشش و دغدغه ها گرفته تا طرز صحبت و به کلی لایف استایل و سبک زندگی. آدم هایی با ابعادی بزرگ ولی مغزی کوچک که اندازه ی یک کودک تازه زبان باز کرده سخن می گویند و آن را به روز بودن و شیوه ی نوینی از دلبری می دانند.)
خواستم خودم باشم. پس فاصله گرفتم.

چیزی که در آنروزهای از دست رفته نمی‌فهمیدم و نمی‌خواستم بفهمم، تأثیری بود که خواه ناخواه متوجه من بود و هیچ انکاری آنقدر قدرتمند نبود که واقعیت را عوض کند. من ذهنم را با محتوایی تغذیه می‌کردم و در اشتراک و انتشار آن‌ها سهم داشتم که حتی نمی‌دانستم توسط چه کسی و با چه هدفی امروز در دسترس من قرار گرفته. از ساختار شبکه‌ای که در آن نفس می‌کشیدم و عمدهٔ وقتم صرف آن می‌شد خبر نداشتم و مدعی بودم من هرجایی که باشم فضای شخصی خودم و دوستان خودم و محتوای خودم را خواهم داشت درحالیکه چنین نبود. من هربار در معرض ویروسی از محتواهای غالبا کم ارزش و یا کذب و سطحی قرار می‌گرفتم.

اینجا هم من یا باید انتخاب می کردم که سالها تجربه و تلاش و یا زندگی پیش رو را کنار بگذارم و بجای کتاب و پژوهش و سفر و آنچه رویای من بوده، هم نشینی با افرادی را برگزینم که مایه تفریح و سرگرمی من بودند و جلوی رشد فکری و کلامی من را می گرفتند و مرا هم قد خودشان می کردند
و یا تنهایی و سختی شب زنده داری و تلاش و پشتکار را به جان می خریدم که شاید سالها بعد نتیجه اش را ببینم و در این میان بسیاری اوقات خسته شوم و به خودم بد و بیراه بگویم ولی فکر به رویایم دوباره مرا بلند کند.

که انتخاب من نداشتن تمام آن خوشی های ظاهری و همرنگی و شبیه جماعت شدن بود.

این سالها به خوبی به این حرف ایمان آوردم که آدم از متوسط اطرافیانش چندان فراتر نمی رود.

کتاب خواندن و سفر رفتن و آدم های مختلفی را دیدن و شناختن، کار خاصی نیست؛ مهم این است که انتخاب کنیم اطراف ما چه آدم‌هایی با چه دغدغه هایی و چه کتاب های نخوانده و چه سفرهای نرفته ای وجود دارد..

۴ نظر
20
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
ترانه های پینک فلوید – سیدبارت.راجر واترز
نوشته بعدی
فرمین موش کتابخوان – سم سوج

۴ نظر

لیلا ۵ مهر ۱۳۹۷ - ۱۰:۳۱ ب٫ظ

تلنگر عالی ای بود و مثل همیشه تو به موقع ترینی

.

مهم اینه که اشخاص اطراف ما چه سفر های درونی ای را طی کرده باشند.

پاسخ
زینب بیگی ۲۹ مهر ۱۳۹۷ - ۳:۲۹ ب٫ظ

تجربه کرده ام که چقدر وقت ما توسط این ابزارهای ارتباطی به تاراج میرود و بعدش که فقط پای یکی یا دوتاشون رو از زندگیت حذف میکنی تو میمونی و یه عالمه زمان 

این مطلب اولین مطلبی بود که از وبسایتتون میخونم و مبهوتم کرد . این شجاعت میخواد که  انتخاب کنیم  اطراف ما چه آدم‌هایی با چه دغدغه هایی و چه کتاب های نخوانده و چه سفرهای نرفته ای وجود داشته باشند – اولش شبیه طرد شدن میشود اما بعد …

 

پاسخ
شهلا صفائی ۵ آبان ۱۳۹۷ - ۸:۲۰ ب٫ظ

زینب جان سلام

بخاطر حضورت در کوچ به خودم تبریک می گم.

امیدوارم این نوشته ها اگرچه عموماً دغدغه ها و نظرات شخصی من هست بتونه باب پرسش رو در ذهن دوستانم باز نگه داره.

 

پاسخ
رضا ۱۱ آذر ۱۳۹۷ - ۱۱:۵۱ ب٫ظ

سلام.

کلا تصمیم گرفتن یک روبه جلو حرکت کردنه . ولی به نظرم چون ماها فکر می کنیم تا ته خط باید با همون تصمیم بریم ، ظاهرا بیش از حد خودمون رو غرق فکر کردن در مورد تصمیم گرفتن یا نگرفتن می کنیم .

شانس گرفتن تصمیم درست امروز = شانس گرفتن تصمیم درست فردا .

مرسی که اجازه میدی برای یادآوری به خودم ، اینجا بنویسم .

خوب باشی

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

ما کجای عالم رسانه ایم ؟

۵ مرداد ۱۳۹۶

فومو و اینستاگرام

۹ مرداد ۱۳۹۹

چگونه سوگیری و تبلیغات را در رسانه ها...

۱۴ مرداد ۱۳۹۸

چیزی به نام «دورکاری» وجود نخواهد داشت.

۹ اسفند ۱۳۹۶

اینترنت با مغز ما چه می‌کند؟ نوشته نیکلاس...

۳ فروردین ۱۳۹۹

همین حالا شبکه های اجتماعی تان را حذف...

۲۱ آبان ۱۳۹۸

شبکه های اجتماعی و فاشیسم مدرن

۲۷ مهر ۱۳۹۸

آینده هوش مصنوعی – انسان‌ها برنده اند یا...

۲۲ آذر ۱۳۹۸

همه دروغ می‌گویند – نوشته ست استیونز دیویدویتس

۱۰ فروردین ۱۳۹۹

اخبار – آلن دوباتن

۶ اسفند ۱۳۹۸

دسته بندی

  • تفکر (۲۵)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • خودکاوی (۴۵)
  • فلسفه‌بافی (۲۴)
  • کارنامه (۱۳)
  • کافه کتاب (۶۴)
  • گفتگوها (۳)
  • مغز (۵)
  • یادداشت‌ها (۱۵۵)
    • نامه به هامون (۱۳)

آخرین نوشته ها

  • شب‌های روشن – داستایفسکی
  • نخبه به مثابه فیلسوف تناقض‌ها
  • شاید امروز،‌ پایانش باشد…
  • با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • تو وارث یک تاریخی
  • فاوست – گوته
  • کفر و ایمان چه به هم نزدیک است…
  • درباره فیلم The Father
  • رنج بازگشت
  • واحه‌ای در لحظه – داریوش شایگان

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • دکتر محمودی فر در شب‌های روشن – داستایفسکی
  • شهلا صفائی در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • شادي در ارزش ها، خط قرمز و احساس گناه
  • امید هیچ معجزی ز مرده نیست.. | کوچ - شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • شهلا صفائی در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • یلدا در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • محسن در رابطه زبان و اندیشه (ما جهان را چگونه می‌بینیم؟)
  • شهلا صفائی در شب‌های روشن – داستایفسکی

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.