کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
کافه کتاب

امروز، زادروز امید است

10 اسفند 1398
امروز، زادروز امید است

امروز، زادروز مهدی اخوان ثالث «امید» است. کسی که از نوجوانی با اشعارش زندگی کردم و قد کشیدم.

من حافظه‌ی شعرم خوب نیست ولی هنوز که هنوز است در خلوت و یا قدم زدن‌هایم، «زمستان»، «کتبیه»، «باغ بی‌برگی»، «ارغنون» و «قاصدک»اش را با خود زمزمه می‌کنم.

«سلامت را نمی‌خواهند پاسخ گفت

سرها در گریبان است

کسی سر بر نیارد کرد پاسخ گفتن و دیدار یاران را

نگه جز پیش پا را دید، نتواند

که ره تاریک و لغزان است…»

بسیاری اخوان ثالث را خیامی دیگر خوانده‌اند. از جمله هوشنگ گلشیری در مقاله «رندی از تبار خیام» و مرتضی کاخی در «رندی از نسل خیام».

فلسفه اخوان به قول محمد مختاری، از ادراک لحظه‌های نادر و زودگذر، که در سیل بیهوده و لعنت‌زده زمانگاه پدید می‌آید، آغاز می‌شود و از این طریق شعرش بازتابی از اندیشه‌های خیامی، حول تاثر از ناپیدایی سرنوشت انسان می‌شود.

 حس اجتماعی اخوان، نمود واکنش نارضایتی عمیق اوست، از آن‌چه هست و حس عاشقانه‌اش نمود واکنش رضایت اوست از امکان عشق ورزیدن، در پس «نفی» آن هستی آ‌لوده و در نتیجه بیرون از آن.

اما این خود یکی از تفاوت‌های اساسی میان برخی از شاعران سیاسی – اجتماعی ما با بعضی دیگر از این‌گونه شاعران است که در بعضی از آن‌ها مسائل اجتماعی – سیاسی با همه چیز هستی‌شان، از جمله عشق فردی‌شان عجین شده است.

شفیعی کدکنی هم مقاله‌ای درباره اخوان ثالث دارد با عنوان «اخوان،‌ اراده معطوف به آزادی» که در کنار نوشته‌های دیگر او درمورد اخوان،‌ به زیبایی می‌درخشد. امروز به مناسبت زادروزش،‌ دوباری سری به این مقاله زدم. بخشی از آن را این‌جا می‌آورم:

«در این لحظه هیچ تردید ندارم ، که هر هنرمندِ بزرگی، در مرکز وجودی خود، یک تناقض ناگزیر دارد. تناقضی که اگر روزی به ارتفاع یکی از نقیضین منجر شود کارِ هنرمند نیز تمام است و دیگر از هنر چیزی جز مهارت‌های آن برایش باقی نخواهد ماند. کشف  مرکز این تناقض‌ها ، در هنرمندان ، گاه بسیار دشوار است و چنان که جای دیگر بحث کرده‌ام ، خاستگاه این تناقض همان « اراده‌ی معطوف به آزادی» است که در کمون ذات انسان به ودیعت نهاده شده است.

خلاقیت هنری ، چیزی جز ظهورات گاه گاهِ این تناقض نیست. خیام ، جلال الدین مولوی ، حافظ و حتی فردوسی گرفتار این تناقض بوده اند. ناصر خسرو کوشیده است که این تناقض را، آگاهانه، حل کند ولی ناخودآگاه از گوشه و کنار هنرش این تناقض خود را نشان می‌دهد.

شاید یکی از عوامل اصلی عظمت هنرمندان ، همین نوع تناقضی باشد که در وجود ایشان خود را آشکار می کند.

اخوان ثالث ، از این لحاظ هم نمودار برجسته‌ای بود از یک هنرمند بزرگ که چندین تناقض را، تا آخر عمر، در خود حمل می‌کرد و خوشبختانه هیچ‌گاه نتوانست خود را از شرّ آن نجات بخشد.

در ارتباط با اکنون و گذشته‌ی ایران، که برای او تجربه‌ناپذیر بودند، او همواره گرفتار نوعی تناقض بود. عشق و نفرت، یا حب و بغض  توأمان (Ambivalence) او، نسبت به « باغ بی برگی » – که رمزی است از ایران معاصر – انگیزه‌ی زیباترین خلاقیت‌های شعری اوست:

به عزای عاجلت، ای بی‌نجابت باغ !

بعد از آنکه رفته باشی جاودان بر باد

هرچه هرجا ابر خشم از اشک نفرت باد آبستن

همچو ابر حسرت خاموشبار من

( « پیوندها و باغ » )

و از سوی دیگر :

باغ بی‌برگی که می گوید که زیبا نیست؟

خنده‌اش خونی‌ست اشک آمیز

جاودان بر اسب یال افشان زردش می‌چمد در آن

پادشاه فصل ها پاییز

( « باغ من » )

من اگر متجاوز از یک ربع قرن، زندگی او را از نزدیک ندیده بودم و در احوالات مختلف با او نزیسته بودم، امروز فهم درستی از شعر حافظ نمی توانستم داشته باشم. اخوان، مشکل شعر حافظ را برای من حل کرد، بی‌آنکه سخنی در باب حافظ ، یا توضیح شعرهای او گفته باشد. من از مشاهده‌ی احوال و زندگی اخوان متوجه این نکته شدم که چرا حافظ « خرقه‌ی زهد » و « جام می » را « از جهت رضای او » باهم می‌خواسته است.»

۳ نظر
8
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
اخبار – آلن دوباتن
نوشته بعدی
درباره Arrival – فیلمی که بارها خواهم دید

۳ نظر

Mozhgan.zareiyan ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ - ۹:۰۵ ب٫ظ

بازم کولاک کردی عزیزمممممم

پاسخ
صادق ۱۰ اسفند ۱۳۹۸ - ۱۰:۴۵ ب٫ظ

عاشق این مرد هستم 

پاسخ
علیرضا ۱۲ اسفند ۱۳۹۸ - ۱:۳۰ ب٫ظ

یک هنرمند همیشه از فشار تناقض سالم بیرون نمیاد بعضی وقتا انگیزه و بعضی وقتا باعث نابودی تمام افکار و انگیزش میشه

و خوشا به حال اون هنرمندی که قدرت کنترل و مدیریت هر تناقضی رو داشته باشه که جاودانگی که قسمتش جاودانگی خواهد بود

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

باز هم بهار را به من هدیه دادی

29 اسفند 1395

مثل خون در رگ های من_ احمد شاملو

21 دی 1395

بهشت من

18 بهمن 1395

هنر سیر و سفر _آلن دوباتن

21 خرداد 1395

وقتی از دو حرف می‌زنم از چه حرف...

6 تیر 1395

تفکر نقادانه و خلاقانه

13 فروردین 1399

روانشناسی نفوذ – رابرت چالدینی

8 مرداد 1397

داستان من – مریلین مونرو

18 اسفند 1398

اخبار – آلن دوباتن

6 اسفند 1398

آزادی – جان استوارت میل

25 آذر 1401

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۰)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۰۸)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • هر آغازی فقط ادامه‌ای‌ست…
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • بگذار برخیزد مردمِ بی‌لبخند
  • هنر در عصر ظلمت
  • نامهٔ روبر دسنوس به یوکی (۱۹۴۴)
  • سفرها قابله‌ی افکارند…
  • پناه بر خیال
  • سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • میعاد در لجن

دیدگاه ها

  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • صادق در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • ابی در شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات
  • شبه‌حقیقت: تناسبی بین شواهد و تصورات | کوچ - شهلا صفائی در با این‌همه، چه بلند چه بالا پرواز می‌کنی!
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سعيد مولايي در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • شهلا صفائی در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • سمیه در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • ابی در هنر در عصر ظلمت

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.