کوچ – شهلا صفائی
  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من

کوچ – شهلا صفائی

آن‌چـه می‌خوانَـم و می‌آمـوزَم

  • خانه
  • کوچ | فهرست
    • گفتگوها
    • تفکر  نقادانه
    • جهان دیجیتال
    • روانشناسی اجتماعی
    • یادداشت‌ها
    • نامه‌ها
  • کافه کتاب
  • تماس با من
یادداشت‌ها

فلو شدن – نهایت رضایت و شادی

14 فروردین 1399
فلو شدن – نهایت رضایت و شادی

مدت‌هاست افرادی را می‌بینم که از جای خالی شادی در زندگی‌شان می‌نالند.

دیوانه‌وار در جستجوی شادی و رضایت، هرآن‌چه دم دستشان می‌آید را قربانی می‌کنند.

از جمله :«امروز و هرروز و هنوز را!»

این‌ها شادی را مساوی موفقیت قرار می‌دهند گاهی نیز رضایت را مترادف آن می‌گیرند.

می‌گویند وقتی به فلان دستاورد رسیدم آن‌وقت موفق خواهم بود و از موفقیتم شاد می‌شوم و از شادی‌ام راضی!

بعدها وقتی از آن‌ها تعریف موفقیت را می‌پرسیدم و جواب‌های آرمان‌گرایانه و یا غیرواقعی‌شان را می‌شنیدم بیشتر می‌فهمیدم چرا امروز به چنین وضعیتی دچارند.

ماجرا این است که این سه مفهوم موفقیت، شادی و رضایت، مفاهیمی نیستند که آن‌گونه که ما فکر می‌کنیم با این فرمول‌ها قابل دستیابی باشند و یا رسیدن به یکی در گرو دیگری باشد.

این سال‌ها به من آموخت؛

هرگاه به موفقیت (با تعریف خودم) رسیدم، شادی‌ام همان‌جا تمام شد! احساس رضایتم هم در نبود شادی، گم شد.

تا وقتی که دوباره هدف جدیدی انتخاب کردم و برای رسیدن به آن، مسیر جدیدی ساختم و جانانه برایش تلاش کردم.

مسیر برای من با تمام سختی‌اش رضایتی درونی به همراه داشته که همان اندکی شادم می‌کرد.

ولی مقصد نه. مقصد و موفقیت، پایان همه‌چیز و شروع مسیری دیگر بوده است.

شبیه سیلی‌ای که مرا از آن حالت مستی و غرقگی بیرون آورده.

دو سه روز پیش بود به دوستی می‌گفتم دنبال شادی نرو، چونان سایه هر لحظه دورتر می‌شود؛

مثل دوست‌داشتن کسی است که وقتی به دنبالش می‌دوی، دور از دسترس‌تر می‌شود.

می‌گفت پس کی طعم شادی و آسایش را خواهم چشید؟

گفتم: تقریبا هیچ‌وقت!

مگر آن‌که رشد و یادگیری را ببوسی و کنار بگذاری.

رشد و یادگیری یعنی پویایی و حرکت.

در این پویایی، سکون و آسایش معنا ندارد چرا که هربار با پرسش‌های بزرگ‌تری مواجه می‌شوی

و آن‌کس که دنبال دانستن است تقریبا هیچ‌وقت به نقطه رضایت و آسایش نخواهد رسید؛

چرا که ذات آسایش یعنی بی‌حرکتی و انفعال. و این شاید یکی از تناقضات تلخ این زندگی باشد.

ولی در حین حرکت می‌توان با ساختن معنا، اندکی شادی و آرامش را تجربه کرد.

(آرامش و آسایش دو مفهوم متفاوت‌اند. آرامش امری درونی است و آسایش به متغیرهای بیرونی وابسته است.)

آن‌هم زمانی که غرق کاری می‌شوی که با تمام وجود دوستش داری و دیگر متوجه گذر زمان نمی‌شوی

و حتی یادت می‌رود کجا هستی! زمان و مکان و دنیا و تعلقاتش باهم رنگ می‌بازند.

این همان چیزی است که شش سال قبل به اسم «فلو» شناختم.غرق شدن.

هرگاه چنین حالتی را تجربه می‌کردم به جای خلسه و مستی می‌گفتم در وضعیت فلو بودم.

فلو در واقع، یک وضعیت ذهنی است که زمانی در آن قرار می‌گیریم که یک فعالیتی را با تمام وجود انجام می‌دهیم و در لذت انجام آن گم می‌شویم و احساس خستگی نمی‌کنیم.

این مفهوم اولین بار توسط میهای چیک سنت میهایی مطرح شد.

میهای چیک سنت میهایی و همکارانش حدود بیش از ۸۰۰۰ مصاحبه در سراسر دنیا با مردم انجام دادند،

تا بفهمند افراد چه زمانی بهترین سطح عملکرد را دارند و چطور برخی افراد خلاق‌تر، سازنده‌تر و خوشحال‌ترند.

او در یکی از پژوهش‌هایش متوجه شد نقاشان تا زمانی که روی نقاشی خود متمرکزند، بدون توجه به هر عاملی (خستگی، گرسنگی و یا شرایط)، کارشان را ادامه می دهند؛

 اما زمانی که کار به اتمام می رسد، آن حسِ خوب و تمرکز را از دست می دهند.

میهای نتیجه گرفت که برای نقاشان نتیجه چندان مهم نیست بلکه روند کاری که سرگرمش هستند اهمیت دارد.

در واقع یک نقطه تمرکز وجود دارد ، که وقتی قوت پیدا می‌کند ، باعث احساسات وجد و فلو می‌شود،

فرد در چنین مواقعی، متوجه گذر زمان نمی‌شود و خود را پاره‌ای از چیزی وسیع‌تر و کامل‌تر حس خواهد کرد.

ما زمانی در جریان فلو قرار می‌گیریم که سختی‌ها و مهارت‌های ما فراتر از میانگین باشد.

به این نمودار نگاه کنید؛

فلو flow

منبع تصویر:(+)

همانطور که در نمودار مشخص است، برای رسیدن به فلو، باید کاری چالش برانگیز را با حداکثر مهارت انجام دهیم.

اگر سطح مهارت‌های ما بیش از چالش پیش‌رو باشد دچار بی‌حوصلگی و یأس می‌شویم.

 و اگر چالش، فراتر از حد مهارت‌های ما باشد دچار استرس و اضطراب خواهیم شد.

 پس باید بین این دو تعادل برقرار باشد تا وارد این مرحله شده و لذت ببریم.

طبق تحقیقات، بالاترین حد رضایت در فرد زمانی است که تجربه فلو یا غرقگی را دارد.

 میزان تجربه فلو در افراد مختلف متفاوت است.

اما تحقیقات نشان داده افرادی که خودمحورند و تمایل بیشتری به انجام کارها به تنهایی دارند،

و با استقامت و پشتکار بالا، وقت و انرژی‌شان را صرف انجام فعالیت‌هایشان می‌کنند (اصطلاحاً به این افراد خودانجام یا Autotelic می‌گویند)، این وضعیت را بیشتر تجربه می‌کنند؛

چرا که انگیزه‌های درونی آنها در مقایسه با انگیزه‌های بیرونی (ثروت ، مورد تأیید قرار گرفتن و …) قوی‌تر است.

 

 

این تدتاک میهای چیک سنت میهایی با عنوان فلو، راز شادی (خوشبختی) را با هم ببینیم:

 


شما چه زمانی فلو شدن را تجربه می‌کنید؟
و چه چیزهایی باعث احساس شادی و رضایت در شما می‌شود؟
۱۶ نظر
14
فیس بوک توییتر گوگل ‌پلاس پینترست لینکدین
نوشته قبلی
تفکر نقادانه و خلاقانه
نوشته بعدی
ارغوان – هوشنگ ابتهاج

۱۶ نظر

سمیه ۱۴ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۳۵ ب٫ظ

مفهوم عمیق و جذابی رو مطرح کردی اولین بارهست که چنین چیزی میخونم.
جدا از فعالیت‌هایی که ما رو در فلو قرار میدن فکر میکنم فلو می‌تونه شامل موقعیتها هم باشه.مثلا من زمانی که کوه میرم گاهی بدون هیچ فعالیتی می‌شینم و لذت میبرم و گذر زمان رو متوجه نمیشم.
این لذت بردن از سکون می‌تونه فلو باشه؟

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۱:۵۱ ب٫ظ

آره می تونه سمیه.

تو وقتی کوه می ری اینجوری نیست که مشغول هیچ فعالیتی نباشی. مشغول تماشا کردنی و این خودش بالاترین لذته 🙂

پاسخ
صادق ۱۵ فروردین ۱۳۹۹ - ۰:۴۹ ق٫ظ

من معمولا وقتی میخواهم دوران خوب و پر بار زندگی ام  رو بیاد بیارم دورانی رو بیاد میارم که  غرق در کارم بودم.
دورانی که با فکر کردن به هدفم می‌خوابیدم و با فکر به هدفم بلند میشدم و احساس بی مصرف بودن و  بی هدف بودن نداشتم و زمان بسیار سبک و شیرین و سریع میگذشت.
اما بعد از خواندن این مطلب به این نتیجه رسیدم که در آن دوران بیشتر از این که شاد باشم دچار نوعی غرق شدگی شده بودم.
شادی اما یک امر غیر مادی و ذهنیه و همین موضوع باعث میشه تصورات و تعاریف مختلفی توی ذهن هرکس داشته باشه .
فلاسفه یونان فلسفه و علوم رو به سه بخش تقسیم می‌کردند:
یک-مسائل صرفا مادی
دو-مسائل ذهنی و فکری که قابل دیدن و لمس کردن نبوده مثل اعداد و موسیقی
سوم-مسائل مذهبی و عرفانی
شادی به نظر من جزو دسته دوم قرار میگیره و اگر بخوام تعریفی شخصی ازش ارائه کنم نداشتن مشغولیت فکری آزاردهنده و غیر ضروری باعث شادی میشه.

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۱:۵۳ ب٫ظ

فکر می کنم من بیشتر زندگیم حول محور ۲ و موضوعات ذهنی می چرخه. (هرکی ندونه فکر می کنه کلا خوشحالم) laugh

ولی با تعریفت از شادی موافقم. و با شناخت خودم احتمالا هیچ وقت بهش نمی رسم!

پاسخ
احسان ۱۵ فروردین ۱۳۹۹ - ۳:۰۱ ق٫ظ

جالب بود اسم جدیدی که بهم از مشاهده حالت ناخودآگاه نشون دادی. 

😊🌷🌷🌷

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۱:۵۴ ب٫ظ

smiley

پاسخ
علی یکانی ۱۵ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۱:۵۹ ب٫ظ

از نظر من وضعیت فلو یا غرقگی یکی از شیرین‌ترین و طبیعی‌ترین حالت‌هاییه که میتونیم تجربش کنیم، نوعی مدیتیشن میدونمش، مدیتیشنی کاملا طبیعی

به قول یکی از بزرگان؛

نخست طبیعی باش،سپس در رودخانه « طبیعی » جاری خواهی شد، روزی میرسد که روخانه به اقیانوسِ ماورا خواهد پیوست.

مقاله بی‌نظیری بود، مثل همیشهheart

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۲:۱۳ ب٫ظ

الان که با مدیتیشن آشنا شدم می‌فهمم از چی صحبت می‌کنی و این تجربه چه جنسی داره. باهات موافقم. خیلی شبیه یک مدیتیشن عمیقه.smiley

پاسخ
ملیحه ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۳:۴۸ ق٫ظ

فکر میکنم چند سالی که سر کار میرفتم این حالت فلو شدن رو خیلی تجربه میکردم. 

..

 

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۲:۱۹ ب٫ظ

چقدر خوب و طولانی 🙂

پاسخ
ابی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۱۲:۰۹ ب٫ظ

فقط میدونم وقتهای که کارهای زیادی برای انجام دادن داشته باشم و موفق بشم، میتونم به نقطه فلو برسم.

وقتی که صرفا فقط یک کار خاصی انجام بدم و موفق بشم هیچ حسی ندارم و احساس میکنم کار خاصی نکردم.

پاسخ
شهلا صفائی ۱۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۲:۱۷ ب٫ظ

زیاد ربطی به موفق شدن یا نشدن نداره. اتفاقا مقصد و نتیجه دیگه اون غرقگی رو ایجاد نمی‌کنه. و فلو شدن، حین انجام کاری که عاشقانه انجامش می‌دیم رخ می‌ده.

پاسخ
و زندگی پیروز می‌شود... | کوچ - شهلا صفائی ۲۳ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۱۵ ب٫ظ

[…] فلو […]

پاسخ
کورش بهرامی ۲۶ فروردین ۱۳۹۹ - ۵:۱۸ ب٫ظ

خانوم صفایی سلام.
کسی که آدرس معدن طلا رو می دونه به هیچ عنوان آدرسش رو به کس دیگری نمیده. اگر می بینین کسی داره می گه:” آهای ملت من معدن طلا رو بلدم بیایین ببرمتون اونجا” قطعن یا داره دروغ نمی گه یا اگر به احتمال یک ملیونیم راست می گه قطعن یا نمی دونه با طلاها چی کار بکنه یا آخرین مقصدش همون معدن طلاست.
خیلیا هم که می گن آدرس معدن رو دارن از کف زدنها و حیرتها و تشویقهای دیگران خیلی بیشتر خوشحال می شن و روانشون چاق می شه تا کاری که قراره به تنهایی با طلاها بکنن و کجاها خرجشون کنن.
تبلیغ برای شادی خیلی زیاده و به عنوان هدف آخر معرفی می شه. کسی که آدرس معدن طلا رو داره از دید من به این معنی که به خاطر انرژی درونی خودش از حاضر و آماده مصرف کردن می زنه و در پی “شخصی سازی و سفارسی سازی” حداکثری برای خودشه وقت برای دعوت از دیگران به همراهی نمی ذاره و منتظر جلب احترام و تحسین دیگران از آدرسهایی که می ده نمی مونه.

پاسخ
کورش بهرامی ۲۷ فروردین ۱۳۹۹ - ۲:۱۴ ق٫ظ

خانوم صفایی سلام.
ما برای یک-دله زندگی کردن تربیت نمی شیم.
ما برای مسءولیت پذیری حداکثری تنها در برابر خود تربیت نمی شیم.
ما برای هر چه طولانی تر زنده بودن تربیت می شیم.

ما برای درک بی-کلمه زندگی کردن تربیت نمی شیم.
ما برای آشنایی با مرگ تربیت نمی شیم.
ما برای فرار از مرگ تربیت می شیم.

از ما چی می مونه؟ یک میمون غیر اصیل، مقلد صرف دیگران

پاسخ
شهلا صفائی ۲۸ فروردین ۱۳۹۹ - ۹:۴۹ ب٫ظ

درود کوروش عزیز

راستش نگاه من به زندگی، با چیزی که شما نوشتید فاصله داره. کلیت حرفتون رو متوجه شدم. ما اساسا برای زندگی کردن تربیت نمی‌‌شیم ولی این بدین معنی نیست که تا آخر، به همین مسیر ادامه می‌دیم و محکوم به سرنوشتی هستیم که براش تربیت می‌شیم.

پاسخ

لغو ارسال نظر لغو پاسخ

مطالبی که ممکن است دوست داشته باشید.

پس از مرگم، پرنده خواهم شد…

4 خرداد 1396

ماجرای سفر من و زوربا

18 تیر 1403

دلم یک شیرجه عمیق می خواهد

20 آبان 1398

تلاش کن و امیدوار باش

15 شهریور 1397

ما لیاقتِ رنج هایمان را داریم؟

4 فروردین 1396

شب‌های دشوار

16 تیر 1401

همزاد

17 آذر 1399

پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟

20 دی 1402

وقتی دونده بودم

7 اسفند 1396

میعاد در لجن

14 دی 1401

دسته بندی

  • تفکر  نقادانه (۲۴)
  • جهان دیجیتال (۲۰)
  • روانشناسی اجتماعی (۱۸)
  • فیلم (۵)
  • کافه کتاب (۷۲)
  • گفتگوها (۳)
  • یادداشت‌ها (۲۱۷)
    • نامه‌ها (۱۴)

آخرین نوشته ها

  • ماجرای سفر من و زوربا
  • پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • هوای قریه بارانی‌ست
  • جایی کوچک میان نخواستن زندگی و نخواستن مرگ
  • فاعلیت زیستن ـ نامه‌هایی در ستایش زندگی
  • حال در معنادهی به گذشته مؤثر است.
  • اگر اندکی پایین‌تر بود آسمان…
  • علاج یأس با فهم درمیانگی
  • مسافر
  • تولید غیرارادی خاطرات ساختگی توسط مغز

دیدگاه ها

  • صادق در ماجرای سفر من و زوربا
  • دامون در ماجرای سفر من و زوربا
  • رها در ماجرای سفر من و زوربا
  • حجت در ماجرای سفر من و زوربا
  • Paras2 در ماجرای سفر من و زوربا
  • زهرا در همیشه همه‌چیز مثل همیشه است
  • محمد در پیشرفت، فرایندی دیالکتیکی است؟
  • محمود جالینوسی در آه از آن رفتگان بی‌برگشت
  • ستار فلاح در سه هزار و پانصد قدم- احوالات
  • شکیب داودی در تاسیان _ هوشنگ ابتهاج

RSS وبلاگ روانشناسی اجتماعی

  • خانه
  • کافه کتاب
  • وبلاگ روانشناسی اجتماعی
  • تماس با من

@2017 - تمام حقوق این سایت، متعلق به شهلا صفائی می باشد.