دو هفته پیش بود، به استادم میگفتم این ماجرای کرونا ویروس، منو یاد زندان استنفورد فیلیپ زیمباردو میندازه.
توی زندان استنفورد، تعدادی دانشجوی داوطلب رو با پرداخت مبلغی، ازشون خواستن نقش زندانی و زندانبان رو بازی کنن.
بعد از مدتی زندانبانها اونقدر توی نقش خودشون فرو میرن که انواع تحقیرها و شکنجههای روانی رو انجام میدن
و زندانیها هم، به مشکلات روحی روانی عدیدهای دچار میشن (علیرغم اینکه میدونستن یه زندانی واقعی نیستن و صرفا نقشه.)
انقدر موضوع حاد میشه که دوست دختر زیمباردو، در روز ششم از ادامه آزمایش منصرفش میکنه.
در حالیکه قرار بود دو هفته این آزمایش طول بکشه.
(توی سوسیومایند مفصل راجع بهش نوشتم: آزمایش زندان استنفورد و تأثیرات محیط بر رفتار و نگرش انسان)
به این فکرمیکردم که بعد از این قرنطینهی خودخواسته، چقدر توی این نقش فرو میریم
و چه مشکلات فردی شکل میگیره یا بهتره بگم چه تغییرات روانی اتفاق میفته.
آدمی که رابطهش با بدنش، با «من»، با «ما»، با آدمها و اشیاء، با مفاهیمی مثل سیاست، قدرت، اقتصاد، عدالت، همبستگی و هرآنچه پیرامونشه دچار گسستی عجیب میشه.
حس میکنم هرچقدر هم تلاش کنیم یا وانمود کنیم اتفاقی نیفتاده، وارد دنیایی میشیم که کلا با دنیای قبل از قرنطینه فرق داره!
و ما هم دیگه آدمهای قبل نخواهیم بود.
در واقع با این استعاره میخوام بگم محیط و جنگیدن برای بقا، آدمها رو تغییر میده.
توی زندان استنفورد، آدما خودخواسته زندانی شدن.
بسیاری از ما هم توی ماجرای کرونا، خودخواسته قرنطینه شدیم.
(قرنطینه نقش محیط رو برای ما بازی کرد مشابه همون وضعیتی که محیط و شرایط برای زندانیان استنفورد رقم زد.)
اونا تحت شکنجهی یکی مثل خودشون قرار گرفتن.
ما تحت شکنجهی اخبار و ترس از کوید ۱۹ و وضعیت اطرافیان.
با این تفاوت که ما چیزی خیلی وسیعتر از زندان استنفورد رو تجربه میکنیم
چون اونجا زندانی و زندانبان وقتی از اون محیط، بیرون میومدن، قدم توی همون دنیای قبلی میگذاشتن
ولی خودشون آدمای قبلی نبودن
ولی ما هم خودمون دیگه آدمای سابق نیستیم و هم دنیایی که واردش میشیم دنیای قبل نیست!
و دارم به اون حجم از شرطی شدن و مشکلات روحی فکر میکنم که ممکنه بعد از کرونا، دستاویز جهتدهی سیاستمداران هم بشه.
از طرفی یاد داستانهای تکامل بشر میفتم.
که هربار با یک بحران بزرگ، یک سری چیزا (گونه گیاهی جانوری، گونه آدمها و رفتارها) منقرض شدن
و اونایی که موندن، مجهز به رفتاری برای بقا بودن که بعدا همون رو توسعه دادن و قبلیا کنار رفت.
(مثلا ما اگه زنده بمونیم، فردا ناخوداگاه محتاطتریم و توی خریدمون حتما مواد ضدعفونی یا الکل رو برای روز مبادا لحاظ می کنیم!)
از طرفی به این فکر میکنم که اینایی که الان سفر میرن رو باید بهشون نشان داروین رو اعطا کنن.
جایزه داروین در کل تاریخ به کسانی اهدا میشد که به طرز ابلهانهای میمردن و نژادشون منقرض میشد.
دوران عجیبیه. و برخورد با آدمهای جدید پساکرونا، برام هم هیجان داره هم ترسناکه. احتمالا خودم هم یکیشونم با رفتارهای جدید.
حس میکنم داریم وارد مرحله جدیدی میشیم.
واقعیتش زیاد از ماجرای کرونا ناراحت نیستم
چون زندگیم به چنین تنوعی نیاز داشت و حس میکنم دنیای قشنگتری رو خواهم دید.
با اینحال گاهی سوالاتی ذهنم رو مشغول میکنه که احتمالا روزهای آتی در موردش مینویسم.
پینوشت: سه هفته قبل هم، راجع به کرونا ویروس، صحبت کوتاهی داشتم که میتونید توی اینستاگرام تدکس تهران ببینید (+)
توی صفحه خودم هم توی هایلایت Covid-19 کم و بیش در موردش نوشتم. (+)
۱۳ نظر
ما آدم ها زود عادت میکنیم و خودمون رو تطبیق میدیدم با شرایط جدید شاید به همین دلیل که شانس بقای زیادی داریم اما قبول دارم که کورونا ویروس تمدن بشری د دستاوردهای مختلف رو دچار تردید و سوال جدی کرده
سالها قبل جایی خونده بودم که هوشمندی، تطبیق با شرایط جدیده.
از اون موقع دیگه سعی نکردم با هرچیزی بجنگم!
کرونا،تلنگری شد برای دوباره دیدن،دوباره فهمیدن،دوباره اندازه گرفتن ارزشها.برای تماشای قدرتهایی که با یک موجود زنده ی میکروسکوپی به زانو دراومدن.
گرچه تلخ
گرچه دردآور
اما من هم از کرونا ناراحت نیستم . امیدوارم بتونیم درس بگیریم و همگی زنده باشیم برای دنیای جدیدی که در راهه.
خیلی تجربههای خوبی برای بشر رقم زد. امید دارم به دیدن جهانی قشنگتر.
من احساس می کنم کرونا و این محدودیتی که برای همه آورده باعث میشه اکثریت مردم ایران بیشتر قدر دارایی ها و خانواده و زندگیشون رو بدونن. وهمچنین باعث میشه بیشتر از قبل جدی بگیرن اتفاق ها رو.
البته در بین این تعداد کسانی هستن که بنظرم غربال شدن. همون ادم هایی که میرن مسافرت.
موافقم.
شاید هم باعث میشه خیلی از چیزایی که قبلا جدی میگرفتن رو جدی نگیرن و راحتتر ازش عبور کنن و یک بازبینی جدی روی ارزشهاشون و نظام ارزشیشون داشته باشن.
ببین ملیحه من هنوز اون جمله آخرت رو باور ندارم. چندان هم غربال نشدن! همیشهی تاریخ، یک سری ژن باقی موندن و جون سالم به در بردن از تموم بحرانها و هی زاد و ولد کردن که توی هر برههای دلیلی برای حرص خوردن عدهای دیگه باشن :))
حقیقتش منم با کرونا چندان ناراحت نشدم، هرچند شغل خانواده طوری هست که روز جمعه بعد از سال تحویل بایتش نمیشد خونه بمونن.
روند زندگی با همون حالت پیش رفت اما واکنشها و بعضی چیزها برای من عجیب و جالب بود؛ دوستان بیشتری کتاب میخونن و فیلم نگاه میکنن و خیلی ها حوصلهشون سر میره که یاد مقالهی ترجمان میافتم «بدون تردید اگر به جای افزایش سرگرمی، به کودکان بیاموزیم دربرابر ملال شکیبا باشند، آنان را برای آیندهای واقعیتر آماده خواهیم کرد» شاید بیشتر با این اتفاق جای لذت لحظهای دنبال شادیهای طولانی مدتتری باشیم و مفهوم رضایت رو بیشتر درک کنیم.
آموزش و پرورش و سیستمهای دانشگاهی از فاجعه زیر ساخت و عدم توانایی مدیریت بحرانشون بیشتر آگاه شدن، رعایت بهداشت فردی بیشتر به شخصه خود من شستشوی درست رو درست انجام نمیدادم. توانایی تصور و درک پسا کرونا رو ندارم و منتظر روزهای آتی برای نوشتهی جدید هستم 🙂
خیلی جمله فوقالعادهای از ترجمان گفتی. بهش باور دارم.
چون همیشه به این اعتقاد داشتم که آدمها اگه نتونن تنهایی باکیفیتی داشته باشن، بودنشون در کنار بقیه قابل اعتماد نیست.
چون عمیق بودن و زندگی کردن رو به خوبی نمیدونن و خودشون رو درست نمیشناسن.
همیشه در حال سرگرم شدن با مشغولیات زندگی بودند و به محض کوچکترین ملالی، مسکنهای مقطعی به وجودشون تزریق کردند.
آدم مدرن، بخاطر زندگی توی عصر اطلاعات و شلوغی و حواسپرتی، کمتر روی خودش تمرکز میکنه و در نتیجه کمتر میتونه در مواجهه با بحرانها و چالشها، مدیریت بهینهای داشته باشه.
عوامل شادیزا و چیزهایی که بهش احساس رضایت میدن رو مدام بیرون از خودش جستجو میکنه و بهشون چنگ مینه.
کرونا آدمها رو با خودشونم مواجه کرد!
سلام و درود بر شما
مقایسه کرونا با زندان استنفورد بسیار جالب بود
جهان پساکرونا جهانی تازه خواهد بود البته باز هم به دید انسان ها بستگی داره اما در کلیت خیلی چیزها رو عوض میکنه
موفق باشید
میلاد عزیز
از آشنایی باهاتون خوشوقتم
و خوشحالم که این مطلب مورد توجهتون قرار گرفت.
موافقم که جهان پساکرونا جهان بسیار متفاوتی خواهد بود ولی فکر می کنم در بسیاری ابعاد، دیگه به دید ما آدم ها نمی تونه بستگی داشته باشه و تغییرات فراتره و خودش رو تحمیل خواهد کرد.
کرونا بخش های خیلی متفاوتی داشت و داره البته و میشه از خیلی دید ها بهش نگاه کرد:
یک گروه ما هستیم ، خانواده های درگیر که یک عضو مبتلا دارند و الان از کرونا تلخی خاصی حس میکنند . دلتنگی برای اون شخص و حتی دلتنگی برای افرادی که کنار تو هستند اما ادم های قبل نیستند چون حجم اندوه عظیمی را میگذرونند.
اما از دید دیگه جهان حال خوبی داره ، تعطیلی هایی که منجر به نفس کشیدنش شده ، رفتارهای حکومت ها که تعیین کننده بقا یا عدم اون هاست .
به جهان بعد از کرونا عمیقا امیدوارم . به ادم های بعد از کرونا خیلی امیدوارم.
امیدوارم که هرچه زودتر بهبود پیدا کنن و لحظات زندگیتون شیرینتر از قبل بشه. امید تو، خودش نوید یک شروعه 🙂
[…] بیشتر ما، او را با آزمایش معروف زندان استنفورد(+) و پژوهشهای بحثبرانگیزش راجع به محیط و تأثیر آن بر […]