خیلی اوقات، پیش میآید که به دلیلِ شباهتِ دو یا چند کلمه و به خاطرِ اینکه به کرّات به جای همدیگر مورد استفاده قرار میگیرند، تصور میکنیم که کلمه درست را در جای درستش استفاده میکنیم در حالیکه اینطور نیست.
کلماتی مثلِ همدردی و همدلی، از این دست هستند و در بسیاری از مکالماتِ رسمی و غیرِ رسمی، این دو، با هم جابجا گرفته میشوند.
از لحاظِ واژه شناسی، هر دو کلمۀ همدردی (Sympathy) و همدلی (Empathy)، ریشهای یکسان دارند که کلمهی یونانی Pathos به مفهوم درد کشیدن (Suffering) است.
Sympathy یا همدردی، حاصل افزودنِ پیشوندِ Sym به معنی با، یا همراه با، به ریشهای که ذکر شد و به مفهومِ همدردی، احساسِ شادی، غم، اندوه یا بردباری، برای سختیها و دردهایی هست که فردی دیگر، متحمل میشود.
اما Empathy یا همدلی، کمی عمیقتر از همدردیست و به وضعیتی اشاره میکند که ما، خودمان را جای فرد یا افرادی دیگر قرار میدهیم و دقیقاً همان حسی که آن فرد یا افراد در موقعیتی خاص دارند را، تجربه خواهیم کرد.
همدلی، از نظرِ روان شناسی ، مثلِ این است که دقیقاً همان اتفاق برای خودِ ما افتاده و حسی کاملاً مشابهِ حسِ آن فرد، در وجودِ ما، پدید میآید؛ مثلاً اگر فردی که با او همدلی میکنیم، احساسِ شادی دارد، ما هم قلباً شاد میشویم و اگر غمگین است، ما هم غم را در وجودِ خودمان، حس میکنیم.
همدردی کردن، معمولاً در حدِ ابرازِ احساساتِ قلبی و زبانی باقی میماند و این در حالیست که همدلی کردن، به نوعی، تجربهی حسی مشابه فردِ درگیر در یک واقعه است. مثلاً وقتی ما با فردی که عزیزی را از دست داده همدردی میکنیم، ناراحتیِ خودمان را از اتفاقی که برایِ آن فرد افتاده، به او ابراز میکنیم؛ در حالیکه اگر با همان فرد همدلی کنیم، مثلِ این است که خودمان را در موقعیتِ آن فرد فرض میکنیم و چنان حسی در وجودمان ایجاد میشود که انگار آن اتفاق، برایِ خودِ ما افتاده و ما، عزیزی را از دست دادهایم. یا زمانیکه یک فردِ آبرومند را میبینیم که با مشکلاتِ اقتصادی مواجه شده یا ورشکست شده، اگه قرار باشد با او همدردی کنیم، فقط حسِ ترحم و دلسوزیِ خودمان را نسبت به آن اتفاق ابراز میکنیم ولی اگر قرار به همدلی داشته باشیم، خودمان را جایِ او میگذاریم و تصور میکنیم با مشکلاتِ حادِ مالی مواجه شدیم و از پس مخارجِ زندگیمان بر نمیآییم و به طورِ خلاصه، چنان خودمان را در قالبِ آن فردِ مالباخته تصور می کنیم که انگار ورشکست شده و به خاکِ سیاه نشستهایم.
وقتی داشتم دربارهی همدردی کردن میخواندم ، یادِ داستانی قدیمی افتادم:
روزی فردی پولدار در حالیکه ده قرص نان در دست داشت، از کنارِ یک فقیر که در پیادهرو نشسته بود و گریه میکرد رد می شد و از او سوال کرد “چرا گریه میکنی؟ ” جواب داد: ” برای گرسنگی و فقر و بدبختیِ خودم “. فردِ متمول با شنیدنِ حرفها و دردِ دلهایِ فقیر شروع کرد به زار زار گریه کردن! فردِ بیچاره و گرسنه با تعجب گفت ” تو چرا گریه میکنی ؟” . شخصِ پولدار گفت: “به حالِ تو گریه میکنم و برایِ گرسنگی و فقرِ تو !” . مردِ فقیر گفت “به جایِ گریه کردن ، کاش تکهای نان به من میدادی و گرسنگیام را برطرف میکردی و اندکی پول تا مشکلاتم رفع میشد ” فردِ پولدار پاسخ میدهد: “میتوانم به حالت ساعتها گریه کنم ولی نه به تو نان میدهم و نه پول” .
خیلی وقتها ، جنسِ همدردی کردنهایِ ما از همین جنس است و دردی را از کسی دوا نمیکند .
خیلی اوقات، همدردیهای ما، می تواند به همدلی منجر شود و عملاً وقتی این توانایی را داشته باشیم که خودمان را جایِ دیگران قرار دهیم، میتوانیم درکِ بهتری از موقعیت و شرایطِ آن فرد یا افراد داشته باشیم و برایِ بهتر شدنِ حالشان، از مرحلهی حرف، به مرحلهی عمل برویم و دردی از دردهای آنان را التیام ببخشیم.
همدردی و همدلی، مقدمهی بسیاری از رفتارهایِ انسانی و اجتماعی هستند و فقدانِ این خصوصیات و تواناییها، میتواند منجر به فجایع و وقایعی شود که جبران ناپذیرند. افرادی که فاقدِ چنین خصائصِ انسانی هستند، به راحتی دست به هرکاری می زنند و هر جرم و جنایتی را مرتکب میشوند؛ دزدی ، قتل ، جنگ و کُشت و کشتار و بسیاری از اتفاقات و فجایعِ دیگر میتوانند ناشی از فقدانِ این حواس باشند.
۸ نظر
بررسی قشنگی بود .آفرین .
واقعا به موضوع خوبی اشاره کردی شهلا جان
با اجازه یه نکته کوچیک اضافه کنم که برای داشتن همدلی ، دانستن این که فرد مقابل واقعا در چه شرایطی هست لازمه تا حس همدلی ایجاد بشه.
فکر می کنم داشتن اطلاع از شرایط هم ، بودن در شرایط و تجربه از اوضاعی که فرد درش قرار داره ملاک باشه.
ممنون از مطلب خوبت.
ممنونم احسان جان
همینطوره که میگی .
نگاه خیلی زیبایی بود به تفاوت این دو واژه.
البته واکنش افراد به همدلی و همدردی هم متفاوت خواهد بود، این واکنش گاهی تعیین کننده رفتار بعدی ما در موردی مشابه خواهد بود.
اگر بیشتر مواظب واکنش هامون باشیم، دنیا جای بهتری برای زندگی میشه…
لیلا جان ، رفتار مخاطب قطعاً تأثیرگذار هست ولی فکر میکنم نباید چندان اثری روی عملکرد ما بگذاره هرچند خودمون رو در اقلیت ببینیم. چیزی که یادگرفتم اینه که عموماً وقتی در چنین موقعیت هایی قرار میگیرم فارغ از نتیجه ، به این فکر کنم که این عملکرد چه احساسی برای خود من ایجاد خواهد کرد و بعد مطمئناً راحت تر تصمیم میگرفتم و حالم هم خوب بود . یک خودخواهی ای هست که در تمام رفتارهای ما نهفته ست ولی خودخواهی همیشه از جنس بد نیست ما حتی وقتی به کسی کمک میکنیم اگر عمیق بهش نگاه کنیم بخاطر خودمونه ، بخاطر حس خوبی که از اون کار میگیریم و بعد شاید نفس عمل .
بودن افرادی با نگرش تو دنیا را زیباتر میکنند.
[…] از ما درباره اهمیت «همدلی» شنیدهایم. اینکه تلاش کنیم خودمان را به جای دیگران […]
[…] نوشته مرتبط: مرز بین همدلی یا همدردی کجاست؟ […]