فیلیپ زیمباردو، نویسنده کتاب پارادوکس زمان ، از چهرههای سرشناس روانشناسی اجتماعی به شمار میرود.
احتمالا بیشتر ما، او را با آزمایش معروف زندان استنفورد(+) و پژوهشهای بحثبرانگیزش راجع به محیط و تأثیر آن بر رفتار و نگرش، میشناسیم.
علاوه بر این، زیمباردو، پژوهشهای ارزندهای نیز در مورد مفهوم زمان داشته و حاصل این پژوهشها را در کتاب ماندگار پارادوکس زمان گردآوری کرده است.
شاید بتوان درک انسان را از مفهوم زمان با درک یک ماهی از آب مقایسه کرد.
همچنانکه یک ماهی آنقدرها به وجود آب اهمیت نمیدهد، انسانها نیز در زمان غوطهورند.
جالب اینجاست که هم آب برای ماهی و هم زمان برای انسان، به عنوان عنصری بسیار تأثیرگذار در روند زندگیشان است.
به بیان دیگر، نحوه نگرش ما به زمان، تعیین کنندهی بخش مهمی از کیفیت زندگی ماست، اما به ندرت به آن توجه میکنیم.
شاید این خود یکی از پارادوکسهای زمان باشد.
فیلیپ زیمباردو – چنانکه در عنوان کتاب پارادوکس زمان هم بیان کرده- اعتقاد دارد درک درست ما از روانشناسی زمان، میتواند زندگی ما را تا حد بسیار زیادی تغییر دهد.
او بر این باور است که زندگی انسان بر اساس دیدگاهش از زمان شکل میگیرد و در این میان، ۳ پارادوکس مهم، روی رفتار فردی و گروهی او تأثیر میگذارند که عبارتاند از:
اول: مردم عموماً از تأثیر شگفتانگیز زمان بر روی احساسات، افکار و رفتارهایشان آگاه نیستند.
دوم: افکار انسان در طول زمان معمولاً به سمت مفیدتر شدن پیش میرود مگر در یک صورت. آنهم زمانیکه کسی با اصرار، عقایدش را به او تحمیل کند.
سوم: دیدگاههای فرد ضمن تجربیات شخصیاش در طول زمان شکل میگیرد، نهایتاً این عقاید، دیدگاههای جمعی و فرهنگی یک ملت را شکل میدهند.
کتاب پارادوکس زمان از دو بخش اصلی تشکیل شده است:
بخش اول در مورد روانشناسی نوین زمان و تقسیمبندیهای زمان است.
بخش دوم، دربارهی راهکارهایی است که به انسانها کمک میکند که در بخشهای مختلف زندگیشان، زمان را به عنصری مهم و کارآمد تبدیل کنند.
در بخش اول کتاب پس از آنکه زیمباردو دربارهی اهمیت زمان صحبت میکند، یک تقسیمبندی چهارگانه از زمان ارائه میکند:
گذشته
حال
آینده
و آینده متعالی(Transcendental Future)
گذشته:
زیمباردو معتقد است که انسانها میتوانند با نگاه به موقعیت پیشین خود، برآوردی بهتری از وضعیت امروز خود داشته باشند.
او اعتقاد دارد که آنچه ما امروز فکر و احساس میکنیم، ارتباط مستقیمی به این مسأله دارد که در مورد گذشتهمان چگونه میاندیشیم.
از این نظر، افراد معمولاً دو گروه میشوند:
کسانی که نسبت به گذشته خود احساس غم و حسرت دارند (Past-Negative).
و کسانی که برخورد فعال را برای ساختن آینده بهتر نسبت به گذشته انتخاب میکنند (Past-Positive).
حال:
انسانها در مواجهه با زمان حال دو رویکرد دارند:
یک نگاه، نگاهی است که بیشتر زمان حال را از جنس سرنوشت میداند (Present-Fatalist)
اینگونه افراد بیشتر نسبت به وقایع لحظهای واکنش نشان میدهند و در پی گذران امور روزمره خود هستند.
حتی افرادی مثل قهرمانان و ستارگان موسیقی با وجود تلاش بسیاری که برای کسب درآمد میکنند، نهایتاً در قالب یک سری رفتارهای تکراری که از جنس عادت است، باقی میمانند.
در مقابل،گروهی دیگر هستند که با زمان حال لذتطلبانه و سرخوشانه برخورد میکنند (Present-Hedonistic).
اینها بیشتر افرادی هستند که در انتخابهایشان مهمترین مؤلفهای که درنظر میگیرند میزان لذت و هیجانی است که نصیبشان میشود.
تا آنجا که حتی تمام تلاششان را میکنند که از افراد کسلکننده دوری کنند مبادا در اثر معاشرت با آنها ذرهای از حس خوب و شادی و خوشحالیشان کم شود.
البته باید درنظر داشت که این افراد یک نقطه ضعف هم دارند و آن این است که چون همیشه دوست دارند بیشترین میزان لذت و رضایت را داشته باشند، خودکنترلی کمتری از خود نشان میدهند.
آینده:
زیمباردو معتقد است آدمهایی که در حال زندگی میکنند نهایتاً از رفع نیازهای فیزیکی و جسمیشان فراتر نمیروند، اما کسانی که تمایلشان به زمان آینده است، در رویاهای ذهنی خود زندگی میکنند.
آنها به تصویرسازی از آنچه تمایل دارند میپردازند و همین آرزویی که برای بدستآوردن موفقیتهای بزرگ دارند، آنها را ناگزیر به سختکوشی و تلاش میکند.
در ادامه زیمباردو تعدادی عامل محیطی را برمیشمرد که به واسطه آنها، یک فرد، گرایش به توجه به زمان آینده را پیدا میکند.
از جمله مهمترین آنها عبارتند از:
۱. زندگی کردن در یک شرایط متعادل
۲. زندگی در یک خانواده با ثبات
۳. داشتن تحصیلات
۴. از نظر سنی جوان یا میانسال بودن
۵. داشتن کار و شغل
۶. استفاده مداوم از تکنولوژی
۷. داشتن افرادی در نزدیکی خود به عنوان الگو که تمایل به آینده دارند.
۸. رها شدن از ناملایمتهای کودکی
آینده متعالی:
نگاه زیمباردو به آینده، یک بخش بسیار بلندمدت نسبت به آینده معمولی هم دارد که از آن به عنوان آینده متعالی اسم میبرد.
او مثال جنگ علیه ترور را میزند و معتقد است تنها با جنگیدن و نابود کردن افراد نمیتوان بر آنها پیروز شد، بلکه اتفاقا با سرمایهگذاری بلندمدت برای رشد و پرورش آنها باید از بروز پدیده ترور جلوگیری کرد و بر آن غلبه یافت.
در نهایت پیشنهاد زیمباردو این است که برای ساختن وضعیتی بهتر، انسانها نیاز دارند تا نگاه منفی به گذشته را با نگاه مثبت و فعال، و نگاه رومزه به زمان حال را با نگاهی رضایتمحور جایگزین کنند.
بخش دوم کتاب به رابطهی زمان با پدیدههایی از زندگی انسان میپردازد که در تعیین کیفیت زندگی او نقش مهمی دارد.
این پدیدهها عبارتند از:
زمان و سلامتی:
احساسات با زمان حال سرو کار دارد و تفکر با آینده.
این جملهای است که اصل و اساس کتاب درباره نسبت زمان با سلامت انسان است.
برخی از احساسات ما از قبیل ترس و اضطراب، تمرکز ما را نسبت به زمان حال چندبرابر میکند. در حالی که به عنوان مثال افرادی که دچار افسردگی هستند مدام در گذشته سیر میکنند و تصورشان این است که با مرور مداوم گذشته میتوانند دردشان را التیام دهند. اما این تمرکز وسواسگونه بر گذشته تنها ما را از فکر کردن به آینده بازمیدارد.
زمان و پول:
بسته به اینکه به کدام زمان گرایش بیشتری داشته باشیم، رفتار ما با پولهایی که بدست میآوریم تفاوت دارد.
به طور خلاصه میتوان گفت افراد گذشتهگرا تمایل به حفظ و ذخیره پول دارند.
افرادی که به زمان حال با رویکرد روزمرگی گرایش دارند به پول به عنوان موضوعی بیاهمیت نگاه میکنند.
و کسانی که رویکرد لذتمحور دارند از پول برای ایجاد تفریح و سرخوشی هرچه بیشتر استفاده میکنند.
در کنار همه اینها، افرادی که به آینده توجه دارند آنهایی هستند که نسبت به پول، نگاه بلندمدتتری دارند.
به همین جهت بیشتر این افراد، کسانی هستند که بخشی از درآمد خود را یا میبخشند یا برای پروژههایی که در آینده به بار مینشیند صرف میکنند.
البته باید گفت که برخی شرایط محیطی نیز بر رویکرد انسان در این خصوص تأثیر دارد.
به عنوان مثال،گفتم که از نظر زیمباردو، افراد جوان، آیندهنگرتر هستند.
یعنی هرچقدر انسانها احساس کنند آینده «محدود»تر است، نگاهشان بیشتر به زمان حال گرایش پیدا میکند.
شاید به همین خاطر باشد که افراد مسن یا کسانی که به پایان عمرشان نزدیک هستند، تلاش میکنند تا بیشترین استفاده را از زمان خود ببرند و کارهایی را انجام دهند که در لحظه بیشترین احساس خوب را نصیبشان می کند.
عشق و شادی:
زیمباردو معتقد است که تجربه انسانها از عشق و شادی درکنار هم، ارتباط مستقیمی با درک آنها از زمان دارد.
زوجهایی که درکشان از زمان باهم تفاوت دارد بیشتر در معرض سوءتفاهم یا مشکلات ارتباطی هستند.
در اینجا زیمباردو زمان حال را به پلی تشبیه میکند که میتواند هم زمان گذرگاهی به سوی آینده یا گذشته باشد.
در چنین شرایطی، فرض کنیم که یک زن و شوهر باهم مشغول دعوا هستند. هریک از آنها میتواند با توجه به نگرشش نسبت به زمان، نوع رفتارش را تعیین کند.
معمولا کسانی که در این شرایط بر لحظه حال و تلاش برای حل مسأله تمرکز نمی کنند، دو نوع رویکرد دارند:
یا با یادآوری گذشتههای تلخ صحنه را ترک میکنند یا با تصور آیندهی بدون طرف مقابل.
زمان،کسب و کار و سیاست:
یکی از ویژگیهای رهبران بزرگ چه در حوزه سیاست چه کسب و کار، داشتن قدرت تغییر نگاهشان نسبت به زمان است.
آنها قادرند در لحظه بر زمان حال تمرکز کامل کرده و مخاطب خود را تحت تأثیر قرار دهند.
سپس از این انرژی ایجاد شده در دیگران، در خدمت اهداف آیندهای که از پیش ترسیم کردهاند استفاده کنند.
تأکید زیمباردو بر نگاه آیندهنگر در این حوزهها بیش از پیش مشخص میشود. او توضیح میدهد که افراد آیندهنگر در این حوزهها از دو نظر موفق هستند:
اول اینکه نوع تفکری که به آنان آموخته است تا نگاه علت و معلولی به پدیدهها داشته باشند، توانایی آنها را در استفاده از شانسهای غیرمنتظره بسیار بیشتر کرده است.
دوم،در مواجهه با شرایط خاص و غیرقابل پیشبینی، چون از قبل دارای برنامه و هدف بودند، در دام نمیافتند و فعالانه برخورد میکنند.
در پایان این نکته را باید در نظر داشت که اگرچه کتاب پارادوکس زمان، بیش از ده سال پیش نوشته شده، اما همانند بقیه آثار و پژوهشهای زیمباردو (ازجمله آزمایش زندان استنفورد)، همچنان یکی از بهترین کتابها در خصوص مسأله زمان و روانشناسی زمان است.
۷ نظر
ممنون شهلا.
ممنونم که وقت میگذاری و مطالب هرچند طولانی منو میخونی هانیه جان:)
چون مطالب هرچند طولانیتم کیفیت بالایی دارن💚
چقدر قلم قشنگی داری
سلام. این کتاب توسط کدام انتشارات ترجمه شده است؟
تا جایی که من میدونم ترجمه نشده دوست عزیز.
[…] نظریه خود را در کتاب «پارادوکس زمان: روانشناسی نوین زمان، چیزی که زندگی شما را تغییر خواهد […]