پیشنوشت: پیرو پست قبل: « دربارهٔ نقد »، کامنتی از سجاد عزیز دریافت کردم که دیدم ممکن است
دغدغهٔ دیگر دوستانم نیز باشد؛ ترجیح دادم در پستی مجزا به او پاسخ دهم.
سجاد:
شهلا جان، قلم تو را تحسین میکنم. به نظم درآوردن چنین نوشتهای همانی است که گفتی:
همراه داشتن کتابی و در سفر خواندنش و آرام آرام مزه کردن و فهمیدنش.
کامنت من دربارهی پایان نوشته و جمعبندی توست،
به نظرم دیواری مستحکم و سخت دربرابر دیگران کشیدن، پایان خوشی نباشد.
یکی از مشکلات زیرساختی ما علاوه بر نقد کردن، ناتوانی در گفتگوست (بیان دکتر رنانی)٬
فکر میکنم چنین گاردی در برابر مخاطب، سرنخهای گفتگو و بهانههای تفاهم را کور و عقیم میکند.
موافق ساختارمند شدن نقد کردن و نقد شدن هستم،
اما اگر توجه کرده باشی، ما اصطلاحاً بزرگانی داریم که هرگز به کسی اجازه نقد کردن نمیدهند،
تو گویی هیچ منظومه فکری در عالم به پای آنها و درک آنها نرسیده است، این را تعمیم بدهیم به فرد فرد جامعهی حاضر.
پیشنهاد من این است که به جای محکم کردن و جدی کردن نقد نکردن یا اما و اگرهای متنوع،
بهتر است ساختاری مشخص و قاعدهای دستیافتنی و شفاف فراهم آوریم.
پاسخ من:
از لطفی که به من داشتید بسیار سپاسگزارم.
برای من سفر همیشه فرصتی نادر و ارزشمند برای آموختن و اندیشیدن به آنچه اطرافمان میگذرد بوده.
شاید این به دلیل ذات و ماهیت خود «سفر» باشد که همواره به یاد انسان می اندازد که در یک مسیر مشخص
و در حال رسیدن به مقصدی مشخص است.
آموختن و تفکر هم برای من از همین جنس است.
مسیری که در ذهن می پیمایم به هوای کشف سرزمینهای زیباتر و هیجان انگیزتر و در نهایت ،
رسیدن به نقطه ای از زمان و مکان که افق شایستهتر و زیباتری برای زیست آدمی خواهد گشود.
گمان میکنم در سخنان قابل تأمل شما، می شود و باید دو نکته را از هم تفکیک کرد.
نکته نخست مسألهٔ – به تعبیر شما – دیوار کشیدن در برابر دیگران در شنیدن سخنانش است.
اگر این پدیده را ایراد تلقی کنیم ،تصور می کنم به دلیل برداشت منفی ما از «دیوار کشیدن به دور دیگران» است.
من شخصاً چنین برداشتی ندارم و دیوار کشیدن را در برابر نقد دیگران لزوماً غلط و منفی نمی دانم.
به دلیل آنکه گمان میکنم آنچه در روابط انسانها – چه در سطح فردی چه اجتماعی – به عنوان «نقد» مطرح میشود
عمدتاً نقد نیست ،بلکه چیزی از جنس «اظهار نظر» است.
«نقد» و «اظهار نظر» باهم تفاوت جدی و اساسی دارند.
وقتی ما صحبت از نقد میکنیم ،به معنای آن نیست که «نظر»ها و «دیدگاههایمان» را به هم نزدیک کنیم.
بلکه به این معناست که تلاش کنیم نظرها و دیدگاههای متفاوتمان را به «واقعیت» نزدیک کنیم.
به همین جهت است که معتقدم مهمترین فاکتور یک نقد آن است که بر پایه «واقعیات» و اصطلاحاً Fact بنا شود.
در حالی که در «اظهار نظر» بیش از واقعیات ، «تصورات» ،«پیش فرض ها» و «بیوگرافی» اشخاص دخالت دارند
و به همین خاطر نمیتواند به بهبود وضعیت کمکی کند.
جملهای از رونالد کوزه به خاطر دارم که زمانی گفت:
«اگر اعداد را به قدر کافی شکنجه کنی به هرچه خواستی اعتراف میکنند».
وقتی ما حتی در مواجهه با واقعیات و factها در معرض خطر تحمیل پیش فرضهایمان به واقعیت هستیم ،
به نظرم تکلیف بحث و نقد در فضای «انتزاعیات» روشن است.
اینجاست که من معتقدم آدمها برای ارائهٔ «نقد» – و نه اظهارنظر- دربارهٔ یکدیگر ،
بایستی و حتماً درباره سوژه موردنظرشان «تخصص» داشته باشند.
کسی می تواند درباره یک دیدگاه رایج مذهبی نقدی درخور ارائه کند که جهانبینی مذهبی را خوب بشناسد و
دستکم ده کتاب دربارهاش خوانده باشد و با نظرات متفکرین بزرگ مذهبی زمانه قدیم و جدیدش آشنا باشد.
به جز این اگر باشد نتیجه اش کم و بیش همین وضعیتی است که مشاهده می کنیم.
«اظهارنظرهای منتقدانه» در عرصه فردی و اجتماعی فراوان ،اما کمترین تأثیر در بهبود وضعیت.
از همین جا اجازه بدهید پلی بزنم به نکته دوم فرمایش شما درباره مسأله ایجاد ساختارها.
با توجه به آنچه گفته شد، من فکر می کنم زمانی می توانیم انتظار داشته باشیم که ایجاد ساختار برای طرح نقدها
کارایی داشته باشد که افراد آن جامعه به این درجه از پختگی و بلوغ فکری و اندیشهای رسیده باشند
که بتوانند میان «نقد» و «نظرات شخصی» تمایز قائل شوند.
به عبارت دیگر ، ساختارها در شرایطی درست کار میکنند که «اندیشهها» و «افکار» متناسب با آن ساختار باشند.
امروز با رشد فضای مجازی ، اتفاقاً ساختار گفتگو و امکان ارائه نظرات گوناگون بیش از هر زمان دیگری فراهم آمده است.
اما حقیقتاً چند درصد از حرفها و نظرها میتوانند امکان تبدیل به «نقد»ی را داشته باشند
که بتوانند تغییری عینی و ملموس در شرایط و وضعیت موجود ایجاد کنند؟
چند درصدشان حاوی شناختی دقیق و درست از موضوع مورد نظر ،یا مدل ذهنی فردی است که او را مورد نقد قرار میدهند؟
به نظرم درصدها را اگر نگوییم صفر ، دست کم بسیار اندک است.
هدف از این بحث ها نیز بستن راه و امکان تغییر از رهگذر نقد نیست.
تلنگری به خود و همه است که دشواری و پیچیدگی مسأله برایمان روشن شود
تا کمی در آنچه که روزانه به عنوان «نقد» مطرح میکنیم بازنگری کرده و
متوجه آثار و تبعات کوتاه مدت و بلند مدت آن باشیم.