توی تاکسی بودم و غرق افکارم به رفت و آمد ماشین ها زل زده بودم؛ موزیک، بیوقفه در گوشم مینواخت بیآنکه فکر کنم چه میگوید..
مسافر کناریام گفت: آقا میشه بزنید موزیک قبلی؟
اسم خواننده ش چیه؟
و اونجا بود که به خودم اومدم..
موزیکی بود با فضای غمِ از دست دادن که این بار با صدای بلندتری پخش شد.
راننده که پسری جوان بود گفت: میدونید چرا این رو گوش میدم؟
سال ۹۱، سرباز بودم که دوست دخترم مرد.
[بغض صدایش را هرگز فراموش نمیکنم
منقلب و باحالی پراز غصه بیشتر در خود فرو رفتم.]
خانم مسافر محض همدردی گفت: متاسفم، خیلی ناراحت شدم، امیدوارم قسمت بهتری در آینده نصیبتون بشه.
با صدایی گرفته و محترمانه گفت: همین که یادش هست کافیه.
مسافر: خبر مرگ جوونها خیلی آدم رو شوکه میکنه؛ انگار هیچوقت انتظارشو نداریم.
راننده: اتفاقا خبر مرگ جوونهاست که دیگه غیرقابل انتظار نیست.
ما زنده زنده مُردیم..
پینوشت: قدمت یک آهنگ، با داستان نهفته در آن سنجیده میشود. برخی از آنها، عمر آدمی را نیز رد میکند.
۶ نظر
وای????
قصه از دست دادنها و جداییها
قصهای پرتکرار و آشنا،که ترانهها و آهنگهای بسیاری را از دیرباز تا امروز جاودانه کرده است
بی رحم تر از اهنگ ها، عطر ها و رایحه هستند وقتی اجداد بدوی ما روی درخت ها زندگی می کردند یه مکانیزم دفاعی توی مغزشون تکامل پیدا میکنه که برای بقا ضروری بوده وقتی بوی آشنایی به مشامشون میرسیده فورا تو حس و حالی قرار میگرفتن که باراول بو رو شنیدن اینجوری وقتی جنگل بر اثر صاعقه اتیش میگرفته لازم نبوده حتما اتیش بهشون برسه تا بترسن، بوی دود برای اعلام خطر کافی بوده و این مکانیزم به ما هم ارث رسیده برا همین رایحه انقدر خوب خاطراتو زنده میکنن
ممنونم صادق، چقدر جالب بود. نمیدونستم. و یکی از چیزایی که ازش لذت میبرم دونستن ریشه ی یک سری رفتارهاست و تو به خوبی به تاریخ و داستان پشت خیلی از رفتارها آگاهی. مستقل از المانهای تغییردهنده توسط محیط و غیره.
داستان عجیب و دردناکی بود. بیشتر شبیه یه نمایشنامه یا تله تئاتر که محاطب رو به شدت، درگیرِ خودش می کنه. همونطور که صادق جان هم اشاره کردن، رایحه ها، طعم ها، صداها، آهنگ ها و خیلی چیزهایِ دیگه، می تونن زنده کنندۀ خاطراتِ خوب و بدِ ما باشن. یادِ انیمیشنِ رتتویی افتادم؛ اون لحظه ای که اون منتقدِ غذا، با قرار دادنِ اولین لقمه از اون غذا، به سرعت، به دورانِ کودکیِ خودش رفت و خاطراتِ شیرینِ کودکی در کنارِ مادرش و اولین باری که همون طعم رو چشیده بود، براش زنده شد. خیلی اوقات، عمقِ ماندگاریِ یک خاطره، به خیلی از عوامل بستگی داره مثلِ شرایطی که اون خاطرات در اون فضا اتفاق افتاده بوده، فردی که در کنارش اون آهنگ شنیده شده یا غذایی خاص با او فرد خورده شده یا در مدتِ آشنایی با اون فرد، از یک عطر یا ادوکلنِ خاص استفاده می کرده و . . .
ممنونم بامدادجان؛
من هم به ماندگاری صداها، طعم ها و عطرها ایمان دارم.