___ چرا ابریه حال و هوات ؟
.
+++ نمیدونم فقط می دونم اگه بهم میگفتی امروز وقتشه ، بیا بپریم ؛ می گفتم باشه .
.
___ پس بیا بغلم .
.
+++ قراره تو بغلت چشمامو ببندم که نفهمم کی می رسیم پایین ؟
.
___ نه ، قراره توی گوش ت کتاب بخونم تا آروم بشی ، بعدش اگه خواستی با هم می پریم .
.
+++ خیلی دوست دارم اینو ؛ مدت هاست دوست داشتم کسی توی گوشم حرف بزنه و من فقط گوش کنم .
بگه که تمام این سال ها ، تمام این زندگی ، فقط یه شوخی مسخره س . بگه هیچ چیزی واقعی نبود ،
و بگه بعد از اینجا حتماً جای بهتری برای بودن هست . میدونم که همه ی اینا دروغه ، ولی دلم می خواست بشنومش
حتی به دروغ !
.
___ اتفاقاً دروغ نیست . اینکه بعدش جای بهتریه یا نه رو خودمون تعیین می کنیم ؛
ولی اینکه همه چی یه شوخی مسخره بوده ، حق با توئه .
وقتی وارد دنیای فیزیک و کوانتوم شدم ، تمام معادلاتم بهم ریخت ؛ چون فهمیدم خود ” واقعیت ” هم تصور ماست !
و واقعیت نداره ، فقط فکر می کنیم واقعیت داره ! مثل خدا ، مثل زندگی ، مثل مرگ ، مثل بودن و نبودن و خیلی چیزای دیگه .
شاید یه روزی برای من و تو ، تهش کار به تیمارستان برسه . اینکه باور کنیم همه چی توهمه !
ولی راهشو باید پیدا کنیم و بازی کنیم .
.
+++ میشه به نظرت ؟
.
___ با تو آره .
.
+++ چرا انقدر منو برمی گردونی به زندگی ؟
.
___ چون با تو قشنگ تر میشه بازی کرد ، خیلی قشنگ تر . لااقل میشه خندید به همه چی ، بعدش رفت .
الان شبیه این میشه که دنیا برنده شده . من خوشم نمیاد مغلوب هیچی باشم ، هیچی !
و البته مطمئن باش روزی می پرم ، چون مردن به جبر روزگار رو هم مغلوب شدن می دونم .
.
+++ منم باهات می پرم . فقط یه قولی بهم بده . تنهام نذار هیچوقت .
.
___ تنها نیستی ، من هستم و با هم رشد می کنیم حتی در حد جنون ؛
که جنون هم زیبایی و تنهایی قشنگی داره .
.
+++ من از پریدن نمی ترسم ولی از یه چیز دیگه خیلی می ترسم ؛ اینکه کار ناتموم داشته باشم .
.
___ میشه معادلاتو بهم بزنی ؟
تو که می دونی می پری ، تو که می دونی زندگی شوخیه ، چرا کارایی که دوست داری رو نکنی ؟
بر حسب قواعد ، بازی کردن ، ممکنه از ما بازیگرای خوبی بسازه ولی لزوماً لذت بردن از بازی رو بهمون هدیه نمیده .
قواعد رو بهم بزن ، کاری رو بکن که دوست داری ،
من خیلی اینکارو کردم ، شدم عصیانگر ، خیلی از اطرافیانمو از دست دادم ولی کاری که قلبم رو راضی می کرد انجام دادم .
بخاطر کسی قواعد رو نشکن . فقط بخاطر خودت بازی رو بهم بزن .
چون ممکنه بعد از مدتی به این نتیجه برسی که اون آدم نه تنها شبیه تو بلکه شبیه تصورات تو هم نبوده و فقط
توهم بوده و لیاقت این عصیان تو و همراهیت رو نداشته .
ولی وقتی بخاطر خودت بازی کنی ، کسی رو پیدا می کنی که اون، هم بازی رو به خوبی بلده و هم از دست دادن رو ،
و ادای بازی کردن در نمیاره در حالیکه زندگیش رو توی مشتش سفت چسبیده باشه .
.
+++ اگه تو نبودی این دنیا و زندگی به هیچ نمی ارزید ، می دونستی اینو ؟
.