با اینکه نسبتی با مفهومی چون «امید» ندارم و معتقدم همان مصیبت آخرین است که نیچه زمانی گفته بود؛ ولی مجذوب فیلم «رستگاری در شاوشنک» شدم که امید، مضمون اصلی آن بود.
(شاید چیزی در اعماق تاریک و نهان وجودم-در جدال با باورم، آن را جستجو میکند.)
رستگاری در شاوشنک ، اقتباسی از رمان استفن کینگ به همین نام است.(+) ماجرای یک زندانی ابد به نام اندی که از قضا بیگناه است ولی امید را در وجودش زنده نگه میدارد. در کنار رِد، زندانی دیگر که امید را نفی میکند و با آن مقابله میکند.
درونگرایی اندی، مدل ارتباطش با دیگر زندانیان و زندانبانها، هوشش، صبوریاش و مشغولیتهایی که برای خودش میتراشد تا از شر «زمان» در امان باشد همگی شگفتانگیزند!
در مقابل، رِد مثل خیلیهای دیگر از امید به آزادی یا هر خیالی که از آن نشأت میگیرد اجتناب میکند و روزها و ماهها و سالها را آنچنان میگذراند که یکنواختی برایش نوعی وابستگی و عادت به همراه میآورد. عادت به دیوارهای بلند زندان؛ عادت به اجازه گرفتن برای بدیهیترین حقوق.
یکی از سکانسهای دوستداشتنی و البته فراموش نشدنی برای من، آن حس خوش و پیروزمندانه اندی بعد از پخش موسیقی از بلندگوی زندان بود. پاهایش را روی هم میاندازد و دستانش را پشت سر گره میزند، به صندلی تکیه میدهد و با لبخندی گوشه لب، در خیال غرق میشود.. گویی هر ثانیه از موسیقی را چو تشنهای در بیابان که به آب رسیده باشد در اعماق قلب و مغزش حفظ میکند تا یارای ادامه این حبس را داشته باشد.و آن چند ثانیه برای من مخاطب نیز، ساعتها سرخوشی و کیف به همراه میآورد.
اندی برای من مصداق کسیست که «ز هرچه رنگ تعلق پذیرد آزاد است» و شاید همین است که دوستش دارم.
۶ نظر
زندگی به نظرم یک تناقض ابدیه و در هر مفهومی متضاد خودش رو میشه پیدا کرد
حافظ خیلی خوب این تناقضات رو درک میکرد
دولت فقر خدای به من ارزانی دار
مایه محتشمی خدمت درویشان است
در اندیشه هرمسی دو سر متضاد در واقع یک چیز هستند من امید رو در ناامیدی پیدا کردم و نور در تاریکی و این با هر امید و نور دیگه ای متفاوت بوده دعا میکنم برات تو هم امید رو در تاریکی پیدا کنی هر چند که گرایشت به این فیلم با درک عمیقی که از مفهومش داری نشونه جستجویی که روحت به سوی روشنی آغاز کرده
ممنونم صادق.
یاد شعر عطار افتادم با خوندنت؛
همه اضداد او در یک زمان جمع
همه الوان او در یک مکان یار…
بهترین دیالوگ این فیلم از نظر من:
اندی: به نظرم به یه انتخاب ساده خلاصه می شه: مشغول زندگی کردن باشی یا مشغول مردن!
منم اتفاقا دوستش داشتم زیر عکس دوم نوشتم:
Get busy living or get busy dying
تصویر سازی خیلی جذابی بود به حدی که مشتاق دیدن فیلم شدم…
و
خوش به حال اندی که از هر چه رنگ تعلق پذیرد آزاد است…
حتما ببین لیلا. برای من جزو فیلمایی بود که نگه داشتم مجدد ببینم (علیرغم عادتم به پاک کردن هرچی میبینم)
هنوزم چشمم به عکسش میفته و یاد اون سکانس موسیقی میفتم لبخند میزنم 🙂